بازگشت

قسمتي از كلمات قصار حضرت امام محمدتقي


1- «الثقة بالله تعالي ثمن لكل غال و سلم الي كل عال»

اعتماد و ايمان به خداي بزرگ با هر چيز باارزشي برابري مي كند و نردباني است به سوي برتري ها و پيروزي ها.

2- «عز المؤمن غناه عن الناس»

عزت و شخصيت فرد باايمان در آن است كه چشمش به دست مردم نباشد و چون دريوزگان به مردم اميدوار نباشد، بلكه تنها نيازش به بي نياز مطلق باشد.



[ صفحه 501]



3- «لا تكن وليا لله في العلانية عدوا له في السر» [1] .

خود را به ظاهر دوستدار خدا معرفي نكن در صورتي كه در باطن دشمن او هستي، همه جا از دوستي خدا دم بزني و در زندگي و اعمالت نشانه اي از دوستي و محبت به خدا نباشد.

4- «من استفاد اخا في الله فقد استفاد بيتا في الجنة» [2] .

آن كسي كه در راه خدا به دوستي سودي رساند، خانه اي در بهشت براي خويشتن آماده كرده است، ياران خدايي و آنها كه در مسير الله مي باشند، بنياني بهشتي دارند.

5- «كيف يضيع من الله تعالي كافله و كيف ينجو من الله تعالي طالبه و من انقطع الي غير الله، و كله الله اليه، و من عمل علي غير علم ما افسده اكثر مما يصلح» [3] .

آن كس را كه خداي بزرگ پشتيبان است چگونه ممكن است از بين برود و آن را كه خداوند خواسته است كه تباه شود چگونه مي تواند نجات پيدا كند؟ و آن كه از خدا بريده و به ديگري پيوسته خدا او را به همان كس واگذار مي كند و آن كس كه از روي جهالت و ناداني كاري را انجام دهد افساد او بيش از اصلاحش خواهد بود.

6- «اياك و مصاحبة الشرير فأنه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح آثاره» [4] .

از دوستي و همنشيني با افراد فاسد و شر، سخت بپرهيز، زيرا آنها مانند شمشير برهنه اي هستند كه ظاهرشان زيبا و براق است ولي آثاري كه روي بدن يا دست مي گذارند زشت و ناراحت كننده است.

7- «كفي بالمرء خيانة ان يكون امينا للخونة». [5] .

براي خيانتكار بودن هر فرد همين قدر بس است كه افراد نادرست و خائن به او اعتماد داشته باشند، حافظ اسرار آنان باشد و رازهاي آنان را فاش نكند كه مردم به فساد



[ صفحه 502]



دروني آنها پي ببرند.

8- «المؤمن يحتاج الي ثلاث خصال. توفيق من الله، واعظة من نفسه و قبول ممن ينصحه» [6] .

سه خصلت ويژه ي مؤمن است كه پيوسته بدانها نياز دارد، توفيق از پيشگاه خداوند (براي انجام كارهاي نيك و تلاشهاي شايسته) و وجدان باطني كه راهنما و رهبر او باشد و ديگر آنكه خيرخواهي ها و اندرزهاي رهنماي شايسته اي را بپذيرد (در زندگاني خود بدان عمل كند و همه جا آن را پيشرو خود قرار دهد.)

9- «القصد الي الله تعالي بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالأعمال» [7] .

توجه به خداي بزرگ به وسيله ي دلها، رساتر است از به رنج درآوردن اعضاي بدن با كارهاي مختلف؛ زيرا تا قصد و اراده ي انسان تسلط بر اعمال او نداشته باشد فايده اي ندارد و عمل بدون نيت و قصد بي نتيجه است.

10- «من اطاع هواه اعطي عدوه مناه» [8] .

آن كس كه پيروي هواي نفس كند دشمن خود را به آرزوهايش رسانده است، چون با تباه كردن خودش دشمنانش را شاد مي گرداند.

11- امام در پاسخ كسي كه خواسته بود نصيحتي از حضرتش بشنود فرمودند: «هميشه صبور باش، با فقر و نداري بساز، نه اينكه پيوسته حرص دنيا را داشته باشي و از مال حلال و حرام گرد آوري تا توانگر شوي بلكه بايد با درويشي كنار آيي، پا بر روي تمايلات و هوسهاي خودت بگذار و آنچه را كه دلت مي خواهد به آن توجه نكن و اين را بدان كه خداوند هميشه شاهد و ناظر احوال توست، بدين ترتيب بايد توجه داشته باشي كه در چه موقعيتي قرار داري.» بدين ترتيب:

«توسد الصبر و اعتنق الفقر و ارفض الشهوات، و خالف الهوي و اعلم انك لا تخلو



[ صفحه 503]



من عين الله فانظر كيف تكون.» [9] .

12- «با كسي دشمني نكن تا آنكه رابطه ي او را با خدا بداني، اگر برنامه اش و كارش براي خداست و نيكوكار است كه تسليم افكار و انديشه هاي تو نخواهد شد و اگر بد كار است و در مسير خدا نيست همين براي تو كافي است كه رسوا است و خداوند به او پاداش عذاب خواهد داد و آيا تو بيشتر از اين مي تواني با او ستيزه كني يا خداي قهار و اين براي تو بهتر نيست؟ [10] .

13- به يكي از دوستانشان فرمودند: «خدا به يكي از پيغمبرانش وحي كرد كه زهد و كناره گيري تو از مردم باعث آسايش و راحتي تو شده، پيوستن به خدا و قطع اميد از ديگران تو را پيش من عزيز كرده، ولي آيا با دشمنان خدا ستيز كرده و با دوستان خدا محبت نموده اي؟ [11] .

14- «اظهار الشيئي قبل ان يستحكم مفسدة له.»

اظهار و آشكار كردن چيزي پيش از آنكه محكم و پايدار شود، مايه تباهي آن است. [12] .

15- «ان لله عبادا يخصهم بالنعم و يقرها فيهم ما بذلوها، فاذا منعوها نزعها عنهم و حولها الي غيرهم». [13] .

خداوند نعمتهاي خود را به عده اي از بندگانش اختصاص مي دهد، اگر آن را به ديگران ببخشايند، آن نعمتها را برقرار مي سازد و اگر همه را براي خود نگاه دارند و بخشش نكنند، خدا نعمت را از آنان مي گيرد و به ديگري مي دهد.

16- «اربع خصال تعين المرء علي العمل، الصحة و الغني، و العلم و التوفيق» [14] .

چهار چيز است كه انسان را در راه فعاليت و كوشش ياري مي كند، تندرستي، بي نيازي، دانش و توفيق از خداي بزرگ.



[ صفحه 504]



17- «ما عظمت نعمة الله علي عبد الا عظمت عليه مئونة الناس فمن لم يحتمل تلك المئونة فقد عرض النعمة للزوال»

خداوند نعمت خود را بر كسي زياده نمي گرداند جز آنكه مخارج مردم بر او نيز زياده گردد، و اگر به مردم نان رساني نكرد، نعمت خود را در معرض تباهي قرار داده است. [15] .

