بازگشت

كاظمين، تربت پاك امام هفتم و امام نهم


اكنون منطقه اي در عراق در كنار شهر بغداد به نام كاظمين يا كاظميه خوانده مي شود، زيرا بدنهاي مطهر حضرت امام موسي كاظم عليه السلام و حضرت امام محمدتقي عليه السلام در آنجا به خاك سپرده شده است. چون لقب مبارك امام هفتم عليه السلام كاظم بوده اين شهر يا محله به نام كاظمين ناميده شده. بناي كاظمين را به پادشاهان آل بويه نسبت مي دهند. [1] .

پيش از آنكه اين محل به نام كاظمين مشهور گردد آنجا مقابر قريش بوده و مزار پاك شهداي علويين و سادات، كه پس از دفن بدن پاك امام موسي بن جعفر عليه السلام و انتقال آن از زندان بغداد به اين محل، كاظميه خوانده شد و پس از شهادت حضرت جواد عليه السلام و دفن ايشان در اين محل آن را كاظمين ناميدند. پيش از آن اين منطقه شونيز، نام داشت و مسجدي در كنارش بود و مقابر قريش مجاور آن مسجد بود. از همان ابتدا اين جايگاه مقدس و زيارتگاه مشتاقان حق و حقيقت و شيفتگان ولايت بود، شونيز را در كتابهاي لغت به دانه سياه يا جو سياه يا زيره، معنا كرده اند و گويند در اين حوالي اين محصول كاشته مي شده و دو برادر بودند كه به كشت آن مي پرداختند، و صاحب كتاب روضات مي نويسد: شونيز اسم مقبره اي بوده كه اين دو برادر در آن دفن شده اند و پس از دفن آنها به مقابر قريش شهرت يافت و سپس نام كاظمين يافت. [2] .



[ صفحه 526]



در سال 443 هجري بود كه عده اي از مردم بغداد روي تعصب هاي جاهلانه اي مقابر سامرا را خراب كردند، مردم متعصب و افراد انتقام جوي سامرا هم براي تلافي آمدند و حرم كاظمين را به آتش كشيدند و آن را خراب نمودند و جنگهاي خونين و تلفات بسياري ميان آنها اتفاق افتاد [3] زندگاني امام محمدتقي بالاخره علاقمندان و شيفتگان امامان دوباره بناي يادبود مجددي كه در خور شأن و مقام امامان باشد چه در كاظمين و چه در شهر سامرا، بنا نهادند، گرچه معرفت و شناخت و شأن امام با اين بناهاي ظاهري مشخص نمي شود، بلكه بناي واقعي و يادبود اصلي در دلهاي مردم است. مقابر ائمه ي بقيع هيچ گونه تشريفات و تشكيلاتي ندارد، مگر نبودن گنبد و بارگاه از قدر و مقام و موقعيت امامان مدفون در بقيع، العياذ بالله، مي كاهد؟ هرگز، و يا در حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام كه امروز مركزي شده براي تبليغ حكومت و ترويج حاكم و شاه و جايي شده براي جلوگيري از هرگونه اشاعه ي انديشه و تفكر اسلامي! و مأموراني كه موكلند تا كسي از خدا و پيغمبر و امام و عدل و ولايت حرفي نزند و تنها هر كس به خودي خود و براي خودش زيارت عربي را بخواند و يا روضه خواني در حد گريه ي تنها، نه آگاهي و نه بيان اهداف امامان... مركزي شده براي به دست آوردن اطلاعات و جمع كردن مردم براي تأييد و مطرح كردن دستگاه حكومت و دعاگويي صاحب قدرت، و در كنار آن جاسوسي و خيانت، و آيا اين همه جلال و جبروت اگر بي محتوا باشد و يا حتي اگر زيان آور براي اسلام و انقلاب باشد چه خواهد شد؟ [4] و چه كسي مي بايست عناصر آلوده را از گرد مزار پاك امام بيرون بريزد؟ و تشريفات بدون محتوي و بدون حقيقت و گاهي بي ارزش را قدغن كند؟ و اين همه درآمد صرف چه مي شود؟ و كدام گويندگان واقعي را تحويل اجتماع و براي راهنمايي مردم تربيت كرده اند؟ و كجاست آن نشريات روشنگر به تمام



[ صفحه 527]



