بازگشت

هدايا و جشن شادباش


روز بعد، مردم حاضر شدند و امام جواد نيز حاضر شد. لشكريان و نگهبانان و خواص و كارگزاران براي عرض شادباش پيش مأمون و امام جواد آمدند. سه سيني نقره اي كه در آن گلوله هايي آميخته از مشك و زعفران بود آوردند. در ميان هر گلوله برگه (كاغذي كوچك) نهاده و بر روي آنها رقم اموال فراوان و نام هداياي گرانبها و زمينهاي بخششي نگاشته شده بود. مأمون دستور داد اين گلوله ها را در مجلس خواص پرتاب كنند. هر يك از اين گلوله ها كه به دست كسي مي افتاد، مالك آن چيزي مي شد كه درون آن نوشته بودند. آنگاه كيسه هاي زر را به ميان آوردند و محتويات آنها را بر لشكريان و (كارگزاران بلند مرتبه) نثار كردند.

پس از پايان اين مراسم، مردم در حالي كه هدايا و عطاياي بسياري به دست آورده بودند راه بازگشت پيش گرفتند.



[ صفحه 38]



مأمون به ميمنت اين پيوند به تمام مساكين صدقه داد. او همواره امام جواد را مورد اكرام خود قرار مي داد و در طول حيات خويش در بزرگداشت آن حضرت مي كوشيد و او را بر فرزندان و بستگانش مقدم مي داشت. [1] .

چون امام جواد عليه السلام با دختر مأمون ازدواج كرد، مدت تقريباً زيادي در رفاه و نعمت در بغداد زيست. در اين مدت مسلمانان با وي رفت و آمد مي كردند، از درياي فيض او سيراب مي شدند و از باران علم و دانش حضرتش عطش خود را فرو مي نشاندند.

اما آن حضرت از اينكه در كاخهاي عباسيان به آسودگي و رفاه زندگي كند و امور ديني شيعيان و مسلمانان را به فراموشي سپارد، چندان خوشدل و راضي نبود و چنين به نظر مي رسد كه اگر شرايط براي ترك اقامت در بغداد نامساعد نمي بود، آن حضرت در آن شهر مدت درازي اقامت نمي كرد.

يكي از يارانش در اين باره نقل مي كند كه در بغداد بر امام جواد عليه السلام وارد شدم و به آسودگي و رفاهي كه در آن به سر مي برد انديشيدم و با خود گفتم: اين مرد هرگز به وطن خويش باز نمي گردد! امام سر به زير افكند و آنگاه در حالي كه رنگ رخسارش زرد شده بود، سربلند كرد و فرمود: اي حسين! (خوردن) نان جوين و نمك نيمكوب در حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله



[ صفحه 39]



براي من خوشتر از اين رفاهي است كه اكنون مرا در آن مي بيني! [2] .


پاورقي

[1] احتجاج، ص 227 - 229. بحارالانوار، ج 50، ص 73 - 77.

[2] مختار الخرائج و الجرائج، ص 208.