18- «اهل المعروف الي اصطناعه احوج من اهل الحاجة اليه لأن لهم اجره و فخره و ذكره، فمهما اصطنع الرجل من معروف فانما يبدأ فيه بنفسه، فلا يطلبن شكر ما صنع الي نفسه من غيره»

نيكوكاران به اعمال نيكي كه انجام مي دهند بيشتر نيازمندند تا آنها كه حاجتشان برآورده مي شود، زيرا براي ايشان پاداشي و افتخاري و يادبودي است، پس چون نيكمردي اقدام به كار شايسته اي كند پيش از همه براي خودش مفيد است، درخواست و چشم داشت سپاس و تشكر نيكي به خويش را نبايد از ديگري داشته باشد، چون براي خودش بيشتر از ديگران فايده دارد. [16] .

19- «من امل انسانا فقد هابه، و من جهل شيئا عابه، و الفرصة خلسه و من كثر همه سقم جسمه، و المؤمن لا يشتفي غيظه، و عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه، و قال في موضع آخر. عنوان صحيفة السعيد حسن الثناء عليه».

آن كس كه اميدش به انساني باشد و برآورده شدن خواستها و آرزوهايش را از طرف او بداند همانا خود را تحت سيطره ي شخصيت او قرار داده و او در نظرش بزرگ است و از او احساس هيبت مي كند، و آن كس كه به ماهيت چيزي آگاهي نداشته باشد از آن عيبجويي مي كند، فرصتها براي انسان آرامشي است (تا بتواند خويشتن را براي فعاليتهاي بيشتر آماده سازد) و آن كس كه اندوهش بسيار باشد بدن خود را رنجور مي سازد، مرد مؤمن خشمش فرونمي نشيند (براي كافرها و ظالمها) سر صفحه ي ديوان زندگي فرد باايمان، خوش اخلاقي اوست. و حضرت جواد عليه السلام در جاي ديگر فرموده اند: سرآغاز زندگاني فرد



[ صفحه 505]



خوشبخت آن است كه مردم به نيكي او را بستايند. [17] .

20- «من استغني بالله افتقر الناس اليه، و من اتقي اليه احبه الناس و ان كرهوا»

آنكه به وسيله ي خداوند بي نيازي داشته باشد مردم به او احتياج پيدا مي كنند و نيازمند او مي شوند و آن كس كه از خداي بپرهيزد (تقوا داشته باشد) مردم او را دوست خواهند داشت، اگر چه نخواهند و كراهت داشته باشند (و چه خود مردم نتوانند محبت خود را رسما اظهار كنند). [18] .

21- «عليكم بطلب العلم، فأن طلبه فريضة، و البحث عنه نافلة و هو صلة بين الأخوان و دليل علي المروة و تحفة في المجالس و صاحب في السفر و انيس في الغربة»

شما را به تحصيل دانش سفارش مي كنم، زيرا طلب دانش انجام وظيفه واجبي است و بحث روي مسائل علمي مانند نافله است كه به واجب نزديك است، آنها كه با يكديگر برادرند، دانستني ها را به هم هديه مي كنند، و اين خود راهي است براي مروت (احراز شخصيت) علم در مجالس سوغات است، و بهترين چيزي است كه كسي به كسي هديه مي دهد، و در مسافرت همراه انسان است و در غربت مونس و يار. [19] .

22 - «العلم علمان، مطبوع و مسموع، و لا ينفع مسموع اذا لم يكن مطبوع و من عرف الحكمة لم يصبر عن الازدياد منها، الجمال في اللسان و الكمال في العقل» [20] .

دانش دو گونه است يكي آنكه در درون انسان است و جنبه ي فطري دارد (مثل رياضيات، فلسفه، منطق و...) و ديگر آنكه با شنيدن و تحصيل به دست مي آيد (مانند تاريخ، جغرافيا، زبان و...) شنيده ها سودي به انسان نمي رساند مگر وقتي كه دانش مطبوع در كار باشد، آن كس كه دانش را شناخت و به حكمت دست يافت، پيوسته به زياد كردن آن مي پردازد، زيبايي در سخن گفتن است و تكامل آدمي در انديشه و عقل است.

23- «العفاف زينة الفقر، و الشكر زينة الغناء، و الصبر زينة البلاء و التواضع زينة الحسب، و الفصاحة زينة الكلام، و العدل زينة الايمان، و السكينة زينة العبادة، و الحفظ



[ صفحه 506]



زينة الرواية، و خفض الجناح زينة العلم، و حسن الادب زينة العقل و بسط الوجه زينة الحلم و الايثار زينة الزهد، و بذل المجهود زينة النفس، و كثرة البكاء زينة الخوف، و التقلل زينة القناعة، و ترك المن زينة المعروف، و الخشوع زينة الصلوة، و ترك ما لا يعني زينة الورع». [21] .

عفت و اظهار نكردن فقر زينت و آرايش نياز است، سپاس و شكرگزاري خداي بزرگ زينت توانگري است، و مقاومت و پايداري زينت آزمايش الهي است، فروتني و تواضع زينت شخصيت انساني است، روشن و رسا سخن گفتن زيور كلام است، عدالت زينت ايمان است، و آرامش و اطمينان قلبي زينت عبادت است، از حفظ داشتن، زينت روايت و حديث است، تواضع و فروتني و در اختيار همه بودن، زينت دانش است، و باادب بودن و تربيت نيكو داشتن زينت عقل است، متبسم و خوشرو بودن زينت بردباري است. و گذشتن از آنچه اختصاص به خود دارد زينت زهد و پاكدامني است، و بخشيدن آنچه با كوشش به دست آمده زينت روح است، گريستن بسيار زينت ترس از خداست، مصرف كم و نياز اندك زينت قناعت است، منت نگذاشتن نيكوكاري است، با آرامش و خشوع نماز خواندن زينت نماز است، ترك كارهاي بيهوده و اعمال بي فايده زينت پاكدامني است.

24- «حسب المرء من كمال المروة، تركه ما لا يجمل به، و من حيائه ان لا يلقي احدا بما يكره و من عقله حسن رفقه، و من ادبه ان لا يترك مالا بدله منه، و من عرفانه علمه بزمانه، و من ورعه عض بصره و عفة بطنه، و من حسن خلقه كفه اذاه، و من سخائه بره بمن يجب حقه عليه، و اخراجه حق الله من ماله، و من اسلامه تركه مالا يعنيه، و تجنبه الجدال و المراء في دينه، و من كرمه ايثاره علي نفسه، و من صبره قلة شكواه، و من عقله انصافه من نفسه و من حلمه تركه الغضب عند مخالفته، و من انصافه قبوله الحق اذا بان له، و من نصحه نهيه عمالا يرضاه لنفسه، و من حفظه جوارك تركه توبيخك عند اسائتك مع علمه بعيوبك و من رفقه تركه عذلك عند غضبك بحضرة من تكرهه، و من حسن صحبته لك اسقاطه عنك مؤنة



[ صفحه 507]



اذاك، و من صداقته كثرة موافقته، و قلة مخالفته، و من صلاحه شدة خوفه من ذنوبه و من شكره معرفة احسان من احسن اليه، و من تواضعه معرفته بقدره، و من حكمته علمه بنفسه، و من سلامته قلة حفظه لعيوب غيره و عنايته باصلاح عيوبه.» [22] .

