بازگشت

شهادت امام


در يكي از همان نشست هاي اجباري بود كه حادثه اي اتفاق افتاد كه باعث شد در قتل حضرت امام محمدتقي عليه السلام تسريع شود، گرچه آوردن امام از مدينه به بغداد براي كشتن ايشان بود ولي موقعيتي پيش نيامده بود، تا آنكه در اين مجلس كه خليفه حاضر بود و



[ صفحه 430]



برخي علما و دانشمندان زمان حضور داشتند، دزدي را به مجلس آوردند كه به گناه خود اعتراف كرده بود. طبق آيه اي از قرآن مجيد «و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما» [1] دستهاي مرد و زن دزد را قطع كنيد، مي بايست دست اين دزد بريده شود. همه ي علماي حاضر در مجلس حكم بريدن دست دزد را صادر كردند، وقتي اين سؤال پيش آمد كه از كجاي دست بايد بريده شود؟ اختلاف نظر به وجود آمد، دسته اي عقيده داشتند دست دزد را بايد از مچ قطع كرد، جمعي گفتند: از مرفق، و برخي نظر دادند كه از شانه بايد بريده شود. معتصم از امام خواست تا نظر خود را بيان فرمايند. امام امتناع كردند و فرمودند كه علما فتاوي خود را اعلام داشتند، معتصم به امام قسم داد تا ايشان هم در اين خصوص مطلبي بفرمايند. امام با دلايلي كه ارائه دادند اثبات فرمودند كه فقط انگشتان دست دزد بايد قطع شود «فان القطع يجب ان يكون من مفصل اصول الاصابع فيترك الكف» دست دزد بايد از انگشتان قطع شود و كف دست باقي بماند. زيرا پيامبر خدا فرموده اند: سجده بر هفت موضع از بدن انجام مي گيرد، دو دست، دو زانو، دو انگشت پا و پيشاني، و اگر دست از جاي ديگري قطع شود جايي براي سجده باقي نمي ماند و جاي سجده تنها براي خداست، و فقط بايد انگشتهاي دزد بريده شود نه جاي ديگري از دست. [2] .

معتصم خوشحال شد، نظريه ي امام را برگزيد، ثابت شد كه علماي حاضر اشتباه گفته اند و بدانسان كه امام گفته بود با دزد عمل شد.

اين اظهارنظر ساده و اين نشست معمولي كه تنها يكي از احكام الهي در آن بيان گرديد باعث شد كه عالمان حاضر مخصوصا قاضي القضاة زمان، ابن ابي داود رنجيده خاطر شوند و نزد معتصم از امام سعايت كنند و آن فرد تشنه ي قدرت را براي كشتن امام تحريك نمايند. كه پيش از اين به داستان آن اشاره داشتيم.

عالمان بي عمل، فقيهان ناآگاه باعث مي شوند كه جامعه اي به سوي انحطاط سوق داده شود و به هلاكت برسد، همان طور كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: بهترين مردم عالمانند و



[ صفحه 431]



بدترين مردم نيز علمايند، البته آنها كه به وظيفه ي ديني خود عمل نمي كنند و با نهايت آگاهي خود را به حماقت مي زنند، حضرت صادق عليه السلام از حضرت علي عليه السلام نقل فرموده اند: «قيل لاميرالمؤمنين عليه السلام من خير خلق الله بعد ائمة و مصابيح الدجي؟ قال العلماء اذا صلحوا، قيل فمن شرار خلق الله بعد ابليس و فرعون و نمرود و بعد المتسمين باسمائكم و المتلقبين بالقابكم و الاخذين لأمكنتكم و المتأمرين في ممالككم؟ قال العلماء اذا فسدوا هم المظهرون للاباطيل الكاتمون للحقايق و فيهم قال الله عزوجل: اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون» [3] از حضرت علي عليه السلام سؤال شد چه كسي بهترين بندگان خداست بعد از امامان كه هادي و راهنماي مردمند و روشنايي تاريكي ها، حضرت فرمود: عالمان اگر صالح باشند، آنگاه از حضرت سؤال شد بدترين مردم كيست بعد از شيطان و فرعون نمرود و آنها كه از اسماء شماها سوءاستفاده مي كنند، القاب شما را به خود مي بندند (مثل كلمه ي اميرالمؤمنين) امكانات شما را از شما مي گيرند، در مناطق نفوذ شما حكمروايي مي كنند، حضرت فرمود: آن هم علماء چون آنها فاسد شوند، باطل را آشكار مي كنند، حقايق را مي پوشانند و خداوند در حق ايشان گفته: آنان كساني هستند كه خداوند لعنشان مي كند و لعنت كنندگان نيز بر آنها لعن مي كنند.

