بازگشت

محمد بن ابي عمير


او اهل بغداد بود، دانشمندي بزرگوار و عالمي جليل القدر كه مورد اعتماد و وثوق شيعه و سني به حساب مي آيد، او مردي پارسا و پاك دامن و در علم و تقوي كم نظير بود. مبارزه ي با ستمكاران از وظايف اصلي او به شمار مي رفت. افتخار درك محضر امام كاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام را پيدا كرد، نوشته اند حدود 94 جلد كتاب تأليف و تصنيف كرد. او هيچ گاه حاضر نشد مدح و تملق نيروهاي حاكم و قدرتمند عباسي را هر چند مسلط باشند بگويد. مقام او طوري بود كه برخي سردمداران احتياج داشتند كه او تعريفشان كند و در مجامع و مجالس از آنان به خوبي ياد نمايد و به اصطلاح دعايشان كند و روي اين دستور، پافشاري داشتند. ولي او هيچ گاه حاضر نشد كه اعانت به ظلم نمايد، حتي با اينكه از هر كس ديگر شايسته تر بود از پذيرش شغل قضاوت در آن حكومت فاسد خودداري كرد، و به خاطر اين سرسختي او را زنداني كردند، كتك زدند، كتابهايش را غارت كردند، نوشته ها و يادداشت ها و به اصطلاح امروز فيشها و برگه هاي تحقيقيش را از بين بردند، با اين حال مطيع اوامر آنها نشد، و بله قربان



[ صفحه 469]



نگفت. مخصوصا وقتي در زندان از او خواستند كه نام شيعيان و مبارزان عراق را بگويد چون او آنها را مي شناخت، آن قدر شلاقش زدند تا نفسش بند آمد، ديگر از حال رفت، براي آنكه نفسي تازه كند، گفت نام آنها را مي گويم، ناگهان از سلول ديگري صدايي به گوشش رسيد، اين صدا از محمد بن يونس يكي ديگر از شيعيان تلاشگر و از اصحاب امام بود كه فرياد زد: «اي محمد بن ابي عمير، فكر كن كه اكنون با اين وضع نزد خداي بزرگ چه موقعيتي داري» پسر ابي عمير كه تصميم نداشت حرفي بزند، با شنيدن اين سخن روي تصميم خودش جدي تر شد، بالاخره چهار سال در زندان ماند، چه زيانها كه به او وارد آوردند. مورخين شيعي وقتي به اينجا مي رسند اندوهگين مي شوند و اظهار تأسف مي كنند زيرا نمي دانند محمد بن ابي عميرها با جان و مال خود در راه اجتماع و براي مردم، براي اين دنياي مردم و آن جهان خودشان سرمايه گذاري مي كنند. گويند كه در طول زندان او خواهرش مقداري از كتابها و يادداشتهاي او را كه از دستبرد مأموران خشونت و ظلم مصون مانده بود در گوشه اي پنهان كرد كه آن هم در اثر باران از بين رفت. مثل آنكه بعضي اوقات خداوند مي خواهد با آزمايش خود، بنده اي را به سرحد كمال برساند، يك مرتبه همه ي ناراحتي ها به او روي مي آورد باشد كه «فبشر الصابرين» خوشا به حال آنهايي كه استقامت دارند، صبر و بردباري دارند باز هم سپاس خداي را به جاي مي آورند. شايد براي ما قابل تصور نباشد كه انساني روزها و شبها، و ماهها و سالها عمر و جواني خود را صرف كند و مقداري يادداشت و نوشته تهيه نمايد و روي مطالبي تحقيق كند، هزارها جزوه و كتاب مطالعه نمايد تا چند سطري انتخاب نمايد و هنگامي كه همه را جمع آوري كرد، فرد مزدوري مانند حيوان قدرناشناسي، آنها را برهم بزند و از بين ببرد، يا براي آنكه افكار اين شخص را بخواند آنها را بردارد و سپس در زباله داني ها بيندازد يا بسوزاند، و نتيجه ي يك عمر زحمت و رنج و خون دل خوردن تباه شود، و از آن بدتر اگر چيزي مانده آنها را باران يا سيل و يا آتش نابودشان كند، «صبرا علي قضائك يا رب لا اله سواك، يا غياث المستغيثين، مالي رب سواك و لا معبود غيرك، صبرا علي حكمك يا غياث من لا غياث له... احكم بيني



[ صفحه 470]



و بينهم و انت خير الحاكمين» [1] (كه از سال 1350 تا 1353 من راقم اين سطور نيز بدان آزمايش دچار بودم.)