شخصيت و انسانيت هر كسي به خاطر مروت، مردانگي و عدالت پيشگي اوست، (و از صفات بازر افراد برگزيده و آنها كه داراي شخصيت اسلامي و انساني هستند آن است كه) هر چه را زيبا و شايسته نيست ترك كنند، و از حياء اوست كه چون به كسي برخورد كرد رفتاري كه موجب كراهت او باشد انجام ندهد، و از خرد او رفتار نيكوي او با مردم است، و از ادب اوست كه وظيفه خود را آن طور كه بايد انجام دهد، و از معرفت اوست كه به چگونگي زمان خود آگاه باشد، و از پاكدامني اوست كه چشمش از حرام بسته باشد و شكمش از خوردن حرام پاك باشد، و از اخلاق نيك او آن است كه دست از آزار مردم بردارد و از بخشندگي اوست كه در حق كسي كه حقي بر او دارد نيكي نمايد و حق خدا را از مالش بيرون كند، و از مسلماني اوست كه كارهاي بيهوده و بي فايده انجام ندهد، و از جدل و رياكاري در دين پرهيز نمايد، و از بزرگواري اوست كه در هر چيزي ديگران را بر خود ترجيح دهد (ايثار كند) و از تحمل او آن است كه كمتر شكايت كند، و از انديشمندي اوست كه درباره ي خودش نيز انصاف به كار برد، و از بردباري او اين است كه چون با او مخالفت كنند به خشم نيايد، و باز از انصاف و مروت اوست كه چون به حق نزديك شود آن را بپذيرد و از خيرخواهي اوست كه ديگران را بازدارد از آنچه كه براي خودش خوش ندارد و از نگهداري همسايه ات آن است كه چون بدي به تو كند او را مؤاخذه نكني با اينكه خودت مي داني چه عيبهايي داري و از موافقت و همراهي تو با او اين است كه در هنگام خشمت او را ملامت نكني و در جايي و در حضور آن كسي كه كراهت دارد، و از خوبي مصاحبت او براي تو برداشتن هزينه هايي است از تو كه باعث رنجش خاطرش مي شود، و از راستي و صداقت اوست كه بيشتر با تو توافق داشته و همراه تو باشد و كمتر با تو مخالفت ورزد، و باز از دلايل خوبي آن انسان يكي اين است كه از گناهانش بسيار ترسناك



[ صفحه 508]



باشد، و از سپاسگزاري او اين است كه قدر احسان نيكوكاراني را كه به او محبت كرده اند بشناسد، و از فروتني اوست كه قدر خويشتن را بداند و از آگاهي اوست كه به چگونگي خودش و شخصيت خودش دانا باشد، و از سلامت روح اوست كه كمتر عيبهاي مردم را در نظر گيرد و به اصلاح عيبها و نقصهاي آنان توجه داشته باشد.

25- «لن يستكمل العبد حقيقة الايمان حتي يؤثر دينه علي شهوته و لن يهلك حتي يؤثر شهوته علي دينه»

هرگز بنده اي به كمال حقيقت ايمان دسترسي پيدا نمي كند مگر آنكه دينش را بر تمايلات و خواسته هايش برگزيند و اختيار نمايد، و هرگز بنده اي به هلاكت نمي رسد مگر آنكه دينش تابع تمايلاتش قرار گيرد.

26- «الفضائل اربعة اجناس. احدها الحكمة و قوامها في الفكرة، و الثاني العفة و قوامها في الشهوة، و الثالث القوة و قوامها في الغضب و الرابع العدل و قوامه في اعتدال قوي النفس»

برتري ها و فضيلتها چهار گونه اند، اولي شان حكمت است و اساس آن در تفكر و انديشه است، دوم پاكدامني است و قوام آن در داشتن شهوت است، (كه وسيله ي اطفاء شهوت از راه حرام فراهم باشد و انسان خودداري كند) و سوم نيرومندي است و پايه آن در خشم است (كه قدرت داشته باشد و در هنگام خشم خود را نگاه دارد) و چهارم عدالت است و قوام آن در اعتدال نيروهاي روحاني است.

27- «العامل بالظلم و المعين له و الراضي به شركاء» [23] .

ستمكار و آن كس كه با او همكاري مي كند و آن كس كه به اين ستم رضايت دارد، هر سه در جرم شريكند ( زيرا آن كس كه به ستم راضي نباشد در برابر ستمگر آرام نخواهد نشست)

28- «يوم العدل علي الظالم اشد من يوم الجور علي المظلوم»



[ صفحه 509]



روز انتقام كه با ظالم بايد به عدالت رفتار شود و پاداش ظلم وي داده شود خيلي سخت تر از روزي است كه به مظلوم ستم مي شده است.

29- «اقصد العلماء للمحجة الممسك عند الشبهة، و الجدل يورث الرياء، و من اخطاء وجوه المطالب خذلته الاجيال، و الطامع في وثاق الذل، و من احب البقاء فليعد للبلاء قلبا صبورا» [24] .

ميانه روترين عالمان در راه راست آنهايي هستند كه هنگام شبهه خودداري مي كنند، جدل و يكي به دو كردن، ريا و خودنمايي به جا مي گذارد. آنكه در شناخت قيافه واقعيت ها اشتباه كند نسل آينده او را پست مي داند، افراد آزمند و طمعكار در گرو ذلت و خواري خواهند بود. آن كس كه دوست دارد جاوداني باشد بايد براي سختي ها و ابتلائات براي خويشتن قلبي صبور و شكيبا آماده نمايد.

30- «العلماء غرباء لكثرة الجهال بينهم.» [25] .

همواره دانايان غريبند، به خاطر آنكه اكثريت با نادانهاست.

31- «الصبر علي المصيبة مصيبة علي الشامت بها».

صبر بر مصيبت خود مصيبتي است براي آن كسي كه مصيبت را شماتت مي كند.

32- «ثلاث من عمل الابرار. اقامة الفرايض، و اجتناب المحارم و احتراس من الغفلة في الدين، و ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله. كثرة الاستغفار و خفض الجانب، و كثرة الصدقة و اربع من كن فيه استكمل الايمان. من اعطي لله، و منع في الله و احب لله و ابغض فيه، و ثلاث من كن فيه لم يندم، ترك العجلة، و المشورة و التوكل عند العزم علي الله عزوجل.»

سه چيز از اعمال نيكان است. واجبات را برپا داشتن، از كارهاي حرام دوري كردن، و از غفلت در دين خودداري نمودن و خويشتن را نگاه داشتن و سه چيز است كه بنده را به خشنودي خداوند مي رساند: زياد طلب آمرزش كردن، فروتني نمودن و بسيار صدقه دادن.