زبانهاي دنيا براي شناساندن اسلام و نشان دادن شيعه و انديشه هاي عالي امام هشتم عليه السلام و...؟

اگر هم نشريه اي بوده چند برگي باز هم براي تشريفات و فقط درباره ي تاريخ گنبد و صحن عتيق و جديد و امثال اينها، و درد دل بسيار است و شايد بسياري از آنها را نمي توان حتي بيان كرد، و مگر امروز دستگاه واتيكان، با برنامه ريزي صحيح، و به اكثر زبانهاي دنيا تبليغات وسيع جهاني ندارد؟ بگذاريم و بگذريم، و باز سخن را به مزار كاظمين بكشانيم.

شيخ جمال الدين عاملي كه شاگرد محقق حلي بوده مي نويسد: [5] .

حضرت موسي بن جعفر عليه السلام قبل از اينكه به زندان برده و شهيد شوند اين مكاني را كه فعلا گنبد و بارگاه آن حضرت در آن قرار دارد براي خود خريداري كردند. خطيب بغدادي هم در تاريخ خود اين موضوع را تأييد مي كند و مي نويسد: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در زندان از دنيا رفتند و در قبرستان شونيز كه خارج از آن بقعه بود دفن شدند، موقعي هم كه حضرت امام محمدتقي عليه السلام شهيد شدند آن بزرگوار را هم پشت مقبره حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در يك مقبره ي جداگانه دفن كردند و اين دو آرامگاه از هم جدا بود. اولين كسي كه بناي اين گنبد و بارگاه را توسعه داد معزالدوله ديلمي در سال 336 هجري بود كه دو ضريح اين دو امام بزرگوار را مرتفع و تجديد نمود، و براي هر كدام بناي عالي نهاد. دستور داد ضريح را از چوب ساج تهيه كرده و روي آن منبت كاري و خاتم سازي انجام دهند، تا وقتي كه هلاكوخان مغول دشمن سرسخت انسانيت و تمدن به بغداد رسيد، و خرابي ها به بار آورد.

چندين مرتبه به وسيله افراد مختلف صحن و سراي كاظمين تعمير و ترميم شد. مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي كه تا حدي مانع خودكامگي و آدم كشي هلاكوخان بود از او خواست كه نسبت به تعمير اين بنا اقدام كند. در سال 657 هم خان مغول عطاءالملك جويني را مأمور تعمير بناي كاظمين كرد و او در اين قسمت خدمات شايسته اي انجام داد. در سال 769 هجري قمري، سلطان اويس بن حسن جلايري براي تعمير مجدد اين بنا قد



[ صفحه 528]



علم كرد، رواق و صحن را با بنيان جديدي تعمير و تزيين و نقاشي و كتيبه بندي مجللي نمود، روضه ي منوره را با كاشي معرق تزيين كرد، براي خدام، محلي را در نظر گرفت و براي مخارج آنها موقوفاتي قرار داد.

در سال 966 هجري بود كه شاه اسماعيل صفوي تعميرات و تزييناتي در كاظمين انجام داد، بناي جديدي بنا نهاد، روضه و رواق صحن را براساس محكمي استوار نمود، دو قبه ي بزرگ بر دو روضه ي منوره بنا نهاد، كاشي كاري رواقها و صحن و ايوانها و تزيينات كليه ي آن بناهاي مقدسه را به نام جامع صفوي ناميدند. حجره ها و اتاقهاي اطراف صحن را تعمير كردند و فرشهاي عالي در رواقها گستردند. [6] .

