بازگشت

مأمون توطئه گر زيرك


همانطوري كه متون تاريخي تصريح كرده اند، [1] مأمون بزرگترين و مهمترين خليفه عباسي و داناترين، دورانديش ترين، مكارترين و دوروترين آنان بوده است.



[ صفحه 63]



همين مرد، معاصر امام جواد (عليه السلام) بود و امام بخش بزرگي از زندگاني خود را همزمان با او به سر برد. مأمون كسي است كه كوشش هاي متعددي به منظور كسب پيروزي نهائي و قطعي بر انديشه ي شيعه ي امامي، چه در زمان امام رضا (عليه السلام) و چه در زمان امام جواد (عليه السلام)، به عمل آورد. او پس از آنكه به اشتباه گذشتگانش در رفتار با ائمه اهل بيت (عليهم السلام) پي برد، تلاش نمود كه با آنان به روشي نو و در نوع خود بي نظير، كه در پس آن نيرنگي سخت تر و توطئه اي بزرگ تر نهفته بود رفتار كند. از اين رو مناسب است در اينجا به پاره اي از روايات تاريخ، كه كوشش هاي مأمون را براي نابودي امامت شيعي نشان مي دهد و ما قسمتي از آن روايات تاريخي را در كتاب: «زندگاني سياسي امام رضا (عليه السلام)» آورده ايم بياوريم.

ما در آن كتاب آورده ايم كه: مأمون به گرد آوردن علماء و اهل كلام خصوصا از معتزله، كه اهل محاجه و جدل و موشكافي مسائل بودند، اهتمام مي ورزيد تا آنان امام رضا (عليه السلام) را محاصره كنند و در گفتگوها و مباحثاتشان، آن حضرت را در خصوص بزرگترين مدعاي خود و پدرانش كه داشتن علم خاص به علوم و آثار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، شكست بدهند.

هدف نهائي او اين بود كه با شكست يافتن امام رضا (عليه السلام) در مسأله ي امامت، مذهب تشيع سقوط كند و براي هميشه ستاره ي شيعه و امامان شيعه خاموش گردد و به اين ترتيب بزرگترين منبع و مصدر مشكلات و خطراتي كه مأمون و ديگر حاكمان غاصب و ستمگر را تهديد مي كند، از ميان برداشته شود. اينك پاره اي از شواهد تاريخ كه نشان دهنده ي اين نقشه ي مزورانه ي مأمون مي باشند:

1 - صدوق مي گويد: «مأمون از متكلمان فرقه هاي مختلف و پيروان



[ صفحه 64]



هوا و هوس هاي گمراه كننده، هر كه را كه نامي از او شنيده بود، براي مباحثه با امام رضا عليه السلام احضار مي كرد، به اميد اينكه شايد امام عليه السلام در گفتگو با يكي از آنها محكوم شود». [2] .

2 - اباصلت چنين مي گويد: «از شهرهاي مختلف، متكلمان را احضار مي كرد، به اين آرزو كه يكي از آنان در مباحثه، امام را شكست دهد تا منزلت او نزد علماء پايين بيايد و به وسيله ي آنان، نقصان امام در ميان مردم منتشر و شايع گردد. ولي هيچ دشمني، از يهود و نصاري و مجوس و صابئيان و براهمه و بي دينان و ماديان و نه هيچ دشمني از فرقه هاي مسلمين با آن حضرت سخن نمي گفت مگر آنكه با دليل و برهان محكوم و ساكت مي گشت».

تا اينكه مي گويد: «چون اين نيرنگ مأمون به نتيجه نرسيد، به آن حضرت سوء قصد كرد و با خورانيدن سم او را بكشت». [3] .

3 - ابراهيم بن عباس گفته است: «از عباس شنيدم مي گفت: «... مأمون با پرسش هاي مختلف درباره ي همه چيز، او را امتحان مي كرد و او به هر سؤال، جواب كافي و شافي مي داد». [4] .

4 - هنگامي كه حميد بن مهران از مأمون درخواست كرد كه با امام رضا (عليه السلام) مباحثه و مجادله كند تا از منزلت او بكاهد، مأمون به او گفت: «چيزي، از اينكه منزلت او كاسته شود، نزد من محبوب تر



[ صفحه 65]



نيست». [5] .

5 - و به سليمان مروزي گفت: «به خاطر شناختي كه از قدرت علمي تو دارم، تو را به مباحثه با او (امام عليه السلام) مي فرستم و هدفي ندارم جز اينكه فقط او را در يك مورد محكوم كني». [6] .

6 - موقعي كه امام (عليه السلام) اوصاف بچه اي را كه كنيز مأمون بدو حامله بود فرمود، مأمون گفت: «پيش خود گفتم، به خدا قسم اين بهترين فرصت است، تا اگر آنچنان كه او گفته نباشد، او را از ولايت عهدي خلع كنم و همواره در انتظار وضع حمل آن كنيز بودم...» سپس روايت مي گويد كه آن بچه، با همان اوصافي كه امام (عليه السلام) فرموده بود متولد گشت. [7] .

7 - چنانچه در كتاب «زندگاني سياسي امام رضا (عليه السلام) توضيح داده ايم؛ يكي از اهداف مأمون از تفويض ولايت عهد به امام رضا (عليه السلام)، اين بود كه مردم ببينند كه امام، زاهد نيست و به مقامات دنيوي علاقمند است!.



[ صفحه 68]




پاورقي

[1] مراجعه كنيد به كتاب: زندگاني سياسي امام رضا (عليه السلام) فصل: مأمون كيست؟.

[2] و الحياة السياسية للامام الرضا، ص 377 - 378.

[3] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 239، مثير الاحزان ص 263، بحارالانوار 49 ص 290، مسند الامام الرضا، ج 2، ص 128، شرح ميميه ابي فراس، ص 204.

[4] الفصول المهمه - ابن صباغ مالكي، ص 237، اعلام الوري، ص 314، اعيان الشيعه، ج 4، بخش 2، ص 107، مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 350 و الحياة السياسية للامام الرضا (ع)، ص 377، به نقل از آن منابع.

[5] به: «الحياة السياسية للامام الرضا (ع)، ص 378 و دلائل الامامة، طبري مراجعه شود.

[6] عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 179، بحارالانوار، ج 49، ص 178، مسند الامام الرضا، ج 1، ص 97 و الحياة السياسية للامام الرضا، ص 378.

[7] غيبة شيخ طوسي، ص 49، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 224، بحارالانوار، ج 49، ص 307 و مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 333، به نقل از: الجلاء و الشفاء.