[ صفحه 510]



چهار چيز است كه در هر كس باشد ايمانش به سوي كمال است، يكي آنكه براي خدا ببخشايد و باز به خاطر خدا قطع لطف كرده و دست نگه دارد، دوست بدارد براي خدا و دشمني و كينه اش نيز با ديگران براي خدا باشد. سه چيز است كه در هر كس باشد پشيمان نمي شود، شتابزدگي نداشتن، مشورت كردن در انجام كارها و توكل داشتن به خداوند پيش از هر عملي.

33- «لو سكت الجاهل ما اختلف الناس». [26] .

اگر افراد ناآگاه و نادان ساكت باشند (و در همه ي مسائل اظهارنظر نكنند) ميان مردم اختلافي نخواهد افتاد.

34- «مقتل الرجل بين لحييه، و الرأي مع الاناة و بئس الظهير الرأي الفطير» [27] .

كشتارگاه هر كسي دهان اوست، انديشه ي صحيح آن است كه با بردباري انجام شود، بدترين تكيه گاه و پشتيبان انديشه و فكر خام است.

35- «ثلاث خصال تجتلب بهن المحبة، الانصاف في المعاشرة و المواساة في الشدة، و الانطياع، و الرجوع الي قلب سليم» [28] .

سه صفت است كه بدان وسيله محبت افراد جلب مي شود، انصاف داشتن در معاشرت و برخورد با مردم، و يكسان و همدرد شدن با آنها در سختي ها و اطاعت و برگشت به قلب سالم (پاك).

36- «فساد الاخلاق بمعاشرة السفهاء و صلاح الاخلاق بمنافسة العقلاء، و الخلق اشكال فكل يعمل علي شاكلته، و الناس اخوان، فمن كانت اخوته في غير ذات الله فأنها تحوز عداوة، و ذلك قوله تعالي: الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين».

فساد اخلاق انسان به خاطر معاشرت با سفيهان و احمقان است و صلاح اخلاق و نيك روشي در اثر برخورد با خردمندان است. مردمان هر كدام به گونه اي و نوعي هستند و هر كسي بر خصلت خويش عمل مي كند، مردم همه با هم برادرند، اگر اين برادري در غير



[ صفحه 511]



مسير خداوندي باشد دشمني به دنبال نخواهد داشت و اين گفتار خداي بزرگ است كه در چنين روزي برادران با يكديگر دشمني مي ورزند غير از اهل تقوي...

37- «من استحسن قبيحا كان شريكا فيه»

آن كس كه كار زشتي را نيكو شمارد، در آن زشتكاري شريك خواهد بود.

38- «كفر النعمة داعية المقت، و من جازاك بالشكر فقد اعطاك اكثر مما اخذ منك».

كفران نعمت و حق ديگران را ادا نكردن دشمني مي آورد، آنكه تو را با سپاس پاداش داده، همانا بيش از آنچه از تو گرفته به تو بخشيده.

39- «لا يفسدك الظن علي صديق و قد اصلحك اليقين له و من وعظ اخاه سرا فقد زانه، و من وعظه علانية فقد شانه، استصلاح الأخيار باكرامهم، و الأشرار بتأديبهم، و المودة قرابة مستفادة و كفي بالأجل حرزا و لا يزال العقل و الحمق يتغالبان علي الرجل الي ثماني عشرة سنة، فاذا بلغها غلب عليه اكثرهما فيه، و ما انعم الله عزوجل علي عبد نعمة فعلم انها من الله الا كتب الله جل اسمه له شكرها قبل ان يحمده عليها، و لا اذنب ذنبا فعلم ان الله مطلع عليه ان شاء عذبه و ان شاء غفر له الا غفر الله له قبل ان يستغفره»

مبادا گمان بد بر دوستت تو را به فساد بيندازد، در حالي كه يقين و اعتماد بر او تو را به راه صواب انداخته است، آنكه دوست خود را در پنهاني موعظه كند او را زينت و زيور داده است و كسي كه آشكارا دوستش را پند دهد او را زشت داشته و به او توهين كرده، نيكان را با بزرگداشت بايد گرامي داشت و زشتكاران را با تأديب بايد اصلاح كرد. دوستي قرابتي است كه كسب مي شود و از آن بهره گرفته مي شود، و كافي است كه با مرگ جلوي گناه گرفته شود. تا هجده سالگي پيوسته عقل و جهل انسان در حال مبارزه اند، چون انسان به اين موقعيت سني رسيد يكي از آن دو پيروز مي شود (هر كدام قبلا تقويت شده باشد) خداوند نعمتي را به بنده اش نمي دهد، در صورتي كه بداند آن نعمت از طرف خداوند است و خداوند او را از شكرگزاران محسوب فرمايد، بيش از آنكه سپاسي انجام داده باشد، و بنده گناهي را مرتكب نمي شود در صورتي كه بداند خدا آگاه است و اختيار كيفر و آمرزش در دست اوست (مسلم بنده اي كه به خاطر خدا مرتكب گناه نشود) پيش از آنكه



[ صفحه 512]



طلب آمرزش كند خدا او را مي آمرزد.

40- «الشريف كل الشريف من شرف علمه، و السؤدد حق السؤدد لمن اتقي الله ربه و الكريم كل الكريم من اكرم عن ذل النار وجهه»

نهايت شرافت هر كسي آن است كه دانش باارزش و مفيدي داشته باشد، و نهايت آقايي و بزرگواري براي آن كس است كه براي خدايش پرهيزكار است و كريم و نيكوكار آن است كه از پستي آتش، چهره ي خود را دور بدارد.

41- «من امل فاجرا كان ادني عقوبته الحرمان»

آن كس كه به بدكار و ظالمي دلخوش داشته و اميد ببندد، كمترين عقوبتش آن است كه اميدش به يأس مبدل مي شود و محروميت پيدا مي كند.

42- «اثنان عليلان ابدا صحيح مهتم، و عليل مخلط، موت الأنسان بالذنوب اكثر من موته بالأجل، و حياته بالبر اكثر من حياته بالعمر»

دو دسته هستند كه براي هميشه مريض و رنجورند، انسان سالمي كه پيوسته غمگين باشد، و مريضي كه ناراحتي فكري داشته باشد، مرگ آدمي به خاطر گناه بيشتر از مرگ اوست به وسيله ي اجل، و زنده شدن او به خاطر نيكوكاري ها بيش از زنده بودن او به خاطر زيستن در دنياست.

43- «لا تعالجوا الأمر قبل بلوغه فتندموا، و لا يطولن عليكم الامل فتقسوا قلوبكم، و ارحموا ضعفائكم و اطلبوا الرحمة من الله بالرحمة لهم».

پيش از رسيدن وقت هر كاري، به آن نپردازيد، زيرا پشيمان مي شويد، نبايد اميدها و آرزوهايتان طولاني باشد، براي آنكه دلهايتان سخت مي شود، به ضعيفان خود مرحمت داشته باشيد، با لطف و نوازش آنان رحمت الهي را به سوي خود جلب كنيد.

44- «اذا نزل القضاء ضاق الفضاء» [29] .

