بازگشت

برخي نامه ها و مكاتبات حضرت امام جواد


از امام نهم نوشته ها و نامه هاي بسياري در كتابهاي تاريخ نقل شده كه بيشتر آنها پاسخ به سؤالهاي شيعيانشان بوده است كه از گوشه و كنار جوامع اسلامي از پيشگاه امام جوابش را خواستار مي شدند. در اين نامه ها كمتر به مسائل سياسي اشاره شده، مبادا به دست ستمكاران زمان بيفتد و وسيله اي شود براي آزار و اذيت مردم و اين امكان نيز وجود داشت كه دشمن براي به دست آوردن سند و مدركي خود سؤالي را مطرح كند و پاسخي بخواهد، شيعيان آگاه جلوي اين احتمال را هم مي گرفتند، بگذار دشمن بسوزد و برگه اي عليه مردان راه حق و حقيقت به دست نياورد.

امام در بيشتر نامه هايشان مردم را به سوي توحيد و شناخت خداوند دعوت مي كردند و آنان را به تقوي و فضيلت و پرهيزكاري رهبري مي نمودند. مگر آن كس كه خداشناس شد جز راه حق مي پويد و جز پيروي از امام معصوم گامي ديگر برمي دارد؟ آنكه خدا را شناخت و به او ايمان آورد ديگر همه چيز دارد چون خدا را مي پرستد، اهل شركت نيست، بت نمي پرستد، آدمها، پولها، شهوتها، مقامها، قدرتها و... را به جاي خدا قرار نمي دهد، هر كدام براي پرستش خدا مانع راهش شدند با آنها مبارزه مي كند و با هر كه در مسير حق و مردم است پيوند برقرار مي كند و اين مي شود برترين انسان.

1- حضرت امام محمدتقي عليه السلام نامه اي دارند براي يكي از اصحابشان به نام



[ صفحه 478]



«سعد الخير» كه ترجمه ي آن چنين است: [1] .

«اما بعد، نامه ي تو به من رسيد و يادآوري كرده بودي در آن شناختن چيزي را كه ترك آن نشايد و اطاعت و فرمانبرداري كسي را كه رضاي او رضاي خدا باشد، و پذيرفته بودي از براي خودت آنچه را كه نفس تو به آن در گرو است و مرهون آن مي باشد، كه اگر ترك كني شگفت زده خواهي شد، به درستي كه رضاي خدا و طاعت و نصيحت او پذيرفته نمي شود و وجود نمي يابد و شناخته نخواهد شد مگر در بندگان غريب و بركنار و گوشه گير از مردم كه ديگران او را مسخره كنند، به واسطه ي منكراتي كه به او نسبت مي دهند، و گفته مي شود. مؤمن، مؤمن نمي شود تا اينكه نزد مردم از مردار حمار مبغوض تر باشد [2] و اگر نبود كه به تو هم مانند ما بلا برسد، تو فتنه مردم را مانند عذاب خدا قرار مي دادي و همه از اين فتنه ها به خدا پناه مي بريم. بدان كه خدا تو را رحمت كند، همانا ما به محبت و دوستي خدا نمي رسيم مگر به خاطر بغض و دشمني بسياري از مردم و به افتخار دوستي خدا نائل نمي شويم مگر با دشمني و ستيز با عده اي از افراد، و كمتر كسي پيدا مي شود كه به اين مقام مفتخر گردد، و چه بسا تعداد اندكي از علماء كه شايسته ي اين موقعيت مي شوند، اي برادر من، خداي عزوجل در هر يك از فرستادگان و پيغمبران بقايايي از اهل علم قرار مي دهد كه گمراهان را دعوت مي كنند و آنها را به پايداري و مقاومت وامي دارند، و با غم مردم شريك مي شوند تا اينكه مرگشان فرارسد، پس تو آنها را بشناس، زيرا مقام و منزلت آنان بس رفيع و عالي است، اگر چه در اين دنيا دچار فقر و ناراحتي باشند، اينان با ارائه احكام الهي مردگان جهل را زنده مي كنند و انوار خداوندي را به آنان مي نمايند و گمشدگان وادي ضلالت و حيرت را به راه مي آورند. آري در اين راه خون خود را نثار مي كنند و جان خود را فداي حق مي نمايند، باشد كه بندگان خدا گمراه نشوند و از انحراف نجات پيدا كنند، خوشا به حال آنها، كه چه اثر نيكويي از خود به يادگار مي گذارند و چقدر بعضي از مردم نسبت به آنان بي مهري و رفتاري نادرست دارند.»



[ صفحه 479]



ملاحظه مي شود كه امام در اين نامه دوست خود را چگونه دعوت به پايداري و مقاومت مي نمايند. امام به دوستان خود توجه مي دهند كه از ناملايمات و رنجهاي روزگار نترسند، وظيفه ي خود را آن طور كه بايد و شايد انجام مي دهند، چه بسياري از مردم حتي آنها كه جامه ي دين را به خود بسته اند با اينان مخالفت مي كنند و چه اتهاماتي از طرف گروههاي مختلف بر آنان وارد مي شود و اين به خاطر فعاليتي است كه براي خدا و سعادت مردم انجام مي دهند. اگر حركتي نبود، فعاليتي نبود كه مخالفتي هم نبود، تهمتي هم زده نمي شد، گرفتاري هم پيش نمي آمد، ولي مردان كار و عمل هميشه و همه جا براي خدا به مردم خدمت مي كنند، از هيچ چيز و هيچ كس وحشت و هراس ندارند، و امام مي فرمايد كه آنها اندكند، امام به سعد الخير مي فرمايد: «تو سعي كن با ايشان رابطه برقرار كني، آنها را بشناسي، زيرا آنان نزد خداوند منزلتي بس رفيع دارند تا تو هم هدايت شوي، آنان نور الهي را در دل تو هم پرتوافكن سازند، به فقر و ناراحتي آنها نگاه نكن، از معنويت و دانش و فضيلت ايشان برخوردار شو، ايشان در راه حق از سر دنيا و همه چيز دنيا مي گذرند، حتي احترام و مقام و موقعيت را رها مي كنند اينها براي هدايت مردم خون مي دهند و جان خود را فداي راه حق مي كنند، تا بندگان خدا فريب رياكارها را نخورند، منحرف نشوند، در گمراهي و ضلالت نيفتند»، امام براي اين گروه از مردم اظهار خوشحالي مي كند و براي جامعه متأسف است كه چرا به چنين انسانهاي بافضيلتي بي مهرند و قدر ايشان را نمي شناسند، و اين هميشه بوده كه خدمتگزاران واقعي شناخته نبوده اند يا آنكه پس از مرگشان به ارزش وجودي آنها پي برده مي شده، امثال مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي كه در شرق جهان، در خاورميانه، حركت ايجاد كرد و نهضت هايي را پايه ريزي نمود و با تلاشهاي مداوم او بود كه بسياري از كشورهاي اسلامي استقلال و آزادي يافتند، اما چه تهمتها كه به او زده شد چه بسيار نسبتهاي ناروايي كه به او دادند، و هنوز بعد از مرگش جيره خواران استعمار به تهمتهاي ياوه خود در مورد آن بزرگ شخصيت اسلامي ادامه مي دهند.