خواهران ابن ابي عمير نيز از راويان اخبار بودند، ابن ابي عمير در اثر تباه شدن كتابها و نوشته هايش بيشتر احاديث را از حفظ مي گفت، سندهاي بسياري از احاديث را كه قبلا نوشته بود ديگر از يادش رفته بود و حديث را به صورت مرسل، بيان مي كرد و در تاريخ نوشته اند كه بعدها علما معتقد شدند كه اخبار مرسل ابن ابي عمير در حكم مسند است. [2] تا اين حد مورد اعتماد همگان بود، او در طول زندگي اش چندين مرتبه زنداني شد و چندين مرتبه شكنجه اش دادند و مورد آزار و اذيت دستگاه ظلم و فساد قرار گرفت، يكي دو مرتبه از زندان فرار كرد، حتي با دادن پول به زندانبانش او را نرم كرده و گريخت. گويند شغل بزازي داشت، و نسبت به فقرا و زيردستان بسيار مهربان بود و به نيازمندان تا حد امكان كمك و مساعدت مي كرد كه مواردي از آن در كتابهاي تاريخي نقل شده است، او با همه ي تلاش و فعاليتهاي علمي و اجتماعي اش مردي عابد و زاهد بود كه حتي سجده ي طولاني او شايع شده بود. او به جرم شيعه بودن و طرفداري از حق و عدالت بسيار رنجها كشيد و از لحاظ مالي متضرر شد، هم او مرد و هم هارون الرشيد و هم مأمون و هم معتصم و دستياران خوشآمدگو و نادرست آنها، چون سندي بن شاهك، همه شان مردند، تنها خاطره ي باارزش مردان خدا و انسانيت، و حقيقت گوي درستكار باقي ماند و نام ستمكاران تا قيامت به زشتي برده مي شود، و خدا مي داند كه در قيامت سرنوشت شوم ستمكاران چگونه خواهد بود؟ اين امر مسلم است كه امثال ابن ابي عميرها ضرر نكرده اند بلكه همه ي سود از آن آنها بوده است. تاريخ نويسان براي تباه شدن اموال او خيلي ناراحت شده اند، شايد نمي دانستند كه براي انسانهاي آزاده، مال، اولاد، جان و... همه وسيله ي رسيدن به حق است و هدف نيست. سال 217 هجري پايان رنجهايش بود و به بهشت موعود رخت



[ صفحه 471]



بربست. [3] .

در كتاب رجال كشي، آمده كه «محمد بن ابي عمير اخذ و حبس و اصابة من الجهد و الضيق امر عظيم و اخذ كل شيي ء كان له و صاحبه المأمون و ذلك بعد موت الرضا و ذهبت كتب ابن ابي عمير فلم تخلص كتب احاديثه فكان يحفظ اربعين جلدا فسماه نوادر و لذلك تؤخذ احاديثه منقطعة الاسانيد» [4] شيخ صدوق مي نويسد: ابن ابي عمير بزاز بود و از مردي ده هزار درهم طلب داشت، روزي مالش تمام شد مرد مديون چون از حال ابن ابي عمير واقف شد خانه اي را كه داشت به ده هزار درهم فروخت و نزد ابن ابي عمير برد، ابن ابي عمير پرسيد اين پولها را از كجا آورده اي؟ مديون جواب داد براي پرداخت بدهي ام خانه ام را فروختم. ابن ابي عمير گفت: حديث كرد مرا كسي از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: «لا يخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدين» كسي به خاطر قرض از خانه اش بيرون نمي شود، اين پولها را بردار و برو با آنكه حتي به يك درهم آن محتاجم آن را قبول نمي كنم. [5] .