چون قضا و قدر فرود آيد محيط بر انسان تنگ و محصور مي گردد.

45- «نعمة لا تشكر كسيئة لا تغفر»



[ صفحه 513]



نعمتي كه سپاس آن به جاي آورده نشود مانند خطايي است كه پوزش آن خواسته نشده و آمرزيده نشود.

46- «الأيام تهتك لك الأمر عن الأسرار الكامنة»

روزگار اسراري را كه بر تو پنهان است آشكار مي سازد.

47- «من انقاد الي الطمأنينة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلكة و العاقبة المتعبة.»

آنكه پيش از آزمايش خويش به خود مطمئن گردد و آرامش پيدا كند، خود را در معرض تباهي قرار داده و سرنوشت دردناكي در انتظار اوست.

48- «قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما تهواه»

آن كسي كه تو را از رسيدن به كمال بازداشته با تو دشمني نموده، زيرا موافق ميل تو رفتار كرده است.

49- «ساكب الشهوات لا تقال عثرته»

آن كس كه آلوده به شهوات شد، لغزش و انحراف او قابل جبران نيست.

50- «من لم يعرف المصادر اعيته الموارد»

آن كس كه اصل و مبدأ چيزي را نشناخت موارد و راههاي دخول در آن وي را خسته خواهد كرد.

51- «الحوائج تطلب بالرجاء و هي تنزل بالقضاء»

احتياجها و نيازها درخواست مي شود به اميد (يعني اميد به برآورده شدن آن بايد باشد) و اگر خواست خداوندي باشد برآورده مي گردد.

52- «العافية احسن عطاء»

تندرستي و سلامتي بهترين عطا و بخشش الهي است.

53- «لا يضرك سخط من ارضاه الجور»

خشم و غضب كسي كه او را جور و بيداد راضي و خشنود كرده، زياني به تو نمي رساند.

54- «الشهوات من ضعف القلب»



[ صفحه 514]



پيروي از تمايلات به خاطر ضعف قلب (نداشتن اراده ي ثابت و عزم محكم) است.

55- «من لم يرض من اخيه بحسن النية لم يرض بالعطية»

آن كس كه از دوستان و برادران خود با خوشي و حسن نيت (دل پاك) راضي نشد، با هديه و بخشش هم راضي نمي شود.

56- «بالدعاء تصرف البلية»

به وسيله ي دعا بلاء و گرفتاري برطرف مي شود.

57- «من شتم اجيب»

آن كس كه بدگويي كند و دشنام دهد پاسخش داده خواهد شد.

58- «من تهور اصيب»

كسي كه در كاري بي باكي و شهامت داشته باشد به همان بلا و نگراني دچار مي شود و بدو اصابت مي كند.

59- «ابناء الكرام اذا تعلموا تواضعوا و ابناء اللئام اذا تعلموا تكبروا»

انسانهاي بزرگوار و باشخصيت چون دانش فراگيرند فروتني كنند و متواضع شوند و افراد پست و بدون شخصيت وقتي به دانش دست يابند به خودپسندي و تكبر دچار مي شوند.

60- «التقوي عز و العلم كنز و الصمت نور»

پرهيزكاري و تقوي عزت و آبروي انسان است، و دانش گنجي براي اوست، و سكوت چون هاله ي نوري مي باشد كه او را فراگرفته است.

61- «لا يزيل الوقار مثل الطمع»

هيچ چيز مانند طمع، وقار و متانت انسان را زايل نمي كند.

62- «بالراعي تصلح الرعية»

به وسيله ي زمامدار است كه مردم اصلاح مي شوند.

63- «كيف يضيع من الله كافله» [30] .



[ صفحه 515]



چگونه تباه مي شود آن كس كه خداوند كفالت و سرپرستي او را برعهده دارد؟

64- «اما هذه الدنيا فأنا فيها مغترفون و لكن، من كان هواه هوي صاحبه و دان بدينه فهو معه حيث كان، و الاخرة هي دار القرار، و ان تأخير التوبة اغترار و طول التسويف حيرة و الاعتذار علي الله هلكة و الاصرار علي الذنب امن لمكر الله (و لا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون». [31] .

اما اين دنيا جايي است كه بهره ي اندكي از آن داريم و ليكن (غرفه غرفه)، آن كسي كه خواسته هايش مانند دوستش باشد هر كجا باشد با او خواهد بود، و آخرت قرارگاه هميشگي است. عقب انداختن توبه خود را فريب دادن است، و كار را به آينده واگذار كردن سرگرداني است و بهانه جويي و عذرتراشي در برابر خدا هلاكت و بدبختي است، و تكرار و اصرار به گناه خويشتن را از مكر الهي در امان ديدن است، و جز مردم زيانكار و بدبخت هيچ كس خود را از مكر خدا در امان نمي داند.

65- «من رفق الرجل بأخيه ترك توبيخه بحضرة من يكره» [32] .

از مدارا و ارفاق مرد درباره ي برادرش ترك سرزنش و ملامت اوست نزد كسي كه از وي كراهت دارد و دوستش ندارد.

66- «من صدق صحبة الرجل اسقاط المؤنة من اخيه»

از درستي معاشرت و مصاحبت مرد با دوستش آن است كه مخارج سنگين را از دوش او بردارد.

67- «من علامة المحبة كثرة الموافقة و قلة المخالفة»

از نشانه هاي محبت و دوستي همراهي بسيار و مخالفت اندك است.

68- «من التواضع معرفة المرء بقدره»

از فروتني است كه مرد نسبت به خودش شناخت داشته باشد.



[ صفحه 516]



69- «الطامع في وثاق الذل»

انسان طمع كار در بند و دام ذلت و خواري است.

70- «اطلبوا الرحمة من الله بالرحمة منكم»

از درگاه خداوند طلب رحمت كنيد با لطف و مرحمتي كه ميان خودتان داريد.

71- «ما انعم الله علي عبد نعمة فعلم انها من الله له الا كتب الله شكرها قبل ان يحمده عليها و لا اذنب ذنبا فعلم ان الله مطلع عليه، ان شاء عذبه و ان شاء غفر الله له قبل ان يستغفره» [33] .

خداوند نعمتي را بر بنده ي خود انعام نمي فرمايد كه بداند اين نعمت از جانب خداست، مگر اينكه خدا سپاس آن نعمت را به نام آن بنده مي نويسد (درك و آگاهي نسبت به هر نعمتي سپاس آن است) پيش از آنكه بنده سپاس آن نعمت را به جاي آورد، و گناهي بنده مرتكب نمي شود كه بداند خداوند بر آن آگاه و مطلع است و اگر بخواهد او را عذاب مي كند و اگر بخواهد مي بخشدش، خداوند پيش از آنكه بنده طلب مغفرت و آمرزش كند او را مي آمرزد.

72- «من ركب مركب الصبر اهتدي الي مضمار النصر»

آن كسي كه بر مركب صبر و پايداري سوار شده باشد، به ميدان پيروزي هدايت شده است.