از اين گروه عالمان در اطراف معتصم فراوان بودند و گاهي با سوءاستفاده از دانش خود او را تحت تأثير قرار مي دادند و انديشه هاي باطل خود را عملي مي ساختند، همان كساني كه امروز با حربه ي علمايي خود به جنگ آگاهان و مسلمانان پاك طينت مي روند، افترا مي بندند و تكفير مي كنند و...

ابن ابي داود از آن جمله بود، همان طور كه در احوالاتش بيان شد دو سه روز بعد از اين مجلس و قطع دست دزد به نزد معتصم رفت و گفت: اي اميرالمؤمنين آمده ام تو را نصيحتي كنم، بر من كه فقيه عصر و عالم زمان هستم لازم است كه براي تو خيرخواهي كنم و صلاح شما را بيان نمايم و اين به شكرانه ي محبتهايي است كه با ما داري و اگر نگويم



[ صفحه 432]



مي ترسم كفران نعمت كرده باشم و به آتش بسوزم! [4] .

حيله گري و حقه بازي و رياكاري اين بي تقواي خداناشناس را بايد مورد توجه قرار داد كه چگونه دين را وسيله ي كوبيدن اصل دين قرار مي دهد، با نام دين و خدا به جنگ دين و خدا و امام زمان عليه السلام آمده است، از احساس قدرت طلبي خليفه سوءاستفاده مي كند، از موقعيت علمي و مقام خودش كه در اثر تملق و چاپلوسي به دست آورده و پيشواي عالمانش كرده اند مي خواهد بهره برداري نامشروع كند، تا ترتيب كشتن امام زمان را بدهد، مي خواهد شخصيت برتر از خود و ديگران را نابود كند، آنگاه مي گويد: مي ترسم اگر اين گناه كبيره را مرتكب نشوم به آتش بسوزم، لعنة الله عليه.

معتصم گفت آن نصيحت و خيرخواهي چيست؟ پسر داود گفت: آن عملي كه چند روز پيش انجام داديد و به فتواي امام شيعيان محمد بن علي، دست دزد را قطع كرديد با دولت شما تناسبي نداشت، در آن مجمع كه همه ي علماي زمان را حاضر كرده بوديد، خوانندگان، نوازندگان، وزراء، امراء، صاحب منصبان لشگري و كشوري، خدمه و دربانان شاهد و ناظر آن مجلس بودند، مذاكرات اين گونه مجالس در خارج مطرح مي شود و چون مردم بفهمند كه رأي همه ي علماء و فقها تحت الشعاع آراء محمد بن علي الجواد قرار گرفت آيا توجه مردم به او جلب نمي شود؟ آيا مردم كم كم از بني عباس منصرف نمي گردند و امامت و خلافت را از شما گرفته و به او نمي دهند؟ و حكومت خاندان عباسي سقوط نمي كند؟ امامي كه نصف بيشتر مسلمانان او را خليفه و جانشين بر حق پيغمبر مي دانند و شما را غاصب حق وي مي شمارند، نظر او برخلاف كليه نظريات فقهاي حاضر بود و شما دستور داديد كه به گفتار او عمل شود، اين موضوع در ميان مردم منتشر شد و براي شيعيان و دوستان او دليل و شاهدي است كه اينان از همه برتر و بالاترند تا جايي كه دشمنانشان هم نظر آنها را برمي گزينند.

