بازگشت

جايگاه امامان در ميان امت


به هر حال، آنچه در آن ترديد راه ندارد اين است كه: علي رغم كوشش هاي حكومت براي ضربه زدن به خط ائمه (عليهم السلام) و بستن راه ها بر آن، روز به روز بر نيرو و نفوذ آن خط، به خصوص در ميان طبقه ي اهل دانش و فرهنگ، علماء و دانشمندان، افزوده مي شد. ائمه (صلواة الله و سلامه عليهم اجمعين)، منزگاه دل ها و آبشخور انديشه ها بودند، چشم ها به سويشان دوخته شده بود و از احترام و ستايش گروه هاي مختلف برخوردار بودند و همگان به بسياري فضائل و شدت تقوا و والايي و تقدس و پاكي ايشان معترف بودند.



[ صفحه 14]



آنچه در نيشابور براي امام رضا (عليه السلام) واقع گشت، فقط يكي از شواهد بسياري است كه ميزان گراميداشت و ستايش مردم، نسبت به ائمه (عليهم السلام) را نشان مي دهد.

مي بينيم در تاريخ آمده است: زماني كه آن حضرت (عليه السلام) وارد نيشابور شد، دو تن حافظ حديث: ابوزرعه ي رازي و محمد بن اسلم طوسي به اتفاق گروه بي شماري از طالبان علم بر آن حضرت درآمدند و با عجز و لابه، خواهش كردند آن حضرت به آنان روي بنمايد، پس در حالي كه طبقات مختلف مردم روي پا ايستاده بودند، ديدگانشان به جمال آن جناب روشن گشت. در اين ميان، جمعي فغان برآورده، گروهي گريه سر داده، كسي جامه به تن مي دريد، ديگري خود را به خاك انداخته، دسته اي بر سم مركبش بوسه مي زدند، و پاره اي براي تماس با او تا سايبان كجاوه گردن مي كشيدند.

تا آنكه روز به نيمه رسيد و ديدگان چون جويبارها اشك مي ريختند. بزرگان قوم فرياد برآوردند: «اي مردم، آرام گيريد، خاموش شويد و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را با آزار عترتش ميازاريد». و چون پس از آنكه حديث معروف سلسلة الذهب: «كلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي...» را ايراد فرمود، شمارش كردند، بيست هزار كاتب صاحب قلم و دوات شمارش شد. [1] .



[ صفحه 15]



شواهد مربوط به اين موضوع بسيار است ولي مجال براي آوردن يكايك آنها نيست.

آنچه كه از سير حوادث برمي آيد اين است كه بعد از امام كاظم (عليه السلام) عظمت منزلت ائمه (عليهم السلام) نزد مردم تا بدانجا رسيد كه خلفاي عباسي ديدند نمي توانند به طور علني و بي پرده كه عواطف مردم را برانگيزد و احساساتشان را جريحه دار سازد، به ائمه (عليهم السلام) آسيب برسانند، و از طرف ديگر نيز نمي توانستند ايشان را به حال خود واگذارند تا آزادانه و مطابق خواست و اراده ي خود هر چه مي خواهند بكنند. [2] .

از اين رو آنان خود را از پيش گرفتن سياستي جديد در برابر آن حضرات عليهم السلام ناچار ديدند. بازي تفويض ولايت عهدي از جانب مأمون به امام رضا (عليه السلام) و سپس رفتار او با امام جواد عليه السلام و پس از آن، موضع متوكل عباسي كه مردي بسيار تند و سركش بود و از سرسخت ترين كينه ورزان و دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) بود، در برابر امام هادي (عليه الصلاة و السلام)، كه آن حضرت را به سامرا آورد تا در نزديكي خودش باشد و او را به ظاهر تكريم و تجليل مي نمود ولي در باطن مقاصد سوئي داشت - ولي خدا به او امكان انجام آن را نداد... [3] .

تمامي اينها و نمونه هاي ديگري در اين مورد، دليل و شاهد صحت و صدق سخن ما است.



[ صفحه 16]




پاورقي

[1] مراجعه كنيد به: عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 135. مجله ي مدينة العلم، سال اول، ص 415. به نقل از نويسنده ي تاريخ نيشابوري و المناوي در شرح جامع صغير. و الصواعق المحرقه، ص 202. ينابيع المودة، ص 364 و 385. بحارالانوار، ج 49، صفحات 123 - 126 - 127. الفصول المهمة - ابن صباغ مالكي، ص 240. نورالابصار، ص 154. كشف الغمه، ج 3، ص 98. و مسند الامام الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 43 - 44. به نقل از كتاب توحيد، و معاني الاخبار، و نيز مراجعه شود به: نزهة المجالس، ج 1، ص 22. حلية الاولياء، ج 3، ص 192. و امالي صدوق، ص 208 - 209.

[2] پاره اي از آنچه گذشت، از اشارات علامه، احمدي حفظه الله است.

[3] الفصول المهمه - ابن صباغ مالكي، ص 226. الارشاد - مفيد، ص 314. و بحارالانوار، ج 50، ص 203.