بازگشت

دعبل خزاعي


علي بن رزين بن عثمان، شاعر بود و در مدح خاندان پيامبر حماسه سرايي مي كرد. شاعر حقيقتها و انقلابها بود، او از واقعيت سخن مي گفت، و مثل همه ي حق گوها هميشه در به در و خانه به دوش بود. با افكارش، انديشه هايش، اشعارش جامعه را آگاه مي كرد و باعث درخشش انديشه ها مي شد. در اجتماعاتي كه زور و سرنيزه حاكم است، فكرها خمود مي ماند، و راهي به دنياي آزاد باز نمي شود، او افتخار درك محضر مبارك حضرت امام رضا عليه السلام را نيز يافته بود و اشعاري براي حضرت خوانده و مورد تشويق امام قرار گرفت و الطاف حضرت شامل حالش شده بود، او هر روزي را در شهري و هر شبي را در جايي مي گذرانيد، و خلفا از او و از زبانش هراس داشتند كه مبادا وسيله ي آگاهي مردم بشود، و بالاخره در همان غربتها مرد، و اين كه غريبي نيست. غريبي آن است كه نامش نباشد و يادش فراموش شود، و دعبل كه فراموش نشد و اين مردان حق جو و حق گو زميني هستند نه سرزميني.

دعبل پيوسته دار و دسته بني عباس را هجو مي كرد و مدح آل علي عليه السلام را مي گفت.



[ صفحه 461]



هارون الرشيد، مأمون و معتصم از نيش زبان او در امان نبودند. قصيده هاي او در مدح خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله از بهترين نمونه هاي ادبيات زبان عرب است. پس از آنكه نفس زكيه يكي از مجاهدان آن عصر شهيد شد، در رثاي او يك قصيده ي طولاني سرود كه چند جمله ي آن اين است: «محل عرفات را به ياد آوردم و اشك فراوان افشاندم، جاي آيه ها است كه از قرائت خالي مانده، و منزلگاه وحي است كه ويران شده است، دياري است كه جور ستمگران به ويراني آن پرداخت و مرور زمان آن را خراب كرد، قبرهايي در كوفه است و قبرهايي ديگر در مدينه و نيز مزارهايي در فخ و سرزمين جوزجان و... اينان وارثان پيغمبرند و بهترين رهبرانند و بهترين حاميان هستند.» [1] معتصم او را تهديد به قتل كرد و او راهي مصر شد و از آنجا به تونس رفت. او بارها معتصم را هجو كرد، بدين سان: «پادشاهان بني عباس هفت كسند و از هشتمين به دفتر چيزي نيست، اصحاب كهف نيز به دفتر هفت كس بودند و هشتمين آنها سگشان بود، حقا كار مردم تباه شد كه زمامدارشان غلامي است يا اشناس و چه مصيبت بزرگي است و...» واثق نيز از هجاي دعبل مصون نماند، حتي روز اولي كه الواثق روي كار آمد هجونامه اي براي او فرستاد و فرار كرد، در آن اشعار، فساد او و پدرش را يادآوري مي كند مخصوصا مي گويد: خداي را سپاس كه نه صبر مانده و نه آرام، خليفه اي مرد و كسي غم او نخورد و ديگري بيامد و هيچ كس خوشدل نشد، او برفت و لئامت از دنبال وي بود و اين بيامد و بدبختي پيشاپيش اوست.

باز از اشعار او قصيده اي است كه به مناسبت شهادت حضرت رضا عليه السلام سروده كه دو بيت آن اكنون در مسجد بالاي سر مطهر حضرت رضا عليه السلام كاشي كاري شده و اين براي آن است كه مأمون امام هشتم را در كنار قبر پدرش هارون مدفون ساخت، و اين دو بيت است:



قبران في طوس خير الناس كلهم

و قبر شرهم هذا من العبر



ما ينفع الرجس من قرب الزكي و ما

علي الزكي بقرب الرجس من ضرر [2]



دو قبر در طوس هست كه يكي از آنها بهترين مردم است و يكي از آنان بدترين مردم



[ صفحه 462]



بوده است و اين از عجايب است، فرد آلوده از مجاورت پاك سودي نمي برد و انسان پاك را مجاورت با نادرست زياني نمي رساند.

دعبل مردي با شهامت و شجاعت بود و مطلقا از گردنكشان زمان وحشتي نداشت. عمر او 98 سال شد و محضر چهار امام را درك كرد. در سال 148 هجري به دنيا آمده بود و در سال 246 بود كه در محلي به نام طيبه از دنيا رفت، خودش بارها مي گفت: من پنجاه سال است چوبه دارم را به دوش مي كشم. [3] و نوشته اند كه به دستور خليفه در شوش خوزستان او را مسموم كردند و شهيدش نمودند. [4] .