2- و اما نامه ي ديگري از امام محمدتقي عليه السلام آن هم براي سعد الخير همان يار و محرم راز



[ صفحه 480]



امام: [3] «بسم الله الرحمن الرحيم، اما بعد فأني أوصيك بتقوي الله فان فيها السلامة من التلف و الغنيمة في المنقلب، ان الله عزوجل يقي بالتقوي علي العبد ما اعزب عنه عقله و يجلي بالتقوي عنه عماه و جهله، و بالتقوي نجا نوح و من معه في السفينة و صالح و من معه من الصاعقة و...»

ترجمه كامل نامه: «به نام خداوند بخشنده مهربان، پس از سپاس و ستايش خداوندي، به تو سفارش مي كنم درباره ي تقوي و پرهيزكاري كه به واسطه آن سلامت از نابودي است، و برخورداري در آينده و سرنوشت است. خداوند به وسيله ي تقوي نگه مي دارد آنچه را كه عقل افراد از دركش عاجز است، و آشكار مي كند براي او آنچه را كوري و ناداني اش براي او پيش آورده است، و به خاطر تقوي نوح و آنهايي كه با او بودند در كشتي همگي نجات يافتند، و صالح و يارانش از صاعقه رهايي پيدا كردند. تقوي و پرهيزكاري شكيبايان و پايداران را پيروز ساخت و از خطرات و مهالك آنان را نجات داد. اهل تقوي در مسير پايداري شان برادران و ياراني دارند كه همگان با آنها جوياي پيروزي و فضيلت هستند، سركشي نمي كنند كه مجبور باشند اسير تمايلات نفساني و شهوات بشوند، آن را پشت سر مي اندازند. چون هنگام قرائت قرآن به اخبار گذشتگان برسند خداي را ستايش كنند (به خاطر آنكه نعمت تقوي را برايشان ارزاني داشته) و آنان را شايسته سپاسگزاري خدا نموده است. و خويشتن را به خاطر كوتاهي در انجام وظيفه سرزنش كنند و آن كس كه در اجراي تكاليف سستي نمايد درخور ملامت و نكوهش است. اين را بدانيد كه خداي بزرگ بردبار و آگاه است. آن را كه رضايت خدا را نپذيرفته و در مسير خشنودي او نباشد مورد غضب قرار مي دهد، و نعمتهاي خود را از قدرناشناسان بازمي ستاند (از آنها كه كفران نعمت كرده و بهره برداري صحيح از آن نعمتها نمي كنند) و آنان را در ضلالت مي افكند، كسي كه نخواهد هدايت شود و راه حق را بپويد، خداوند راه بازگشت و توبه را براي گنهكاران باز گذاشته تا بدي ها را با خوبي جبران نمايند و در كتاب مقدسش قرآن گناهكاران را دعوت به توبه كرده است، با صدايي رسا كه هرگز قطع نمي شود، و بندگان



[ صفحه 481]



خود را از خواستن و دعا منع نكرده، خداوند از رحمت خود دور ساخته آن كساني را كه احكام او را مي پوشانند و آنچه را كه او فرستاده از مردم پنهان مي كنند. خداوند لطف و مهرباني به بندگان را بر خود لازم كرده، پيش از آنكه به آنان خشم گيرد مهرباني مي كند و كار خود را با راستي و درستي كامل كرده و هيچ گاه پيش از آنكه بندگان او را به غضب آورند خشمگين نمي شود و اين مطلب مسلم و يقيني است و آگاهي و تقوي است. خداوند علم كتاب و آگاهي به درك قرآن را از همه ي امتها گرفت در هنگامي كه آنان كتاب خدا را پشت سر انداختند و به احكام آن عمل نكردند، و دشمن خدا را بر آنها مسلط كرد، وقتي كه ايشان دشمن خود را به حكومت و ولايت پذيرفتند. عدم توجه و پشت سر انداختن كتاب خدا در اين بود كه حروف آن را نگه داشتند و حدود و مرزهاي قرآن را نابود كردند و تحريفش نمودند، قرآن را براي ديگران روايت كردند ولي خود احكامش را مراعات ننمودند، نادانها از حفظ قرآن شاد مي شوند و عجب آنها را مي گيرد ولي دانايان از عمل نشدن به قرآن محزون و غمناك مي شوند. و ديگر از نشانه هاي پشت سر انداختن قرآن آن است كه ولايت و حكومت كتاب خدا را به كساني سپرده اند كه درك قرآن نمي كنند و نسبت به آن نادانند، و آلوده به شهوتند، واپس مي روند و مردم را به هلاكت مي اندازند، رشته ي نظام احكام الهي را تغيير مي دهند، آنگاه آن احكام متقن و متين را به دست بي خردان و كودكان سپارند، به جاي آنكه تابع دستورات الهي باشند از برخي مردم عوام دستور مي گيرند، تابع خواست مردمند (تابع قدرتها و باندها و گروهها هستند)، پس از آنكه خداوند بزرگ وظيفه ي ايشان را تعيين فرموده است، احكام او را به خودش وامي گذارند، و چقدر بد است اين جانشيني براي خدا كه حكومت افراد ستمكار را بر حكومت خدا ترجيح دهند، و پاداش مردم را از پاداش الهي برتر دانند، و خشنودي جامعه را بيش از رضايت الله بخواهند. اين سرنوشت يك دسته از مردم، و باز در ميان آنها كساني هستند كه در عبادت خدا كوشايند در اين مسير گمراهي كه براي ايشان ايجاد شده، عجب و تكبر آنها را گرفته، فريب ظواهر را خورده اند، اين عبادتهاي ايشان فتنه است براي خودشان و براي آنهايي كه از اينان پيروي مي كنند. و در ميان پيامبران كساني بودند كه عملشان موجب



