بازگشت

حضرت عبدالعظيم حسني


حضرت ابوالقاسم عبدالعظيم حسني، پسر عبدالله بن علي بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب عليهم السلام. همان بزرگواري كه اكنون در شهر ري نزديك تهران مدفون است و مزارش مطاف دوستداران دانش و تقوي است. او بين سالهاي 180 تا 250 هجري قمري مي زيست، در اين دوران از محضر مبارك حضرت امام رضا و حضرت امام محمدتقي و حضرت امام علي النقي عليه السلام بهره مند شد، و زمان هشت تن از خلفاي عباسي



[ صفحه 457]



را درك كرد، هارون ( 170-193 ه. ق) امين (193-198 ه. ق) مأمون (198-218 ه. ق) معتصم (218-227ه. ق) واثق (227-232 ه. ق) متوكل (232-247 ه. ق) منتصر (247-248 ه. ق) و مستعين (248-252 ه. ق) و اين روزگاران دوران نهضتهاي فكري و پيدا شدن مذاهب التقاطي در دنياي اسلام بود. [1] .

به طوري كه نوشته اند او باواسطه و بي واسطه احاديثي را از ائمه ي اطهار نقل كرده است بدين ترتيب: [2] .

الف - از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام سه حديث با يك واسطه.

ب - از حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام شش حديث با يك واسطه، و يك حديث بدون واسطه.

ج - از حضرت جواد الائمه، امام محمدتقي عليه السلام بيست و چهار حديث بي واسطه.

د - از حضرت هادي، امام علي النقي عليه السلام ده حديث بي واسطه.

او پيوسته توفيق درك آن امامان همام را داشته است، و در تلاشهاي زمان همگام آن بزرگواران بوده است.

او محدث عالي مقامي بود كه مورد وثوق و اعتماد همه ي راويان اخبار مي باشد، كتاب خطب اميرالمؤمنين و كتاب يوم و ليلة از تأليفات اوست. نوشته اند كه دين و عقايد خود را به امام دهم عرضه داشت [3] و مورد تأييد آن پيشواي عاليقدر قرار گرفت، به طوري كه امام علي النقي عليه السلام به او فرمودند: «انت ولينا حقا...» تو به معناي واقعي نماينده و دوست ما هستي، و خوشا به حال آن شيعه اي كه بدين سان مورد لطف امام زمانش قرار گيرد. عبدالعظيم مردي باتقوي، پاكدامن، پارسا و عالم بود. او هرگز با ستمكاران سر سازش نداشت و از آنان بيزاري مي جست. در زمان امام دهم بود كه مورد غضب خليفه قرار گرفت، زيرا به فعاليتهاي پنهاني او تا اندازه اي پي برده شده بود. تصميم به بازداشت و قتل او گرفتند، بدين سبب او فرار كرد و به ايران آمد، و خود را به قيافه پيكها درآورد.



[ صفحه 458]



چون پيش از اينها كساني كه خبر يا نامه هايي را از شهري به شهر ديگر مي بردند قيافه و لباس مخصوصي داشتند. حضرت عبدالعظيم خود را بدين وسيله استتار كرده بود و از اين شهر به آن شهر مي رفت تا بدين ترتيب شناخته نشود و عمال خليفه دستگيرش نكنند، تا سرانجام به شهر ري كه در آن زمان شهرت و وسعتي بسيار داشت وارد شد و در منزل يكي از شيعيان مسكن گزيد، و ناشناس مي زيست و خود را به كسي معرفي نمي كرد، به عبادت و تحقيقات علمي و فعاليتهاي اجتماعي مي پرداخت، گاهي به زيارت حضرت امامزاده حمزة بن موسي بن جعفر عليه السلام كه اكنون در مجاور مزار شريف اوست مي رفت، رفتار و كردار و حسن اخلاقش باعث شده بود كه همه ي مردم آن شهر به او احترام مي گذاشتند و پيوسته مورد تكريم اهالي ري بود، تا اينكه پس از يك بيماري از دنيا رحلت كرد. چون جامه هاي او را بيرون آوردند در جيب لباسش نامه اي يافتند كه مشخصاتش روي آن نوشته شده بود كه كيست و از كجا آمده است؟ و اين شجره نامه اش بود. شيعيان با تجليل فراوان در همين محل فعلي او را دفن كردند و خاك پاكش مطاف اهل دل و ملجأ حاجتمندان و افتخاري ديگر براي سرزمين ري و شيعيان ايران شد.

حضرت امام علي النقي عليه السلام در بسياري موارد مردم را به او حوالت مي دادند تا مردمان مشكلاتشان را از او بپرسند، و به او سلام مي رسانيدند، در اهميت زيارت و فضيلت مزار اين شاگرد باوفاي حضرت جواد عليه السلام و امام هادي عليه السلام احاديثي وارد شده كه مردم از او همت آموزند و غيرت فراگيرند، و حتي گفته شده: كسي كه عبدالعظيم را در ري زيارت كند مثل آن است كه در كربلا حسين را زيارت كرده باشد.