احاديثي نيز از او روايت مي كنند، مخصوصا در مورد شخصيت حضرت امام زمان (عج) كه مورد وثوق اهل فن است و در كتابهاي حديث رواياتي از او نقل شده است.

گويند چون قصيده ي معروف «مدارس آيات خلت من تلاوة» را براي حضرت رضا عليه السلام خواند، بسيار مورد توجه امام هشتم قرار گرفت. امام ده هزار درهم و يكي از جامه هاي خود را كه مورد درخواست او بود بدو بخشيدند. او ابتدا از پذيرفتن آن پول خودداري مي كرد، ولي امام فرمودند: كه بدان نياز پيدا خواهي كرد، و در ضمن مسافرتش بدان احتياج بسيار پيدا كرد كه در اين مورد داستاني آورده شده است. [5] .

نوشته اند: در مراجعت از خراسان هنگامي كه به شهر قم وارد شد مردم آن ديار پولهاي او را معادل سه برابر قيمت بدو مي پرداختند و جامه اي را كه امام هشتم عليه السلام به او عطا فرموده بودند به سي هزار دينار خريدند ولي دعبل از فروش آن لباس خودداري كرد. حتي حاضر نشد مقداري از آن جامه را بدين قيمت بدهد، چون از شهر قم براي رفتن به حجاز بيرون رفت عده اي راه را بر او بستند و جامه اش را ربودند. [6] او به شهر قم بازگشت



[ صفحه 463]



و با گريه و زاري و التماس جامه اش را مي خواست، بالاخره با همان مبلغ پيشنهادي جامه را از او خريدند و تكه اي از آن را به او دادند. [7] .

دعبل هم پرچم مبارزه يك نسل را به دوش مي كشد، به فرهنگ يك جامعه اصالت مي بخشد، مرد آزاده و هنرمندي است كه دردهاي نسلش را و فرياد جامعه اش را با زبان شعر بيان مي كند، نه جز خدا از كسي مي ترسد و نه در بند مال و مكنت دنياست كه همه چيزش را بدهد و انسانيتش را فدا سازد و حكمراني را مداحي كند تا ناني پيشش بيندازند، كه امروز در حكومت شاهي همان نان را هم نمي اندازند و برخي به اصطلاح هنرمندان و شاعران رايگان حيثيت و وجدان و شرافت خود را به پاي قلدرها مي ريزند، و دعبل اگر تكه اي از جامه ي امام رضا عليه السلام را مي خواهد براي آنكه جوف كفنش بگذارد و با اين عقيده بميرد و به قول خودش چوبه دارش را حمل كند و شايد كسي را بيابد كه او را به آن دار آويزد، زيرا او طرفدار حق و حقيقت است و فرهنگ جامعه اش را ارائه مي دهد، ستمكاران، نابخردان، دريوزگان او را بددهن خطاب مي كردند [8] زيرا از جنايات آنها پرده برمي داشت، شيعه بود و روش شيعه رسوا كردن خائنان به مردم است، بدون خانه و زندگي آواره ي دشت و بيابانها با شمشير بران زبانش به جهاد پرداخت و همه جا ستمكاران از او در هراس بودند، (كثر الله امثاله انشاء الله تعالي) تا آنكه به منتهاي آرزويش كه شهادت در راه خدا بود نائل شد، (رحمة الله تعالي عليه).


پاورقي

[1] تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 125.

[2] الامام رضا - روضات الجنات، ص 277.

[3] روضات الجنات، ص 277.

[4] عصر المأمون، ج 3، ص 264 - الفهرست، ابن النديم.

[5] روضات الجنات و ساير كتابهاي رجال اسلامي.

[6] شايد اين افراد به اصطلاح حزب الهي! براي رضاي خدا! لباس امام رضا عليه السلام را از او دزديده اند تا قسمتي از آن را جوف كفن خود بگذراند و آمرزيده شوند! پناه بر خدا، براي كار مستحبي، فعل حرام دزدي را انجام داده اند و بدون رضايت صاحب مال، مالش را ربوده اند، مثل برخي تندروان زمان ما كه به نام دين و مذهب به جان و مال و آبروي افراد تعرض مي كنند و خود را نيز مقرب درگاه الهي هم مي دانند!! اگر خدا را عادل ندانيم ممكن است اين كار نزد خودشان درست باشد.

[7] روضات الجنات - عصر المأمون - اغاني، ج 18 - ابن خلكان، ج 1، ص 178 - الشعر و الشعراء - الفهرست، ص 161.

[8] عصر المأمون، ج 3، از ص 255؛ شرح حال نسبتا مفصلي از دعبل آورده و ستايش او را از اهل بيت پيغمبر نكوهش كرده است.