[ صفحه 482]



تذكر و يادآوري عبادت كنندگان بود. يكي از پيغمبران اطاعت خدا را در حد كمال رسانيده بود ولي چون در يك مورد مخالفت (ترك اولي) كرد، او را از بهشت بيرون كردند (حضرت آدم) و پيامبر ديگري را بدين جهت مدتها در شكم ماهي زنداني كردند و هيچ چيز باعث نجات او از شكم ماهي نشد جز اعتراف به اشتباه و توبه ي خود (حضرت يونس)، پس متوجه باش كه سرنوشت احبار و رهبانهايي كه (دانايان ساير اديان و اطرافيان و صحابيان حضرت عيسي «ع») كتمان احكام خدا را نمودند و آن را تحريف كردند، به كجا خواهد كشيد؟ آنها از اين تجارت خود سودي نخواهند برد و هرگز هدايت نشده بودند. پس از آن توجه كن به سرنوشت عالمان بي عمل در اين امت كه چه خواهند شد؟ آنهايي كه ظواهر قرآن را بپا داشتند ولي حدود و احكام آن را تحريف نمودند. اينان با بزرگان و در ميان جمعيتها بودند، چون اوضاع دگرگون شود به دنياداران رو كنند و به ثروتمندان پيوندند و علم و دانش آنها در همين حدود است (از ايمان به حق چيزي درك نمي كنند كه هدف صحيح و واحدي را دنبال نمايند). اين عالمان ناپرهيزكار پيوسته در حرص و آز دنيا هستند و دائما صداي شيطان از زبان اينها شنيده مي شود، چون هميشه سخن باطل مي گويند. علماي واقعي به خاطر اين افراد در رنج و ناراحتي به سر مي برند و صبر مي كنند، اما اينها علماي واقعي را سرزنش مي كنند كه چرا انجام وظيفه مي نمايند و ترويج حق مي كنند. و اما علما، اگر خيرخواهي نكنند و اندرز ندهند خائن خواهند بود. اگر گمراه سرگشته اي را ببينند و هدايتش نكنند يا مرده فكري را بنگرند و از تعليمات زندگي بخش اسلام زنده اش ننمايند، اينها چه رفتار بدي دارند، براي آنكه خداي تعالي در قرآن مجيد از آنها پيمان گرفته است كه امر به معروف كنند و نهي از منكر نمايند و با مردم نيكي كنند و در راه نيكوكاري و تقوي و كمك و همكاري به مردم، توجه بر گناه و تجاوز كاري نداشته باشند. عالمان هميشه با جاهلان در ستيزند و كوشايند كه اثبات حقيقت كنند، چون آنان را پند دهي گويند طغيان و سركشي كرده اي و اگر حقي را كه رها كرده بودند به آنها يادآوري كني، گويند مخالفت وضع موجود كرده اي، اگر گوشه گيري كرده و عزلت را اختيار نمايي گويند كه از جامعه جدا شده اي، و خويشتن را برتر دانسته اي، و هرگاه به آنان



[ صفحه 483]



بگويي بر آن چيزي كه مي گوييد دليل و برهان بياوريد گويند كه تو نفاق افكنده و جدايي طلبي، اگر از ايشان پيروي كردي و دنبالشان راه افتادي، فرياد برمي آورند كه معصيت خدا كردي، پس اين گروه ناآگاه هلاك شوند، به خاطر عدم آگاهي و ندانستنشان، آنچه را مي خوانند درك نمي كنند، چون در هنگام تعريف، تصديق قرآن مي كنند و در وقت تحريف تكذيب قرآن مي نمايند و دروغش مي پندارند و يكسره انكار نمي كنند، انيها نيز مانند علماي اديان گذشته اند كه در شهوتراني از مردم جلو مي افتادند و جلودار و بزرگ آنها بودند و در پستي و هلاكت و دشمني خونخوار بودند، و در لباس هادي و راهنما جوامع را به هلاكت انداختند. عده اي ديگر از اينها ميان گمراهي و هدايت نشسته اند و هيچ كدام از مردم نمي دانند كه كدام يك از عالمان اهل هدايت و كدام اهل گمراهي هستند، آنها مي گويند: مردم نمي توانند واقعيت را بشناسند و نمي دانند كه حقيقت چيست؟ و هر چيزي را تصديق مي كنند، پيامبر خدا براي ايشان ديني نهاد كه شبانگاهش چون روز روشن است در آن بدعتي نبوده است، سنتي تبديل نشد و تغيير نيافته، خلاف و اختلافي در ميان نبوده است، پس چون تاريكي گناه و خطاها روي حقيقت دين را پوشانيد دو دسته شدند و دو نوع پيشوا داشتند، يك نفر آنان را به سوي خداي بزرگ دعوت مي كرد و آن ديگري مردم را به طرف آتش مي خواند چون اين اختلاف پيش آمد شيطان از زبان دوستانش فرياد برآورد، لشگريانش سواره و پياده بسيار دور او را گرفتند، در مال و فرزندان مردم شركت كردند، بدعت در دين گذاشتند، كتاب خدا و سنت پيامبر را ترك گفتند، در اين هنگام اولياء خدا با حجت و دليل سخن گفتند و از روي قرآن و انديشه هاي علمي اثبات حقيقت كردند (و پيشوايان شيطاني را رسوا نمودند) در اينجا صفها مشخص شده، اهل حق و طرفداران باطل از يكديگر جدا مي شوند، هواپرستها پست و خوار و سست شوند و در مسير انحطاط به دنبال يكديگر افتادند، تا آنجا كه با فلان كس (امثال مأمون و معتصم و ابن زيات و يحيي بن اكثم، ابن ابي داود) و افرادي مانند او همراه شدند، (اي سعد الخير) اين گروه را بشناس، (كه دشمن مردمند و خصم دين و ناموس آنها، متوجه آنها باش) و اما پيروان پيشواي نور، رهبري كه به سوي خدا هدايت مي كند، آنها را



