بازگشت

فضل بن شاذان


محمد فضل بن شاذان بن خليل ازدي، اصلا ايراني و از مردم نيشابور است. در فضل و دانش و تقوي سرآمد مردم زمان و در علم حديث مورد اعتماد همگان بود. از حضرت امام جواد عليه السلام و امام هشتم احاديث بسياري نقل كرده كه مورد قبول اهل اين فن است. در تاريخها نوشته اند كه يكصد و هشتاد جلد كتاب تأليف كرده و هميشه مورد لطف و مرحمت اماماني بوده كه افتخار درك حضورشان را يافته بود، او از شيعيان پاك و خالص بود و با همه ي بزرگواري و شهرت و محبوبيتش هيچ گاه اعانت به ظلم نمي كرد و به خليفه و واليانش سخت بي توجه بود و آنها را دوست نمي داشت، و چه بسيار در گفته ها و نوشته هايش آنان را ملامت كرده و از فسادشان مي نوشت و مردم را آگاه مي كرد.

عبدالله طاهر حاكم خراسان دستور داد او را از نيشابور اخراج كنند، عبدالله



[ صفحه 465]



نمي دانست كه، درويش هر كجا كه شب آيد سراي او است، مردان خدا هر جا كه باشند جاي خود را باز مي كنند و مورد توجه قرار مي گيرند. در هر جايي محبوب مردمانند. پس از مدتي عبدالله طاهر او را به نيشابور فراخواند و خواست تا كتابي براي او بنويسد تا به نام نامي او باشد! فضل هم مطالبي در اصول عقايد، توحيد و عدل و... نوشت و به او داد، اين مطالب مورد قبول او واقع نشد، به او گفتند چيزهايي بايد بنويسي كه باعث خوشامد عباسيان و در مدح و ثناي ايشان باشد. براي فضل چنين كاري مقدور نبود، ناچار بهانه اي به كار زد و از دست آنها فرار كرد و درخواست آنان را عملي نكرد، بالاخره دست از سرش برداشتند و ديگر مزاحمش نشدند. اين فضل شاگرد افراد بافضيلتي چون، سكاك ابوجعفر محمد بن خليل بغدادي است، فضل در سال 260 هجري در زمان امام حسن عسكري عليه السلام وفات يافت و مزارش اكنون در كنار شهر نيشابور زيارتگاه دوستداران فضيلت و دانش است. [1] .

در اطراف سنگ مزارش نوشته شده: «يكي از راويان خبر داده كه يكي از كتابهاي فضل بن شاذان را در دست مبارك حضرت امام حسن عسكري عليه السلام ديده كه حضرت آن را ورق به ورق نظاره مي كرده اند و سپس فرموده اند كه: اين كتاب درست است و سزاوار است كه بدان عمل شود و خدايش بيامرزد» گويند كه چندين مرتبه امام يازدهم براي فضل، طلب رحمت كردند. در كتابهاي رجال كشي و مجالس المؤمنين احاديث و داستانهاي مفصلي از او ذكر كرده اند. عبدالله طاهر بارها كتابهاي او را بازرسي كرد و تفتيش نمود و به نظر خودش آنها را خوب و بد كرد، و چندين مرتبه مزاحمت براي او فراهم نمود. فضل خود را جانشين ابن ابي عمير و صفوان بن يحيي مي دانست و گفته بود كه پنجاه سال در خدمت ايشان بودم و از محضرشان كسب فيض مي كردم.

روايات و احاديث بسياري از حضرت جواد عليه السلام نقل كرده است. [2] ادعايش را



[ صفحه 466]



بدين سان بيان مي نمايد: «من خليفه و جانشين جمعي از اكابر و بزرگانم كه از پيش رفته اند، مانند محمد بن ابي عمير و صفوان بن يحيي و جز آنان، پنجاه سال در خدمت ايشان بودم و از ايشان استفاده مي كردم، چون هشام بن حكم درگذشت جانشين او در رد بر مخالفان، يونس بن عبدالرحمان بود و چون يونس درگذشت جانشين او سكاك بود، و اكنون من جانشين سكاكم» [3] از اين بيان معلوم مي شود كه در آن زمان فرهنگ وسيع اسلامي و فقه جعفري و برنامه ي بيان روايت و حديث در حد وسيعي اجرا مي شده و افرادي پرچم را در دست داشته و از آن حد و مرز نگهباني مي كرده اند و در اين صورت شايد سياست امام ايجاب مي كرده كه علاوه بر رسيدگي به اين گونه امور به موضع انقلابي شيعيان و ارتباطات سري آنان بيشتر رسيدگي بفرمايند، كه اين لازمه ي زمان بوده است.


پاورقي

[1] شرح حال فضل بن شاذان در تواريخ آن عصر از جمله فردوس التواريخ به نقل از زندگاني حضرت رضا، عمادزاده، ص 636 - در تواريخ نيشابور، مفصل آمده است. و كتابي مستقل نيز در احوالات فضل بن شاذان، منتشر شده است.

[2] در كتاب منتهي الامال نيز مطالبي در خصوص اين مرد بزرگ و رواياتش آورده شده است.

[3] امام در عينيت جامعه، ص 85.