صاحب بن عباد در خصوص حضرت عبدالعظيم كتابي نگاشته كه بسياري از خصايل آن نيك مرد را در آن كتاب بيان مي كند، و احاديثي را كه از امام نهم و امام دهم نقل كرده روايت مي كند، گاهي به وسيله ي نامه از محضر امام مستفيض مي شده و از آن جمله يكي از نامه هايي كه براي عبدالعظيم نوشته شده اين است: [4] و آن سؤالي است كه از امام درباره مهدويت مي كند و حضرت جواد عليه السلام چنين پاسخ مي دهند: «مهدي آن كس است كه انتظار



[ صفحه 459]



او واجب است، در هنگام غيبت بايد منتظر او بود و در وقت ظهور بايد از او اطاعت نمود و آن سومين فرزند من است و خداوند به دست او امور جهان را اصلاح مي كند، همان طور كه موسي بن عمران بود و... او را قائم مي گويند... او را منتظر مي خوانند براي آنكه غيبت او به درازا مي كشد به اندازه اي كه مخلصان در حال انتظار مانده، شكاكان مرتد شوند و شتابزدگان هلاك خواهند شد» و باز در گفتاري ديگر: عبدالعظيم گويد: [5] به حضرت امام محمدتقي عليه السلام عرض كردم:

اميدوارم شما مهدي موعود باشيد كه عالم به دست شما پر از عدل و داد شود چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد. امام فرمود: «يا اباالقاسم ما منا الا و هو قائم بامر الله و هاد الي دين الله و...» اي ابوالقاسم هر كدام از ما قائم به امر خدائيم و راهنماي دين او ولي آن كسي كه مقصود توست من نيستم، چه به وسيله ي آن مهدي است كه خداوند زمين را از شرك و كفر پاك مي كند و عدل عالمگير مي شود، او را خصوصيات و امتيازاتي است از جمله اينكه ولادتش بر مردم مخفي است و خود او از مردم پنهان است، نامش نام پيغمبر و كنيه اش مانند پيغمبر است، زمين در اختيار او قرار گيرد و هر مشكل او آسان شود، سيصد و سيزده تن اصحاب او باشند مانند عدد اصحاب پيغمبر در جنگ بدر، از اطراف و اكناف جهان مردم به حضور او شتابند «أينما تكونوا يأت بكم الله جميعا ان الله علي كل شيئي قدير» [6] شما هر كجا باشيد، خدا به طرف شما مي آيد، خداوند به هر كاري تواناست، چون اين عده افراد پاكنهاد حاضر شوند خداوند امر او را ظاهر كند و چون شماره ي لشگرش به ده هزار نفر رسد قيام فرمايد و دست به اصلاحات زند و ابقاء بر ستمگران نكند.

فرار اين عالم بزرگ و محدث عاليقدر از قدرت زمان، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده است، بلكه به علت فرهنگ سياسي او بوده است، او نيز چون ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و تصحيح اصول رهبري در اجتماع اسلامي مي كوشيده است، و چه بسا از ناحيه ي امام به نوعي براي اين كار



[ صفحه 460]



مأموريت داشته است، زيرا كه نمي شود كسي با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوي، كسي كه حتي عقايد خود را بر امام عرضه كرده تا از صحت آن اطمينان حاصل كند، اعمال او به ويژه اعمال اجتماعي و موضعي او برخلاف نظر و رضاي امام زمان عليه السلام باشد، حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ ديني و فقه سياسي بدان رسيده باشد. [7] .

امام هادي عليه السلام به عبدالعظيم مي فرمايند: پس از من، حسن عليه السلام و پس از او پسرش محمد (عج) امام خواهند بود و عبدالعظيم به آنها ايمان آورد و دوستي ايشان را پذيرفت آنگاه حضرت امام علي النقي عليه السلام فرمودند: «اي ابوالقاسم دين پسنديده اي داري، بر اين عقايد ثابت بمان، خداوند تو را ثابت دارد در دنيا و آخرت.» [8] .


پاورقي

[1] تاريخ آستانه ي ري، عبدالله عقيلي، ص 11.

[2] همان، ص 50 به نقل از كتاب عبدالعظيم حسني حياته و مسنده، عطاردي قوچاني.

[3] منتهي الامال، ص 263 - صاحب بن عباد رساله اي در احوال اين بزرگوار دارد.

[4] از كتاب الخرائج، تأليف راوندي، ص 199 به نقل از زندگاني امام جواد، مدرسي چهاردهي.

[5] از سرمايه سخن، ص 509 به نقل از مدينة المعاجز، سيد هاشم بحريني - سيرة الائمة الاثني عشر، ج 2، ص 461 - كمال الدين، ج 2، ص 377.

[6] سوره ي بقره، آيه ي 148.

[7] امام در عينيت جامعه، محمدرضا حكيمي، ص 91.

[8] منتهي الامال، ج 2، ص 263.