[ صفحه 484]



مورد نظر قرار بده و آنان را برگزين و پيوسته ملازم و همراه اينان باش تا به همفكران و افرادي مانند خودت برسي، پس همانا زيانكاران آن كساني هستند كه خود و كسانشان را بدبخت كرده اند براي روز قيامت و آگاه باش كه اين بزرگترين زيان است. «الي هيهنا رواية الحسين و في رواية محمد بن يحيي زيادة لهم علم بالطريق فان كان دونهم بلاء فلا تنظر اليه...» [4] .

اين مردان پاك و بافضيلت از راه و مسير هدف آگاهي كامل دارند، چون بلا و گرفتاري براي آنها پيشامد كند، به آن توجه نمي كنند و اگر از طرف ستمكاران به ايشان ستمي وارد آيد يا نقصاني در رسد مي دانند كه زود مي گذرد و تمام مي شود و باز زندگي آسان خواهد شد و باز اين را بدان كه برادران مورد اعتماد براي يكديگر ذخيره هستند و اگر بدگمان نمي شدي پرده از روي حقيقت هاي پنهاني برمي داشتم و برخي از اسرار كتمان شده را روشن مي كردم ولي من حتي از خود تو پرهيز مي كنم و مي خواهم كه تو بماني (مبادا به خاطر دانستن اين اسرار كشته شوي) انسان بردباري كه از كسي پرهيز نمي كند در حال تقوي و پرهيزكاري نيست و حلم، جامه ي انسان آگاه است، پس خود را از آن جامه عاري نكن و عريان نشو، و السلام.»

در اين نوشته حضرت امام محمدتقي عليه السلام نخست از تقوي و اثر آن سخن مي گويند كه در همه ي حركتها و تلاشها تقوي بايد زيربنا باشد تا پيروزي و موفقيت به دست آيد، آنگاه به بيان الطاف خداوندي نسبت به بندگانش مي پردازند و اينكه چگونه با توبه و پرهيزكاري مي توان جبران گذشته كرد و باز به انجام وظيفه مشغول شد. سپس در خصوص قرآن مطالبي مي نويسند و سفارشهاي لازم را مي فرمايند كه در اثر پيروي از كلام خدا چگونه كامروايي حاصل مي شود و پشت سر انداختن و عمل نكردن بدان، چسان ركود و انحطاط ايجاد مي كند، اگر قرآن از زندگي ها كنار گذاشته شود و دستورالعمل و زيربناي همه ي كارها نباشد ناچار بايد كه تن به زير حكومت جور داد و آنگاه شيطانها بر انسانها مسلط مي شوند. پس از آن، امام به سرنوشت عالمان و تكاليف ايشان اشاره مي كنند كه موضع



[ صفحه 485]



آنها در برابر قرآن، حكام ظالم و مردم عوام چگونه است؟ بعضي اوقات خود اينها مي شوند شيطان و فرياد شيطاني برمي آورند و سد راه حق پرستان مي شوند، ولي عالمان واقعي چگونه در برابر اين عناصر آلوده به پا مي خيزند، فرياد برمي آورند، با جدال احسن، با استدلال، با منطق، با حقيقت گويي، اينان و اربابانشان را رسوا مي سازند، اين خارها را از جلوي پاي مردم برمي دارند، در اينجا امام به حفظ اسرار و اينكه بايد مطالب را پنهان داشت كه مبادا به دست نامحرمان افتد توجه مي دهند، و اينكه امثال شما ياران صميمي بايد باشيد تا به فعاليت ادامه دهيد و اينها همه نشانه ي تقواست.

3- امام نامه هايي براي دوستانشان علي بن اسباط و ابراهيم بن شيبه دارند [5] كه قسمت عمده ي اين نامه ها دعوت به مشورت و طلب خير از پيشگاه پروردگار است كه انسان چگونه بايد در هر امري برنامه اش را بر خيرخواهي براي مردم و رضايت خداوند قرار دهد و خداي را در نظر گيرد و از هر جهت مطيع و منقاد دستورات الهي باشد.

4- نامه ي ديگري از امام نقل شده كه بدين ترتيب روايت كرده اند: [6] .

«ان اباجعفر عليه السلام حمل اليه حمل بز له قيمة كثيرة فسلب (سل) في الطريق فكتب اليه الذي حمله يعرفه الخبر، فوقع بخطه ان انفسنا و اموالنا من مواهب الله الهنيئة، و عواريه المستودعة، يمتع ما يمتع منها في سرور و غبطة و يأخذ ما يأخذ منها في اجر و حسبة، فمن غلب جزعه علي صبره حبط اجره و نعوذ بالله من ذلك» [7] .