73- «من غرس اشجار التقي اجتني ثمار المني»

آن كسي كه نهالهاي پرهيزكاري و تقوي مي نشاند، از آن درخت، ميوه هاي درخواستها و نيازهاي ارزنده ي خود را مي چيند.

74- «اصبر علي ما تكره فيما يلزمك الحق و اصبر عما تحب فيما يدعوك الي الهوي» [34] .

هر مكروهي كه در راه حق به تو مي رسد بر آن بردبار باش و از آنچه در راه هواي نفس و تمايلات حيواني دلخوش داري پايداري و مقاومت نما.



[ صفحه 517]



75- «من استغني كرم علي اهله. فقيل له: و علي غير اهله، قال: لا، الا ان يكون يجدي عليهم نفعا» [35] .

آن كس كه بي نياز شد نزد كسان خودش عزيز و گرامي خواهد بود، سپس به امام گفته شده است كه آيا نزد ديگران محترم خواهد بود؟ در جواب فرمود: نه چنين نيست، هنگامي نزد ديگران احترام خواهد داشت كه سودي به ايشان برساند.

76- كفي بالمؤمن خيانة ان يكون امينا للخونة» [36] .

براي اينكه فرد باايمان خائن جلوه داده شود همين بس است كه مورد اعتماد خيانتكاران باشد، (اسرار آنها را حفظ كند و جنايات آنها را برملا نسازد و رسواشان نكند).

77- «من هجر المدارات قاربه المكروه، و من لم يعرف الموارد اعيته المصادر، و من انقاد الي الطمأنينة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلكة و العاقبة المتعبة» [37] .

آن كسي كه از سازش با مردم دور شد به ناراحتي نزديك مي شود و آن كس كه راههاي ورود به حوادث را ندانست در صدور آن عاجز خواهد بود، و كسي كه قبل از كارداني و اطلاع وسيع نسبت به چيزي آرامش يابد و خيالش آسوده شود خويشتن را در معرض هلاكت قرار داده و پايان كارش خسته كننده و رنج آور است.

78- «لا يضرك سخط من ارضاه الجور و من لم يرض من اخيه بحسن النية لم يرض بالعطية»

آن كس را كه ستم راضي ساخته سخطش به تو زياني نمي رساند و آنكه از دوست و برادرش با حسن نيت خشنود نشده با بخشش نيز راضي و خشنود نخواهد شد.

79- «الحوائج تطلب بالرجاء و هي تنزل بالقضاء و العاقبة احسن عطاء»

احتياجات انسان به اميدواري برآورده مي شود و آن منوط به قضاي الهي است و پايان كار (نيكو) بهترين بخشش خداوندي است.



[ صفحه 518]



80- «التحفظ علي قدر الخوف»

احتياط به اندازه ي ترس آدمي است (هر چه افراد بيشتر ترس داشته باشند بيشتر محتاط هستند).

81- «ثلاث يبلغن العبد رضوان الله تعالي، كثرة الاستغفار و لين الجانب و كثرة الصدقة» [38] .

سه چيز است كه بنده را به خشنودي خداي بزرگ نائل مي كند: بسيار طلب مغفرت كردن، با مردم خوش برخورد بودن و بسيار صدقه دادن.

82- «ما عظمت نعمة الله علي احد الا و عظمت اليه حوائج الناس فمن لم يتحمل تلك المؤنة عرض تلك النعمة للزوال» [39] .

نعمت خداوند براي كسي بسيار نشد مگر آنكه نيازهاي مردم براي او بزرگ باشد، آن كسي كه بار احتياجات مردم را تحمل نكند، آن نعمت را به دست نابودي سپرده است.

83- «من شهد امرا فكرهه كان كمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضية كان كمن شهده».

كسي كه در موردي حاضر باشد ولي از آن دلخوش نباشد، مثل كسي است كه پنهان و غايب از آن كار است و آنكه در كاري حاضر نباشد ولي بدان كار راضي باشد، مانند كسي است كه حاضر در آن كار باشد.

84- «ما هدم الدين مثل البدع»

هيچ چيز مانند بدعتها (نظريات شخصي را به دين تحميل كردن) دين را خراب نكرده است.

85- «من سلامة الانسان قلة حفظه لعيوب غيره و عنايته باصلاح عيوب نفسه» [40] .

از سلامت (فكر) انسان يكي آن است كه عيب هاي مردم را در نظر نگيرد، و بايد همه ي توجهش به اصلاح عيبهاي خودش باشد.



[ صفحه 519]



86- «الأيام تهتك لك الأمر عن الأسرار الكامنة» [41] .

روزگار آن چنان قدرتي دارد كه اسرار ناشناخته تو را برملا مي سازد.

87- «ان الظالم الحالم يكاد ان يعفي عن ظلمه بحلمه، و ان المحق السفيه يكاد ان يطفي ء نور حقه بسفهه» [42] .

ستمكاري كه قدم از دايره حلم و بردباري بيرون نگذارد چه بسا كه در پرتو همان حلم مورد عفو قرار گيرد و اما آن صاحب حقي كه سفيه و نابخرد باشد چه بسا كه نابخرديش روشنايي و فروزاني حقش را خاموش گرداند.

88- «قد سئل عن حديث النبي صلي الله عليه و آله ان فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذريتها علي النار. فقال عليه السلام خاص للحسن و الحسين عليهماالسلام» [43] .

از امام جواد عليه السلام سؤال شد در معني اين حديث پيغمبر اكرم درباره ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام كه فرمود: خداوند رحم فاطمه را طيب و طاهر قرار داده به طوري كه آتش بر اولاد و فرزندان او حرام گرديده، پرسيده شد كه منظور كدام ذريه است؟ فرمودند: اين ذريه ويژه ي حسن و حسين است.

89- حضرت امام جواد عليه السلام از حضرت علي عليه السلام نقل مي فرمايند: «ان ابن آدم اشبه شيئي بالعيار اما راجع بعلم (و قال مرة بعقل) او ناقص بجهل» [44] .

فرزندان آدم شبيه به عيار و سنگ محك مي باشند كه به علم و دانش گاهي رجحان بر ديگري پيدا مي كنند و گاهي به عقل و كياست و زيركي برتري مي يابند و گاهي به جهل و نقصان دانش و تجربه پست و تحقير مي شوند (خود انسان معيار ارزشهاي خودش مي باشد).

90- امام جواد عليه السلام از حضرت علي عليه السلام چند جمله نصيحت به اباذر را نقل مي فرمايند: [45] .



[ صفحه 520]



«اي اباذر اگر خشم و غضبت براي خدا باشد خدمت به اوست و ارزش دارد اگر براي دنيا باشد خيانت كرده اي، اي اباذر مردم تو را به خاطر دنيا مي ترسانند ولي تو براي آخرت آنها نگران هستي و ايشان را مي ترساني، به خدا قسم اگر راه آسمانها به زمين بسته شود و تمام راههاي نجات مسدود گردد خداوند از راهي ديگر بنده ي پرهيزكار خود را نجات مي بخشد و از بلا مي رهاند. اي اباذر به مقام تقرب و انس و الفت حق تعالي نمي رسي مگر به راستي، آن حق و صداقت است كه صاحب خود را به كرامت و مقام مطلوب مي رساند و از وحشت مصون مي دارد، و به عكس باطل و راههاي نادرست است كه آدمي را پيوسته به اضطراب و تشويش مي كشاند.»