پادشاهان صفوي براي جلب توجه شيعيان عراق و عالمان آنها و حمايت از ايشان در برابر عثمانيها كه سني مذهب بودند به اين گونه برنامه ها سخت علاقه نشان مي دادند و خدمات نسبتا شايسته اي به اين بناها و امثال آن نمودند و هنوز نوشته هاي آنها در كتيبه ي مساجد و مشاهد مشرفه مشاهده مي شود، اگر چه در سالهاي اخير تا حدي آثار آنها را و نوشته هاي آنها را كه تاريخ تعميرات و اقدامات آنها بوده محو كرده اند و به جاي آن مثلا در حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام يا در حضرت معصومه عليهاالسلام و... اشعار ديگري و با نامهاي ديگري ثبت كرده اند، در هر صورت منظور تقرب الي الله نبوده حسابهاي ديگر را بر خواست خدا و نياز مردم ترجيح مي دادند. به هر حال افتخاري است براي شيفتگان اين بزرگواران، امامان و فرزندان پاك نهادشان كه لااقل مقداري از طلاها و تزيينات به جاي خود مصرف شده و اين جايگاههاي عبادت پروردگار كه هر كدام مركزي است براي بندگي خداوند، و تا حدي در جهت رفاه زائران صرف شده باشد. در اين اماكن جز شخص امام و انديشه هاي امام و زيارت امام ديگر بويي از انديشه هاي مردمي استشمام نمي شود، همين بناهاي عالي اگر از آن سوءاستفاده نشود براي استفاده مردم است، و توده ي شيعه هستند كه در آنجاها به عبادت خدا و نماز و دعا و زيارت و سازندگي مشغول مي شوند، اگر چه باز همين مردم كوچه و بازار با نذرها و صدقات و هديه ها باعث



[ صفحه 529]



مي شوند بيش از پيش برخي متوليان نابجا و موقوفه خواران از حول و حوش آن امام يا امامزاده درآمدهاي كلاني داشته باشند و به مصارف نابجايي برسانند و صرف نيازهاي خود كنند و شكمخواري خودشان و رانت آقازاده هاي محترمشان! كه به خاطر همين است كه برخي از مراجع زمان ما كمك كردن به آن مشاهد را با آن شرايطي كه فعلا دارند حرام مي دانند، و آيا بهتر نيست كه اين هديه ها و نذرها و وصيت ها در اين دوران سياه ما كه هيچ گونه ضمانت اجرايي شرعي ندارد (در عتبات عاليات)، لااقل صرف نوشتن شرح حال آن امام يا آن امام زاده يا آن عالم، و يا يك سلسله احكام اسلامي متناسب با روز بشود و در اختيار جوانها قرار گيرد، تا راهنمايي شوند، امامت و امام را بهتر بشناسند و نسبت به امام معرفت پيدا كنند، راه امامان را دنبال نمايند، حقيقت را بهتر درك كنند، و آيا اين راه و اين روش بيشتر مورد نظر امام قرار نمي گيرد؟ و از اين عمل امام خشنود نمي شود؟ تا آنكه مبلغي را در صندوق و يا ضريح مطهر بيندازيم و معلوم نيست صرف چه چيزي بشود و كجا هزينه گردد؟ و پول اندك مردم كه در ضريح ريخته مي شود چون قطره هاي آب، اندك اندك جمع مي شود و دريا مي گردد و در جيب ظالم ها مي رود كه پاياني ندارد و مثل جهنم كه هر چه بيشتر گناهكاران در آن بيفتند باز هم گرسنه است، برخي اين زراندوزان و اينها كه «يكنزون الذهب و الفضه» فقط پول جمع مي كنند هيچ وقت سير نخواهند شد.

اخيرا سنت جالبي در برخي شهرستانهاي ايران مخصوصا در اصفهان، رايج شده كه مردم اكثر نذرها و صدقات و حتي مقداري از ماترك و ارث خود را براي خريد يا چاپ كتابهاي علمي و مذهبي اختصاص مي دهند، كتابخانه و مدرسه تأسيس مي نمايند، صندوق كمك به مستمندان و يا افراد بي بضاعت، ايتام و درماندگان احداث مي كنند و به نام يكي از امامهاي بزرگوار يا مردان بافضيلت تاريخ اسلام مي گذارند، و چقدر ارزنده بود كه مقداري از پولهاي نذورات اماكن متبركه صرف تقويت فرهنگ اسلامي بشود، براي مسجدها و حسينيه ها و در اختيار روحانيان مستقل و روشنفكران مسلمان گذاشته شود تا كتابخانه ها ايجاد گردد، و هر كدام مركزي باشد براي نشر و تحقيق و انتشارات مسائل اسلامي، مركزي باشد براي چاپ و پخش و توزيع كتابهاي ديني و علمي، و نوارهاي



[ صفحه 530]



ارزنده فكري، افرادي باشند براي راهنمايي مردم در سطوح مختلف، تنها به ظواهر اين اماكن مذهبي پرداخته نشود و فقط وسيله اي براي تأييد حاكم نباشد، بلكه به هدف و نتيجه ي آن نيز توجه بشود، و نياز مبرمي به يك انقلاب فكري و تحول بنيادي در تمام اين مراكز احساس مي شود، از حالت ارتجاعي بيرون آمده و گوشه اي از تعاليم اسلامي را نشان دهند و دستورات عاليه اسلام را به مردم و زيارت كننده ها برسانند، بايد براي اين تحول و انقلاب مذهبي تلاش كرد.