براي اباجعفر حضرت جواد عليه السلام جامه ي كتان پرقيمتي برده مي شد، در طول راه دزديده شد، آن كسي كه جامه را همراه مي برد جريان را براي حضرت نوشت، امام چنين مرقوم فرمودند: «همانا جان ما و مال ما از عطاياي گواراي الهي است و امانتهايي كه نزد ما قرار داده شده، خداوند ما را از اين مواهب برخوردار مي سازد تا شادمان باشيم و مصلحت انديشي نماييم و در برابر هر چه از ما مي گيرد پاداش و تقربي به ما عنايت مي فرمايد، آن كسي كه ناراحتي و نگراني اش به خاطر فقدان جان و مال بيش از صبرش



[ صفحه 486]



باشد، اجرش پايمال مي شود و ما به خدا پناه مي بريم كه مبادا در برابر اين فقدان چنين باشيم».

5- امام چند نامه براي علي بن مهريار دارند از آن جمله است: [8] .

«بسم الله الرحمن الرحيم، يا علي احسن الله جزاك و اسكنك جنته و منعك من الخزي في الدنيا و الآخرة، و حشرك معنا، يا علي قد بلوتك و خبرتك في النصيحة و الطاعة و الخدمة و التوقير و القيام بما يجب عليك فلو قلت اني لم ارمثلك لرجوت ان اكون صادقا، فجزاك الله جنات الفردوس نزلا، فما خفي علي مقامك و لا خدمتك في الحر و البرد، في الليل و النهار فاسأل الله اذا جمع الخلائق للقيامة ان يحبوك برحمة تغتبط بها، انه سميع الدعاء...»

«به نام خداوند بخشنده مهربان، اي علي، خداوند پاداش تو را نيكو گرداند، و در بهشتش جايت دهد و در دنيا و آخرت تو را از فلاكت و بدبختي دور دارد و در روز قيامت با ما محشورت نمايد، اي علي من تو را امتحان و آزمايش كردم در خيرخواهي، نصيحت پذيري، اطاعت خدا و خدمت به مردم و متانت و انجام آنچه كه وظيفه ات بود، اگر بگويم من كسي را مانند تو متعهد و مسئول و فداكار نديده ام، اميد دارم كه راست گفته باشم. خداوند به خاطر فعاليتهايت تو را در بهشت جاويدان منزل دهد، موقعيت تو از من پوشيده نيست، كارهايت را در گرما و سرما مشاهده مي كنم، مي بينم كه شبانه روز چه تلاشي داري، از درگاه خداوند مسألت دارم كه در روز قيامت هنگامي كه همه ي مخلوق گرد آمده اند، الطافي شامل حال تو گرداند كه همه حسرت ببرند و غبطه خورند، مسلم است كه خداوند شنونده ي دعا و درخواست بندگان است».

و بدين سان امام ياران موافق و دوستان و شيعيان واقعي خود را تشويق و ترغيب مي فرمايند و آنان را براي تلاش بيشتر تحريك مي كنند و از اين نامه معلوم مي شود كه امام در هر حال متوجه دوستان خود هستند و روي كار آنان نظارت دارند و منبع انرژي و ايمان خود را از آنان قطع نمي فرمايند، و آيا براي امثال ما كه مدعي دوستي امامان هستيم اگر



[ صفحه 487]



متوجه شويم كه امام زمانمان ناظر رفتار و كردار و گفتار ما بوده و هست چه حالتي دست خواهد داد؟ و آيا شرمنده نمي شويم؟

6- نامه ي ديگري امام براي علي بن مهريار در پاسخ درخواست او چنين مرقوم فرموده اند: [9] .

«لقد فهمت ما ذكرت، و زادني سرورا، فسرك الله، و انا ارجوا من الكافي ء الدافع، ان يكفيني كيد كل كائد ان شاء الله و...»

«آنچه را يادآوري كرده بودي متوجه شدم، بر شادي ام افزوده شد، خداوند تو را دلخوش دارد، و از درگاه كردگار كفايت كننده و دفع كننده، اميد دارم، كه اگر صلاح بداند كيد هر مكركننده اي را از من بگرداند، از پيشگاه خداوند مي خواهم كه تو را از پيش رو و از پشت سر (كه غافلگير نشوي) محفوظ دارد و در هر حالتي كه هستي، بشارت باد تو را كه من در آن اميدم كه خداوند هرگونه خطري را از تو دفع كند و درخواست من از خداي بزرگ اين است كه در هر كاري قدم مي گذاري براي تو خير و صلاح باشد مخصوصا سفري كه روز يكشنبه در پيش داري آن را به روز دوشنبه موكول كن، خداوند در اين سفر همراه تو باشد و جانشين تو باشد براي خانواده ات و از سوي تو امانتهاي تو را برگرداند، و به وسيله ي قدرت خود، تو را سلامت دارد، به خانه ات برو، خداوند تو را در بهترين جاها منزل دهد، هم در اين دنيا و هم در دنياي ديگر. آن چيزي را كه يادآوري كرده بودي از اوضاع قمي ها متوجه شدم، خداوند وسيله ي خلاصي آنها را فراهم كند و در كار ايشان گشايشي پيدا شود، از آنچه به من تذكر دادي در مورد ايشان خوشحالم كردي، هميشه اين كار را بكن، خداوند تو را با بهشتش شادمان گرداند و از تو راضي باشد به خاطر آنكه من از تو راضي ام، از درگاه خداوند براي تو اميد بخشش و محبت دارم و اين را مي گويم كه خداوند براي ما كافي است و بهترين وكيل است. اما در خصوص آنچه پرسيده بودي از حلال بودن چيزهايي كه در اختيار توست خداوند توسعه ي بيشتري به تو بدهد. و براي آنكه سؤال كرده بودي توسعه اي است براي خانواده ات و اي علي آنچه نزد من است براي تو



[ صفحه 488]



بيش از توسعه است. و من از خدا براي تو مي خواهم در زندگي وسعت داشته و سلامت باشي و مقدم دارد تو را بر آن به درستي كه خداوند شنونده اي آگاه است. و باز در مورد آنچه سؤال كرده بودي از دعا، تو نمي داني چگونه خداوند آن را نزد من قرار داده، چه بسا تو را به نام خودت نام نهاده و به نسبت، با الطاف بسيار من كه شامل حال تو مي شود و برخوردار از محبت من مي گردي و آشنايي من به آن فعاليت هاي تو، دائم و مداوم گرداند خدا براي تو بهترين چيزي را كه روزي تو كرده است به خاطر اين تلاشها هست، خداوند تو را به خانه ات برساند و تو را به بهشت جاويدان منزل دهد، به درستي كه او شنونده ي دعاست، خداوند تو را نگه دارد و دوستت بدارد و به رحمت خودش از تو دفع ناراحتي كند.

