بازگشت

برخي، مغرض... و برخي، منصف


برخي از عامه، به هنگام تعيين و مشخص نمودن آن خلفاء دوازده گانه، همچون شبكور در شب تاريك و ظلماني به اين سوي و آن سوي زده اند. چنانچه سيوطي در «تاريخ الخلفا» گفته هاي قاضي عياض و جز او را منعكس نموده ولي خود، به نتيجه و حاصلي قطعي نرسيده



[ صفحه 56]



است و فقط توانسته هشت خليفه را كه به نظر خودش داراي ويژگي هايي بوده اند كه بتوان آنها را از آن دوازده نفر شمرد، برشمرده كه عبارتند از: خلفاء اربعه، حسن بن علي (عليهماالسلام)، معاويه، عبدالله بن زبير و عمر بن عبدالعزيز. آنگاه گفته است: و احتمال مي رود كه مهتدي، از خلفاء عباسي، بدين جهت كه در ميان عباسيان همانند عمر بن عبدالعزيز در ميان بني اميه بوده و نيز «الظاهر» به خاطر اينكه عادل بوده است، بر آنان افزوده شود، باقي مي ماند دو نفر كه يكي از آن دو: مهدي است، زيرا مهدي از اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله) مي باشد». [1] .

و ما نفهميديم وجه و سبب اين پرش هاي بلند، از معاويه تا عمر بن عبدالعزيز... و تا مهدي!! چيست؟ و آيا عرف مردم، چنين معني و تفسيري را از آنچنان نصوص و سخنان صريحي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده است، مي پذيرند؟ يا اينكه بين اين افرادي كه نام برده شدند فاصله اي نمي بينند و آنها را متصل به يكديگر مي دانند؟!.

قاضي عياض هم اين حديث متواتر را بر خلفاء اربعه و خلفاء بني اميه كه يزيد لعنه الله تعالي نيز در شمار آنان است، منطبق ساخته!! و به اين ترتيب تجاهل نموده و صريح بعضي روايات را كه مي گويد تمامي آن خلفاء از بني هاشم هستند و صريح بعضي ديگر را كه اسامي آنان عليهم السلام را ذكر كرده است، ناديده گرفته و در برابر صريح رواياتي ديگر كه مي گويد: «تمامي آن خلفاء بر مبناي هدايت و دين حق رفتار مي كنند» [2] و روايات ديگري كه بيانگر ويژگي هايي است كه مدعاي او را تكذيب و رد مي كند، خود را به ناداني زده است.



[ صفحه 57]



ولي در مقابل، در ميان آنان كسي را هم مي بينيم كه زبان به بيان حق گشوده و به راستي سخن گفته و در راه خدا، از بدگويي و بدگويان، نهراسيده است. قندوزي حنفي مي گويد:

«برخي از محققان گفته اند: احاديثي كه دلالت دارند بر اينكه جانشينان بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) دوازده نفرند، از طرق بسيار نقل و مشهور گشته است. با گذشت زمان و ديدن و شناختن روزگار، يقين حاصل شده است به اينكه، مقصود و مراد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) امامان دوازده گانه از اهل بيت و عترت خودش مي باشد.

زيرا نمي توان اين حديث را بر خلفاي بعد از او، از صحابه، منطبق ساخت، چون آنان كمتر از دوازده نفر بودند و نيز نمي توان آن را بر پادشاهان اموي منطبق ساخت، زيرا آنها از دوازده نفر بيشتر بودند و غير عمر بن عبدالعزيز، تمامي آنان بي پرده ستم روا مي داشتند و همچنين، از بني هاشم نبودند، زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله)، بنابر روايت عبدالملك از جابر، فرمود: تمامي آنان از بني هاشم هستند و اينكه در اين روايت آمده است كه حضرتش اين جمله را آهسته فرمود، [3] اين روايت را بر روايات ديگر ترجيح مي دهد، زيرا خلافت بني هاشم خوشايند آنان نبود.

همچنين نمي توان اين حديث را بر پادشاهان عباسي منطبق نمود، زيرا اولا شمار آنان از دوازده نفر بيشتر بود و ثانيا آنها به آيه ي: «قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة في القربي» [4] و به حديث كساء، چندان توجه و



[ صفحه 58]



عمل نمي كردند.

پس ناچار اين حديث منطبق است بر امامان دوازده گانه از اهل بيت و عترت آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم)، چرا كه آنان در عصر خود، داناترين، بزرگوارترين، پرهيزكارترين مردم و داراي بهترين نسب و برترين حسب و نزد خدا، گرامي ترين مردم، بودند و علوم آنان به جدشان (صلي الله عليه و آله و سلم) پيوستگي داشت و از وراثت و تعليم الهي، نشأت مي گرفت، اهل علم و تحقيق و ارباب كشف و توفيق، ايشان را چنين شناخته اند.

گواه و مؤيد [5] اين مطلب كه مراد و مقصود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ائمه اثناعشر از اهل بيت خود او است و چيزي كه اين معني را ترجيح مي دهد، عبارت است از: حديث ثقلين و احاديث بسيار ديگري كه در اين كتاب و جاهاي ديگر، ذكر گرديده است.

اما اينكه در روايت جابر بن سمره آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) اضافه فرموده: امت بر تمامي آنان اجتماع و اتفاق مي كنند، به معناي اين است كه به هنگام ظهور قائم آنان، مهدي، امت به امامت همه ي آنان اعتراف مي كنند» [6] - پايان سخنان قندوزي حنفي - در مورد فراز اخير سخنان قندوزي، همانطور كه به زودي در اواخر فصل سوم، از جاحظ نقل مي كنيم اين معني محتمل است كه مراد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين باشد كه امت بر اقرار به فضل و علم و تقواي



[ صفحه 59]



آن امامان عليهم السلام متفق مي شوند.

در اين باره، آنچه آورديم بس است، بررسي كامل در اين زمينه به مجالي گسترده و نوشتاري مستقل، نياز دارد.


پاورقي

[1] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 12.

[2] همان منبع، ص 12.

[3] چنانچه اين مطلب در بعضي از رواياتي كه پيشتر گفتيم در «ينابيع المودة» آمده است، نقل شده است.

[4] «بگو، در برابر انجام رسالت، جز دوستي و محبت به نزديكانم، از شما مزدي نمي خواهم» سوره شوري آيه 23.

[5] ظاهرا سخن محقق مشاراليه تا اينجا است و از اينجا به بعد سخنان خود قندوزي حنفي است.

[6] ينابيع المودة - قندوزي حنفي، ص 446.