در سال 1211 هجري قمري محمد شاه قاجار دستور داد تا قبه و بارگاه كاظمين عليهماالسلام را طلا گرفتند، سرهاي مناره ها را طلا كردند، سه مناره ي ديگر به شكل مناره هايي كه سلطان سليم عثماني ساخته بودند ساختند، ايوان كوچك را طلاكاري كردند، رواق را با سنگ مرمر سفيد فرش كردند، خرابي هاي صحن را ترميم نمودند. در سال 1231 هجري فتحعلي شاه قاجار قسمتي از اين بارگاه را تعمير كرد، آينه هاي بزرگي در آنجا نصب نمود، ميرزا شفيع كه وزير فتحعلي شاه بود در اين خدمات با او شريك شد، در سال 1255 هجري معتمدالدوله، منوچهر خان قاجار كه از فضلاء و دانشمندان بود ايوانها را ساخت و ايوان جنوبي را طلا گرفت، نام امامهاي دوازده گانه را با خط زيباي مينايي و طلاكاري نگاشت، و خدمات شايان توجهي انجام داد كه هنوز آثار آن موجود است.

در سال 1282 هجري ناصرالدين شاه دستور داد سقف روضه را آينه كاري كنند و نقوش داخل روضه، زينت اطراف صحن و رواق خارج را با كاشي هاي زيبا تزيين نمودند. در سال 1293 هجري اعتمادالدوله حاج فرهاد ميرزا فرزند عباس ميرزاي قاجار گنبد و بارگاه كاظمين عليهماالسلام را تزيين و نقاشي نمود كه هنوز باقي است، و از لحاظ هنر نقاشي قابل توجه هنرشناسان است. خدمات اين مرد تا سال 1301 هجري ادامه داشت.

مناره هاي كوچك را در چهار طرف گنبد مطهر حضرت جواد عليه السلام در سال 1045 هجري شاه صفي از پادشاهان صفويه ساخت.

ايوانهاي طلاي سمت قبله را محمد شاه قاجار ساخت و آينه كاري آن را حاج محمدحسين چرمچي انجام داد، و ناصرالدين شاه قاجار دستور كاشي كاري آن را داد،



[ صفحه 531]



ايوان غربي را مرحوم حاج ميرزا حسين حاج ميرزا خليل ساخت، تزيينات ساختمان ايوانها و آينه كاري و كاشي كاري آنها توسط حاج فرهاد ميرزا انجام شد. در سال 1300 هجري قمري صحن مطهر كاظمين تا قرن سيزدهم هجري كوچك بود و به وسيله ي محمدجعفر قلي خان وزير ايراني در زمان داود پاشا كه پادشاه عراق بود وسيع شد و اكنون مانند صحن مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السلام قريب شصت غرفه دارد و مساحت آن تقريبا 4200 متر مربع است. اين صحن داراي پنج در بود، دو در از طرف قبله، دو در غربي و يك در شرقي؛ در سال 1300 هجري حاج فرهاد ميرزا صحن و رواق و گنبد و حرم مطهر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را تزيين كرد و تاريخ آن را بر در قسمت شرقي عمارت كه آينه كاري و نقاشي شده بود نگاشته است. ضريح نقره اي بزرگ كه محيط بر دو مرقد منور است از آثار اين مرد است، ايوان طلا مقابل در قبله است كه اين شعر در زمان شاه اسماعيل صفوي در كتيبه ي مينايي آن نوشته شده:



باب الحوائج است كه روي نياز خلق

پنج گه زچار طرف سوي اين در است



قسمتي از كاشي آن در سال 1322 هجري و كاشي كاري بالاي در، كه در سال 1298 خاتمه يافت از ناصرالدين شاه است.