7- امام نامه اي براي حاكم سيستان حسين بن عبدالله نيشابوري كه از دوستان و ارادتمندان حضرتش بوده نوشته اند و در آن سفارش يكي از ياران خود را كه براي او مشكلي پيش آمده بود مي فرمايند، گويند كه حاكم سيستان چون شنيد كه امام محمدتقي عليه السلام چنين افتخاري را به او داده اند با احترام و تكريم بسيار به استقبال نامه آمد و حاجت آورنده ي نامه را برآورده ساخت.

«اما بعد، فان موصل كتابي هذا ذكر عنك مذهبا جميلا، و ان مالك من عملك ما احسنت فيه، فاحسن الي اخوانك و اعلم ان الله عزوجل سائل عن مثاقيل الذر و الخردل». [10] .

پس از سپاس و ستايش خداوند، آورنده ي نامه، از تو به من گفته كه مذهبي ارزنده و زيبا داري، به درستي كه چيزي از كارهاي تو برايت نمي ماند جز آنچه در آن نيكوكاري كردي، پس به برادران ديني نيكويي كن و بدان، همانا خداي بزرگ روز قيامت سؤال مي كند از كوچكترين چيزها و ذره هايي مانند خردل. كه در چه راهي اموال عمومي را مصرف كرده و در راه چه هدف و انديشه اي آن را تباه ساخته اي و اينكه آيا كسي كه مدتي امانتي در دست دارد مي تواند با آن امانت هر كاري خواست انجام دهد؟»



[ صفحه 489]



8- نامه اي براي ابراهيم بن محمد همداني در پاسخ نامه او مي نويسند: [11] .

«قال، كتبت الي ابي جعفر عليه السلام اصف له صنع السميع بي، فكتب بخطه: عجل الله نصرتك ممن ظلمك، و كفاك مؤنته، و ابشر بنصر الله عاجلا انشاء الله و بالأجر آجلا و اكثر من حمد الله»

«گويد: نوشتم براي ابي جعفر عليه السلام و بيان كردم كه سميع، با من چه رفتاري دارد، امام با خط خود مرقوم فرمودند: خداوند به زودي تو را بر آن كسي كه به تو ستم مي كند پيروز مي گرداند، و شر او را از تو رفع مي نمايد، و كفايت تو مي كند، و بشارت باد تو را به پيروزي كه اگر خدا بخواهد به زودي پيش آيد و به پاداش آينده، و تو سپاس خداي را بيش از پيش به جاي آر.»

9- نامه اي از همان ابراهيم بن محمد همداني كه امام برايش فرستاده اند و بدين سان نقل مي كند: [12] .

«و كتب لي. قد وصل الحساب تقبل الله منك و رضي عنهم، و جعلهم معنا في الدنيا و الآخرة، و قد بعثت اليك من الدنانير بكذا، و من الكسوة بكذا، فبارك لك فيه و في جميع نعم الله اليك. و قد كتبت الي النضر امرته أن ينتهي عنك، و عن التعرض لك و لخلافك و اعلمته موضعك عندي و كتبت الي ايوب امرته بذلك ايضا و كتبت الي موالي بهمدان كتابا امرتهم بطاعتك و المصير الي امرك و ان لا وكيل سواك.»

«امام براي من نوشتند: حسابت رسيد خداوند قبول فرمايد از تو و از آنهايي كه اين پولها را فرستاده بودند و خداوند آنان را در دنيا و آخرت با ما قرارشان دهد، مقداري پول و لباس براي تو فرستادم، براي تو مبارك باشد در آنها، و در هر چيز از نعمتهاي خداوند كه به تو مي رسد بركت وجود داشته باشد، براي نضر نوشتم و دستور دادم كه كارهايش را به تو مراجعه كند (يا رفتار نادرستش را نسبت به تو پايان دهد) و متعرض تو نشود و مخالفت تو نكند و از موقعيت تو نزد من او را آگاه كردم، و براي ايوب نوشتم او را هم به همين



[ صفحه 490]



مطالب دستور دادم و به دوستان همداني نامه نوشتم و آنها را نيز گفتم كه اطاعت تو نمايند و به اوامر و دستورات تو برگردند، و اينكه من غير از تو در آنجا وكيلي ندارم.»

10- امام جواد عليه السلام در پاسخ عبدالعظيم حسني نامه اي مي نويسند، در آن نامه عبدالعظيم در خصوص مهدي اين امت و قائم آل محمد صلي الله عليه و آله سؤال مي كند و امام بدين سان جواب مي دهند: [13] .

«فقال عليه السلام: المهدي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره و هو الثالث من ولدي و ان الله يصلح امره في ليلة كما اصلح امر كليمه موسي عليه السلام حيث ذهب ليقتبس لأهله نارا، هو سمي رسول الله و كنيته كنيته تطوي له الارض و قيل له القائم لأنه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد النفر من القائلين بأمامته و سمي المنتظر لأن غيبته يطول امرها فينتظر خروجه المخلصون و ينكره المرتابون و يهلك المستعجلون».