91- «من وثق بالله اراه السرور و من توكل علي الله كفاه الامور و الثقة بالله حصن لا يتحصن فيه الا مؤمن امين و التوكل علي الله نجات من كل سوء و حرز من كل عدو» [46] .

هر كس بيشتر به خداوند مطمئن بوده و اعتماد داشته باشد، هميشه خشنود و خوشحال و مسرور و شادان است، هر كس به خدا توكل كند، خداوند در همه ي امور او را كفايت مي كند و حمايت و پشتيباني مي فرمايد و در حوادث پناه و حافظ اوست و از كيد و حيله و خصومت دشمن، او را مصون مي دارد.

92- «التوبة علي اربع دعائم، ندم بالقلب و استغفار باللسان و عمل بالجوارح و عزم ان لا يعود» [47] .

توبه و بازگشت از گناه بر چهار بنيان پايدار است: پشيماني به قلب، طلب آمرزش كردن به وسيله ي زبان، و عمل كردن با دست و پا، و تصميم بر اين امر كه ديگر به طرف گناه نرود.

93- «من هجر المداراة قاربه المكروه» [48] .

دور شدن از ديگران باعث مي شود كه انسان به ناخوشايندي ها نزديك شود.

94- «لا تعادين احدا حتي تعرف الذي بينه و بين الله فان كان محسنا فلا تعاده و ان كان



[ صفحه 521]



مسيئا فان علمك به يكفيك فلا تعاده» [49] .

با هيچ كس دشمني نكنيد تا آنكه رابطه ي بين او و خدا را بشناسيد، پس اگر نيكوكار است با او دشمني نكنيد و اگر بدكار است، همين كه شما به بدي او واقف شديد براي شما بس است، پس ديگر با او دشمني نكنيد.

95- «الجمال في اللسان» [50] .

زيبايي (گفتار) در زبان است.

96- «الكمال في العقل»

تكامل هر انساني در آگاهي بيشتر و خردمندي اوست.

97- «من كثر همه سقم جسمه»

آن كسي كه اندوهش بسيار است، بدنش رنجور خواهد بود.

98- «من سخاء المرء بره بمن يجب حقه عليه» [51] .

از سخاوتمندي مرد نيكي اوست به آن كسي كه حقش بر او واجب است.

99- «سألته عن الصمد فقال عليه السلام: الذي لا سر له قلت فأنهم يقولون انه الذي لا جوف له فقال عليه السلام كل ذي جوف له سر» [52] .

كسي از امام در معناي صمد، سؤال كرد، فرمود: آنچه سري در ميان نداشته باشد، گفت برخي مي گويند صمد چيزي است كه درون آن خالي باشد امام فرمودند: هر چيز كه درونش خالي باشد مي تواند سري را در خود جاي دهد.

100- «يا اباهاشم عظمت بركات الله علينا فيه، قلت نعم يا مولاي فما اقول في اليوم، فقال تقول فيه خيرا فأنه يصيبك، قلت يا مولاي افعل هذا و لا اخالفه، قال عليه السلام اذن ترشد و لا تري الا خيرا» [53] .



[ صفحه 522]



اي اباهاشم بركات و الطاف خداوند بر ما همچنان بزرگ است، گفتم آري اي آقاي من، نسبت به امروز چه مي فرماييد؟ فرمود: هر چه پيش آيد بگو خير است، زيرا هر چه كه سرنوشت توست به تو مي رسد (و همه خوبي و نيكي از طرف خداي بزرگ است) گفتم اي مولاي من چنين خواهم كرد، و با آن مخالفت نخواهم ورزيد، فرمود: اگر رشد پيدا كني و درك و آگاهي ات بالا برود جز خوبي و خير از خدا نخواهي ديد.

101- حدثني ابي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام لا يزال بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا» [54] .

پدرم از جدم از پدرانش كه سلام خدا بر آنها باد حديث كرد كه حضرت أميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: آنجا كه استعدادها گوناگون است پيوسته خير و خوبي وجود دارد و اگر همه مردم در تمام شرايط يكسان باشند نابود خواهند شد (و همين عدم تساوي باعث تكامل است.)

102- «من عتب من غير ارتباب اعتب من غير استعتاب» [55] .

آن كس كه بي جهت به ديگري عتاب كند و بد گويد، بي جهت از جانبي و جهتي بر او پرخاش خواهد شد.

103- «و من دعائه عليه السلام: يا من لا شبيه له و لا مثال، انت الله لا اله الا انت و لا خالق الا انت، تفني المخلوقين و تبقي انت حلمت عمن عصاك و في المغفرة رضاك» [56] .

اين دعا از حضرت جواد عليه السلام نقل شده: اي كسي كه مثل و مانندي براي تو نيست، تو خداوندي هستي كه هيچ خدايي جز تو نيست و هيچ آفريننده اي غير از تو وجود ندارد، همه ي آفريدگان و مخلوقات فاني مي شوند و تو جاودان مي ماني هر چه بندگانت عصيان كنند تو بردباري، و رضا و خشنودي تو در آمرزش گناه آنان است.

104- «تأخير التوبة اغترار و طول التسويف حيرة و الأعتزال عن الله هلكة و الاصرار



[ صفحه 523]



علي الذنب امن من مكر الله و لا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون» [57] .

عقب انداختن توبه فريب دادن خويشتن است و در اين كار تأمل و تأخير باعث سرگرداني است، و بهانه جويي در برابر خدا باعث بدبختي و هلاكت است و اصرار بر انجام گناه نشان دهنده ي آن است كه شخص گناهكار از مكر خدا ايمن است. در صورتي كه جز زيانكاران هيچ كس از مكر خدا آسوده و ايمن نيست (اشاره به آيه 97 سوره اعراف).

105- «من اصغي الي ناطق فقد عبده فأن كان الناطق ينطق عن الله فقد عبد الله، و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس» [58] .

توجه و تعمق در گفتار گوينده اي چنان است كه او پرستيده شده باشد اگر از طرف خدا سخن گويد، خداوند مورد پرستش واقع شده و اگر از زبان ابليس حرف زده و سخن گفته شود، شيطان عبادت شده است.

106- «كانت مبايعة رسول الله صلي الله عليه و آله النساء ان يغمس يده في اناء فيه ماء ثم يخرجها و تغمس النساء بايديهن في ذلك الاناء بالاقرار و الايمان بالله و التصديق برسوله علي ما اخذ عليهن» [59] .

بيعت رسول خدا صلي الله عليه و آله با زنها بدين صورت بود كه حضرت دست خود را در ظرف آبي فرومي كرد و سپس بيرون مي آورد و آنگاه زنها دست خود را در آن ظرف فرومي كردند و به وجود خداوند و ايمان به او اقرار كرده و رسول بودن او را تصديق مي نمودند بر آنچه آگاهي داشتند.