در چهار طرف ايوانها مناره هايي هست، مناره ي جنوب شرقي را سلطان سليم دوم ساخت، سه مناره ي ديگر را شاه اسماعيل صفوي پايه گذاري كرد، و فتحعلي شاه قاجار آنها را به پايان رسانيد و حاج فرهاد ميرزا آنها را طلا گرفت.

در سال 1350 هجري قمري ملك فيصل پادشاه عراق مبلغ پانزده هزار دينار عراقي را براي اصلاح اماكن متبركه آن كشور اختصاص داد و هر سال مبلغي از طرف حكومت عراق صرف تعمير اين اماكن ارزشمند مي شود، توليت آستانه كاظمين با خانواده ي البوشيخ است كه از قرن چهارم هجري عهده دار اين مسئوليت بوده اند. [7] .

اكثر اين افرادي كه براي تعمير و احداث برخي بناها اقدام مي كردند و نام خود را بر كتيبه ي آن مي نوشتند، نه از ارث پدرشان بود و نه از زحمات و كارهاي شبانه روزي شان،



[ صفحه 532]



بلكه از جمع آوري همان هديه ها و نذرها و موقوفاتي بود كه براي هر كدام از اماكن متبركه وجود داشت و بسياري از آن معلوم نيست كه چگونه حيف و ميل شده و مي شود؟ (بيستون را عشق كند و شهرتش فرهاد برد)، در هر صورت براي جلب علاقه و محبت مردم و عوام فريبي و گاهي هم مسائل امنيتي، كارهايي از اين قبيل انجام مي دادند و البته قسمت عمده ي درآمد آن اماكن باز بهره ي خودشان مي شد و خوش گذراني ها و فسادها و گناهها و ستم هايشان؛ مثلا ناصرالدين شاه كه امتياز فروش تنباكو را به انگليس ها داده بود و آنها هم به عنوان داشتن اين امتياز بر جان و مال و ناموس مردم مسلمان ايران مسلط مي شدند، چون برخي عالمان ديني اعتراض كردند، تظاهرات آرام راه انداختند كه اين قرارداد را لغو كند ولي ناصرالدين شاه روز به روز بدتر كرد، افرادي را به زندان انداخت، عالماني را تبعيد كرد و در ميدان ارك تهران دستور قتل مردمي را صادر كرد كه به تبعيد ميرزاي آشتياني، روحاني بزرگ تهران اعتراض داشتند و در آنجا اجتماع كرده بودند. دستور مي دهد زن ها، بچه ها و مرداني را كه در صفوف منظم قرار داشتند همه را به گلوله ببندند، و اين پادشاه به اصطلاح متدين، بدين ترتيب به درخواست ملتش پاسخ گفت!!! [8] ايشان چگونه دلشان براي حرم امام حسين عليه السلام مي سوزد و تعمير مي كند و شعر مي گويد: (خرم دلي كه منبع انهار كوثر است).

و چه بسيار جنايتهاي ديگر از اين مرد و از اسلافش سراغ داريم كه همه ضد اسلام و نبرد عليه مسلماني بود ولي براي سواري گرفتن بيشتر و همان استحمار (خر كردن عوام) حرمهاي پاك امامان را تعمير مي كند و براي امام حسين عليه السلام مرثيه مي سرايد. «الا لعنة الله علي القوم الظالمين.»


پاورقي

[1] كتاب احسن الوديعه به نقل از ستارگان درخشان، ج 11، ص 122.

[2] كتاب روضات الجنات، آية الله ميرزا محمدباقر موسوي خونساري اصفهاني، متوفي در سال 1313 قمري.

[3] تاريخ سامرا، ج 2، ص 8-6 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، عمادزاده، ص 318.

[4] در مجموعه اي به نام نوشته ها، از مرحوم دكتر شريعتي در مقاله اي تحت عنوان «خداحافظ شهر شهادت» بحث جالبي در اين خصوص ارائه شده خوانندگان عزيز بايد توجه داشته باشند كه اين مطالب در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نوشته شده است.

[5] نقل از كتاب ستارگان درخشان، آقاي محمدجواد نجفي، ج 11.

[6] از ستارگان درخشان نقل به اختصار.

[7] ستارگان درخشان، ج 11، ص 136 - نقل برخي قسمت ها از كتاب رجال اسلام، ص 299.

[8] ريشه و روند تاريخي جنبش تنباكو، ص 74.