(آن كس كه غايب گردد، آن مهدي كه از نظرها پنهان مي شود واجب است كه در انتظار او باشند و چون ظاهر شد از او اطاعت كنند، آن مهدي موعود سومين نفر از فرزندان و از ولد من است و خداوند كار او را در يك شب اصلاح گرداند، همان طور كه كار موسي عليه السلام كليمش را در يك شب اصلاح كرد، هنگامي كه رفت تا براي خانواده اش آتش بياورد، آن مهدي نامش مانند نام پيغمبر خداست و كنيه اش مثل پيامبر، براي او زمين درهم پيچيده مي شود (يعني هر وقت هر كجا بخواهد مي تواند باشد) و به او قائم گفته مي شود، براي اينكه پس از مدتي كه نامش در يادها نبود و فراموش شده بود قيام خواهد كرد و به خاطر همين مسأله برخي كه به او و به وجودش قائل بودند از دين به در شوند (چون در طول غيبت و وجود حضرتش شك كنند) و امام مهدي را منتظر خوانند، براي آنكه دوران غيبت او طولاني شود، آنها كه خالص اند منتظر قيام او مي مانند و آنها كه انكار كنند و در وجودش شك نمايند از دين بيرون شوند و آن كساني كه در اين خصوص شتابزده اند هلاك خواهند شد.) [14] .



[ صفحه 491]



11- دعايي حضرت امام محمدتقي عليه السلام براي فرزند گرامي شان حضرت امام علي النقي عليه السلام مي نويسند كه به سندهاي معتبر نقل مي شود: [15] .

«بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم اللهم رب الملائكة و الروح و النبيين و المرسلين و قاهر من في السموات و الارضين و خالق كل شيئي و مالكه كف عني بأس اعدائنا و من اراد بنا سوءا من الجن و الانس فاعم ابصارهم و قلوبهم و...»

«به نام خداوند بخشنده مهربان، و حركت و نيرويي نيست مگر به اراده خداوند بزرگ بزرگوار، اي خدايي كه پروردگار فرشتگان و روح و پيامبران و رسولان هستي و فوق هر چيزي هستي كه در آسمانها و زمينهاست و آفريننده و صاحب اختيار همه ي چيزهايي. ترس از دشمنان را از من بگير و هر كه را از جن و انس كه نظر بدي بر من داشته باشند و چشمها و دلهاي ايشان را كور گردان و ميان من و دشمنانم پرده اي و نگهباني و مدافعي قرار بده. به درستي كه تو پروردگار مايي و هيچ گونه جنبش و قدرتي وجود ندارد مگر به خواست خداي بزرگ، توكل ما بر اوست و بازگشت ما بدوست و او صاحب عزت است و حكمرواي كامل، اي پروردگار ما، ما را سلامت بدار از شر هر بدي و از شر هر جنبنده اي كه زمام اختيارش به دست توست، و از شر آنچه سكونت مي كند و در شب و روز و از شر هر گونه بدي و از شر هر صاحب شري، اي پروردگار عالمها و اي خداي رسولان، درود بفرست بر محمد و آل او تماما و اختصاص بده محمد و آل او را به تمام اين درودها و هيچگونه حركت و نيرويي نيست مگر به وسيله ي خداي بزرگ و بزرگوار. به نام خداوند و به وسيله ي آن خداست كه ايمان دارم و به خداوند پناه مي برم و به خداست كه متوسل مي شوم و به او اميدوارم و به وسيله عزت خداوندي است و بازداشتن و دور كردن اوست شياطين آدمي صورت پيدا و ناپيدا را از من، و كساني كه پيرو و لشگر شيطانند و آنهايي كه دنبالش مي روند، و آنها كه متابعتش مي كنند و از مكر و فريب آنها و شر آنها و شر آنچه به وسيله ي شيطان به آدمي مي رسد ضمن شب و ضمن روز از دور و نزديك، و از شر پنهاني و



[ صفحه 492]



از شر آشكارا و آنكه حاضر است و آنكه بيننده است، زنده يا مرده و كور و بينا و از شر عمومي و خصوصي و از شر وجود خودم و وسوسه هاي نفس خودم از شر حوادث خطرناكي كه پيش مي آيد و از چشم زخم جن و انس. و به آن نامي كه حركت داد تخت بلقيس را و در سايه الطاف خداوند قرار مي دهم دينم را و خودم را و هر چه را كه لطفش شامل حال من مي گردد و به خدا پناه مي برم از شر هر گونه تصوري و تخيلي چه سفيد باشد و چه سياه، و يا اينكه شبهي باشد و يا واقعيتي و يا غيرواقعي از آنچه كه در فضا منزل دارد و ابر است و تاريكي ها و روشنايي و سايه و آفتاب، و خشگي و درياها و دشتها و گذرگاههاي دشوار، در ويرانه ها و آبادي ها و تپه ها و جنگل ها، در آنجاهايي كه همه چيز يكسان است، عبادتگاههاي غير مسلمانها و مقبره هاي نصاري، بيابانهاي آزاد و از ترسوها از آن چيزهايي كه پيدا مي شوند، از آنكه آشكارا در شب و در روز منتشر مي گردند و در وقت شب و صبح زود و سحرگاهان و هنگام مغرب و آن دو كه پيوسته اند و شب بيداران كه سخن شب فراخوانند و داستانسرايي كنند، و از سست عنصران يا آنها كه افترا بندند، از فرعونها، از شيطانها و از لشگريان آنها و زنانشان و خانواده و قبيله آنها و از شر بدزبانها و مال اندوزان و مكر و فسون ايشان و غيبت كردن آنان و گرفتنشان و سحر و جادوي ايشان و دار و دسته آنها و بيهودگي شان و چشم برهم زدن آنها و مكر و فريب آنها و اخلاقشان و از شر هر صاحب شري از ساحران و وسايل و درخت جادويشان، و از شر أم صبيان و آنچه مي زايند و هر جا كه وارد مي شوند، و از شر هر صاحب شري چه داخل و چه خارج و چه عارض و چه متعرض، چه ساكن و چه متحرك، زدن رگها، دردهاي شديد سر، وام ملدم (كه دردي است) و تب و المثلثه و ربع و غب (تب نوبت) و نافضه و صالبه و داخله و خارجه (كه اينها اصطلاحات امراض است) و از شر هر جنبنده اي كه اختيارش به دست توست، همانا تو اي خداوند بر راه راست و مستقيم هستي، خدايا درود بفرست بر محمد و آل محمد و سلام بسيار بر ايشان باد».