107- «قال علي عليه السلام لقيس بن سعد و قد قدم عليه من مصر: يا قيس ان للمحن غايات لابد ان تنتهي اليها فيجب علي العاقل ان ينام لها الي ادبارها فان مكايدتها بالحيلة عند اقبالها زيادة فيها» [60] .



[ صفحه 524]



امام جواد عليه السلام از قول حضرت علي عليه السلام نقل مي فرمايد كه حضرت به قيس بن سعد هنگامي كه از مصر برگشته و به كوفه آمده بود فرمود: اي قيس، ناراحتي ها و مصيبت ها دوراني دارد كه خردمندان بايد انديشه ي بازگشت از نگراني ها را داشته باشند، آن را رها سازند تا زمانش سپري شود، در آن وقتي كه به انسان اين مصيبت ها روي مي آورند درگيري و حيله ورزي با آن باعث زياد شدن آن مي شود.

در اينجا به همين تعداد جمله بسنده مي شود، خواستاران احاديث و كلمات حكمت آميز بيشتر اين امام بزرگوار به كتابهاي ويژه ي حديث كه در پاورقي از آنها نام برده شده مراجعه فرمايند.



[ صفحه 525]




پاورقي

[1] نزهة الناظر، ص 136 - بحارالانوار، ج 78، ص 365.

[2] امالي شيخ مفيد، ص 316 - امالي شيخ طوسي، ص 84 - مستدرك الوسائل، ج 8، ص 323 - مصادقة الاخوان، ص 46.

[3] بحارالانوار، ج 71، ص 155 - ج 78، ص 363.

[4] بحارالانوار، ج 74، ص 198 - مستدرك الوسائل، ج 8، ص 351.

[5] بحارالانوار، ج 75، ص 380 - ج 78، ص 364.

[6] تحف العقول، ص 457 - مستدرك الوسائل، ج 8، ص 329 - بحارالانوار، ج 75، ص 65 - ج 78، ص 358 - ج 78، ص 346.

[7] بحارالانوار، ج 70، ص 60 - ج 78، ص 364.

[8] بحارالانوار، ج 70، ص 78 - ج 78، ص 364.

[9] تحف العقول، ص 455 - بحارالانوار، ج 78، ص 358.

[10] بحارالانوار، ج 78، ص 365 - منتهي الامال، ج 2، ص 229.

[11] تحف العقول.

[12] نقل از تحف العقول، احوالات امام نهم، ص 457 - محاسن، ج 2، ص 603.

[13] به نقل از كشف الغمه، ج 3، ص 136 - بحارالانوار، ج 78، ص 79.

[14] معدن الجواهر، ص 41 - بحارالانوار، ج 78، ص 79 - ج 57.

[15] كشف الغمه، ص 136.

[16] كشف الغمه - بحارالانوار.

[17] همان.

[18] همان.

[19] همان، ص 137.

[20] بحارالانوار، ج 78، ص 80 - ج 64.

[21] كشف الغمه، تحف العقول.

[22] بحارالانوار، ج 75، ص 80 - ميزان الحكمه، ج 1، ص 828.

[23] اصول كافي، ج 2، ص 333 - خصال صدوق، ص 107 - تحف العقول، ص 216 - بحارالانوار، ج 78، ص 55 ( مأخذ چند حديث آخر).

[24] بحارالانوار، ج 78، ص 81 - ج 71.

[25] بحارالانوار، ج 75، ص 81.

[26] همان، ص 81.

[27] همان.

[28] همان.

[29] فرمايشهاي امام عليه السلام از كتابهاي بحارالانوار، كشف الغمه، تحف العقول، سرور الفؤاد نقل شده است.

[30] بحارالانوار، ج 71، ص 155 - ج 69.

[31] بحارالانوار، ج 75، ص 358 - تحف العقول، ص 456 (و در چاپ اسلاميه، در ص 480 آورده شده است) در مآخذ مختلف با تفاوت نقل شده است.

[32] اين روايت قبلا به صورت ديگري نقل شده. و اكثر احاديث از بحارالانوار، ج 75 - تحف العقول، نقل شده است.

[33] بحارالانوار، ج 78، ص 82.

[34] فرمايشهاي امام عليه السلام نقل از كتاب انوار البهيه - اعيان الشيعه.

[35] الانوار البهيه، ص 265 - نزهة الناظر، ص 135.

[36] اين حديث قبلا با بيان ديگري از كتاب الامام الجواد، علي محمد علي دخيل، نقل شده است.

[37] همان.

[38] اصول المهمه، محمد الجواد، قبلا با بيان ديگري اين حديث آورده شده بود.

[39] همان.

[40] به نقل از وفاة الامام الجواد، المقرم.

[41] ميراث امامان شيعه، عبدالرسول حجازي، ص 467.

[42] بحارالانوار، ج 75، ص 365 - ميراث امامان، ص 463 (اين حديث به حضرت هادي عليه السلام نيز نسبت داده شده است).

[43] به نقل از خطيب و جنابذي (گنابادي) به اسناد خود - زندگاني حضرت امام محمدتقي عليه السلام، ص 171.

[44] معالم العترة، به نقل از اعيان الشيعه، ج 4، ص 242 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 171.

[45] زندگاني حضرت امام محمدتقي عليه السلام، ص 173.

[46] زندگاني حضرت امام محمدتقي، ص 174 - اعيان الشيعه، ج 4، ص 242 - جنات الخلود - زبدة المعارف، ص 600.

[47] بحارالانوار، ج 78، ص 81 - ج 74.

[48] نزهة الناظر، ص 135 - بحارالانوار، ج 71، ص 341 - ج 13.

[49] نزهة الناظر، ص 48 - زندگاني امام محمدتقي، ص 181.

[50] به نقل از اتحاف الاشراف بشراوي، ص 77 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 182.

[51] نور الابصار، شبلنجي، ص 148 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 184.

[52] تحف العقول، ص 456 - بحارالانوار، ج 3، ص 229.

[53] تحف العقول، ص 456 - بحارالانوار، ج 50، ص 79.

[54] امالي، شيخ صدوق، ص 531 - بحارالانوار، ج 77، ص 383.

[55] بحارالانوار، ج 74، ص 181.

[56] عيون اخبار الرضا - به نقل از اعيان الشيعه، ج 4، ص 245 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 248.

[57] تحف العقول، ص 453 - اين حديث قبلا با عبارت ديگري ذكر شده - مستدرك الوسائل، ج 12، ص 124 - ارشاد، مفيد، ج 2، ص 205 - بحارالانوار، ج 6، ص 30.

[58] تحف العقول، ص 479 و 480 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام - بحارالانوار، ج 26، ص 239 - اصول كافي، ص 424.

[59] تحف العقول، ص 479 و 480 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام - بحارالانوار، ج 21، ص 117.

[60] به نقل از تحف العقول، ص 480 - بحارالانوار، ج 55، ص 78 و 79.