مردان خدا و انسانهايي كه خويشتن را براي جهاد در راه خدا آماده كرده اند در تمام بعدها و چهره هاي زندگي شان توجه به خدا دارند. تفريح، زناشويي، خوردن و خفتن، عبادت، جنگ، معاشرتها و... همه در مسير خدا است و با هم تفاوتي ندارند، در برابر الله براي آنان منافعي و علاقه اي و عشقي ديگر منظور نيست. اگر تعهد و مسئوليتي هست آن هم براي خداست، وقتي ايمان در كار باشد سليقه هاي شخصي، منافع مادي، دكانداري ها، بدعتها، علم من و مال من و خاندان من و... همه ي من هاي ديگر تحت الشعاع قرار مي گيرد، اگر در جايي ديديد كه صحبت از ايمان هست ولي خودمحوري ها و ابراز وجودهاي ديگري و اعمال نظرهايي، توجيه هايي، بيان سليقه هايي، تفسير به رأي هايي هم مطرح مي شود در چگونگي آن ايمان شك كنيد و راه خود گيريد كه اينجا بازار خودفروشي است «ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة انك



[ صفحه 472]



أنت الوهاب» خداوندا، پروردگارا ما را به سوي باطل متمايل نساز بعد از آنكه به راه حق هدايت فرمودي و از جانب خودت لطف و مرحمتي به ما بنما كه تو بخشنده ي بي منت هستي. [6] .

فضل بن شاذان كه پيش از اين از او ياد كرديم گويد كه وقتي در عراق بودم و كسي را ديدم كه به دوستش توصيه مي كرد كه سجده ي خود را آن قدر طولاني نكند كه چشمانش كور مي شود، آن مرد پاسخ داد كه اگر سجده طولاني باعث كوري مي شد بايستي ابن ابي عمير نابينا شده باشد، كه سجده هاي او طولاني تر است. [7] اين برنامه ي عبادتش بود و در مبارزه ي با ستمكاران همين اندازه جدي و فعال بود، و باز در خصوص او آمده كه در يكي از بازداشتها او را با بدن برهنه ميان دو درخت خرما مي آويزند و بر بدن او شلاق مي زنند و نام همرزمان عراقي اش را مي خواهند، ولي ابن ابي عمير مي گويد من آنها را نمي شناسم، مرا اشتباها توقيف كرده ايد [8] و دوستي در اين حال او را به ياد خدا مي اندازد، و هميشه ستمكاران با مردان حق، متعهدان مسئول، مؤمنان باتقوي اين برخوردها را داشته اند و اين مسأله تازگي ندارد و تنها مربوط به زمان سياه عباسيان نمي شود، خوشا به حال آنهايي كه به وظيفه ي الهي و انساني خود در هر شرايطي عمل مي كنند.


پاورقي

[1] مناجات حضرت حسين عليه السلام در روز عاشورا، ينابيع الموده، ص 418 - مقتل الحسين، المقرم، ص 357.

[2] مرسل، حديثي را گويند كه روايت كنندگان آن تا امام يا پيغمبر قطع شود، و مسند، حديثي است كه همه ي روايت كنندگانش ذكر شوند و مورد اعتماد باشند. اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ج 3، ص 98.

[3] در جلد هشتم از كتاب قاموس الرجال نيز درباره ي او بحث جامعي به ميان آمده است.

[4] تتمة المنتهي، ج 3، ص 216.

[5] تتمة المنتهي، ج 3، ص 217 و ديگر تواريخ رجال.

[6] سوره ي آل عمران، آيه 8.

[7] رجال كشي به نقل از ستارگان درخشان، ج 11، ص 151.

[8] شيوه ي امامان شيعه، ص 69 به نقل از اختيار معرفة الرجال، ص 591.