12- الوسايل الي المسايل - راههاي رسيدن به خواستها و نيازها، سيد بن طاوس نقل مي كند كه چون مأمون دختر خود را به امام جواد عليه السلام تزويج كرد حضرت نوشتند كه هر



[ صفحه 493]



زني بايد مهري داشته باشد كه بايد شوهر از مال خودش به او بدهد و چون خداوند در آخرت اموال ما را عنايت مي فرمايد من اكنون مطالبي براي دختر تو كابين مي كنم كه يك سلسله مناجات با پروردگار است و طلب خير از اوست (استخاره) امام مي فرمايد: اين دعاها را من از پدرم و او از پدرش موسي بن جعفر عليه السلام تا برسد به حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله روايت كرده و به من رسيده نقل مي كنم و آن را هديه و كابين دختر تو براي صداق قرار مي دهم. كه امام به سندهايشان از جبرئيل نقل مي كنند كه خداوند به رسولش سلام رسانيد و فرمود: اين مناجاتها مفاتيح گنجهاي دنيا و آخرت است آنها را وسيله خود ساز براي رسيدن به مقصودهاي خود و اينها را به خاطر درخواستهاي دنيايي تباه مگردان و اين مناجاتها مجموعه اي از فضل و بلاغت و دانش و آگاهي امام محمدتقي عليه السلام را مي رساند و گنجينه اي است كه پيوسته بايد بدان توجه داشت. [16] اين مناجاتها و راز و نيازهاي با حق عبارتند از:

1- مناجات استخاره (طلب خير و خوبي از خدا كردن)

2- مناجات استقاله (عذرخواهي و طلب بخشش از خداوند داشتن)

3- مناجات سفر

4- مناجات طلب رزق

5- مناجات استعاذه (پناه بردن به خدا)

6- مناجات طلب توبه

7- مناجات طلب حج

8- مناجات كشف ظلم

9- مناجات شكر خدا

10- مناجات طلب حوايج

در هر كدام از اين مناجاتها مطالبي آموزنده و آگاه كننده وجود دارد مخصوصا



[ صفحه 494]



عبوديت و كوچكي بنده را در برابر عظمت خالق بزرگ و خداي لايزال نشان مي دهد و اينكه بنده سراسر وجودش نياز مطلق است و خداوند بي نيازي و غناي مطلق.

13- حرز حضرت جواد عليه السلام كه دعايي است و امام براي ياران خود مي نگارند و به طور مفصل ذكر شده، خواستاران به مدارك مربوطه مراجعه كنند. [17] .

نامه هاي ديگري در مسائل ديگر مخصوصا مطالب فقهي از امام نقل شده از جمله نامه اي در وقت نماز صبح، نامه اي در مورد بسم الله الرحمن الرحيم، پاسخ نامه ي كساني كه نيازهاي مادي داشتند و درخواستهايي از حضرت مي نمودند كه در كتابهاي حديث مفصلا روي آنها بحث شده است. [18] و ما در اينجا بيش از اين كلام را به درازا نمي كشيم، من الله التوفيق و عليه التكلان.


پاورقي

[1] بهجت الابرار - اصول كافي، سرور الفؤاد، ص 171.

[2] چون در آن روزگاران نيز شيعيان مخلص مورد تهمت و افترا و بازجويي قرار مي گرفتند.

[3] بحارالانوار، ج 75، ص 359 - محمد الجواد، المقرم، ص 24.

[4] در كتاب بحارالانوار اين قسمت اضافه آورده شده است.

[5] معادن الحكمه في مكاتيب الائمه، علم الهدي محمد بن المحسن بن مرتضي الكاشاني، ج 2، ص 195.

[6] تحف العقول.

[7] مكاتب الائمه - اعيان الشيعه - محمد الجواد - بحارالانوار، ج 50، ص 103.

[8] مكاتيب الائمه - كتاب غيبت شيخ طوسي، ص 226 - بحارالانوار، ج 50.

[9] وفات الامام الجواد، المقرم، ص 60 - الامام محمد الجواد، ص 23.

[10] بحارالانوار، ج 50، چاپ جديد، ص 89 - به نقل از اصول كافي - محمد الجواد، ص 23 - التهذيب.

[11] بحارالانوار، ج 50، ص 108 - به نقل از رجال كشي، ص 506.

[12] همان، ص 509.

[13] الخرايج، راوندي، چاپ هند، ص 199 - به نقل از وفات الجواد، ص 59 - زندگاني امام محمدتقي، عمادزاده، ص 224.

[14] قسمتي از اين نامه قبلا در شرح احوال عبدالعظيم حسني نقل گرديد.

[15] مصباح المتهجد، شيخ طوسي، ص 440 و 499 - طب الائمه، حضرت عبدالعظيم، ص 44 - بحارالانوار، ج 90، ص 156 - ج 94، ص 201.

[16] مفاتيح الجنان، محدث قمي، ص 614 - به نقل از محمد بن حارث نوفلي خادم امام جواد عليه السلام - مستدرك حاجي نوري - منتهي الامال- جنات الخلود، ص 35.

[17] زندگاني امام محمدتقي، عمادزاده، ص 238 - ستارگان درخشان، ج 11، ص 92.

[18] در اصول كافي - وسائل الشيعه - مجلدات بحارالانوار، و كتابهاي ديگر در ضمن زندگاني اين امام بزرگوار - سيرة الائمة الاثني عشر و... آورده شده است.