اين هم خيرخواهي اين فقيه حنفي مسلك، به اصطلاح عالم زمان و قاضي القضاة دوران



[ صفحه 433]



بود! مي ترسيد اگر اين توطئه و اين نفاق افكني و اين كينه ورزي را انجام ندهد به آتش جهنم بسوزد! بيچاره نمي دانست كه اين خود نيز وسيله جهنم رفتن او و سوختن او شد.

معتصم سخت تحت تأثير سخنان او قرار گرفت، رنگ چهره اش دگرگون شد، بر خود لرزيد، مثل آنكه از خواب گراني بيدار شده باشد، و يا از توطئه ي بزرگي آگاهي يافته باشد به ابن ابي داود گفت:

«جزاك الله عن نصيحتك خيرا» خدا به تو جزاي خير بدهد، مرا از موضوع مهمي باخبر ساختي، و همين امر باعث شد كه تا چند روز بعد ترتيب شهادت امام محمدتقي عليه السلام را بدهد. [5] .

براي برخي علم و دانش وسيله رسيدن به شهرت بيشتر، پول زيادتر، مقام بالاتر است. درس مي خوانند، مطالعه مي كنند، علم مي آموزند كه پول بيشتري به چنگ آورند، احترام خاصي پيدا كنند، عنوان و مدرك به دست آورند، بسيار مشاهده مي شود كه هدف الهي يا انساني در كار نيست، هدف آدميت و مردم دوستي نيست، براي اينكه موقعيت اداري يا منصب خود را از دست ندهند، براي آنكه محراب و منبرشان از دست نرود، براي آنكه موقعيتشان در دربار تباه نشود و به سرسپردگي شان لطمه وارد نيايد به دكان و دستگاهشان زيان نرسد، به هر جنايتي دست مي آلايند و مثل آنكه ارثي طلبكارند و بايست از مردم بگيرند، آنچه اصلا در نظر بسياري از سواد آموختگان زمان ها نيست انجام وظيفه ي شرعي و اجراي احكام الهي است، امر به معروف و نهي از منكر فراموش شده است، كارها را براي خود توجيه و مصلحت انديشي مي كنند، سليقه ي خود را فوق نظريات و انديشه هاي خدا و پيغمبر اعمال مي نمايند، براي اثبات روش ناستوده ي خويشتن حتي پاي قرآن و حديث و مقدسات را هم به ميان مي كشند و شعار مي دهند كه مي خواهند براي مردم خيرخواهي كنند! و از همه بدتر مي گويند اگر خيرخواهي نكنيم مي ترسيم به آتش جهنم بسوزيم! آن وقت وسيله شهادت امام معصوم را فراهم مي كنند، امام زمان عليه السلام را به كشتن مي دهند، عالمان دين را محبوس و محصور و يا تبعيد مي كنند. طاغوت را تقويت مي نمايند، واي



[ صفحه 434]



اگر از پس امروز بود فردايي!

اين هم يكي ديگر از اسناد و مدارك رسوايي خاندان بني عباس! و استفاده ي ابزاري از دين! در همه ي تاريخها اين مطالب را نگاشته اند و در همه ي كتابهاي آن دوران، اين سند ظلم و جنايت عباسيان و عالم نمايان زمانشان نيز آورده شده است.

طريقه ي شهادت امام نهم حضرت محمد بن علي التقي عليه السلام را به گونه هاي مختلف نوشته اند ولي آنكه از همه معروفتر است آن است كه در شهر پرماجراي بغداد، معتصم با دستياري جعفر پسر مأمون برادرزاده اش، مقدمات قتل را فراهم مي كند، آنها با فريب دادن ام الفضل خواهر جعفر و همسر امام، مقصود و منظور پليد خويشتن را عملي مي كنند، همسري دست به قتل شوهرش مي آلايد كه از هر جهت مي بايست از او حمايت مي كرد. [6] .



همه از دست غير مي نالند

سعدي از دست خويشتن فرياد



مرد بايد گرفتاري ها و ناراحتي ها و رنجهاي دروني اش را با مشاهده ي زن و فرزند و محرم راز بودن آنها از ياد ببرد و خانه و خانواده اش محيط آرامش و امن و اماني براي او باشد، ولي گاهي خبيثات از آن طيبين مي شود، و افسوس اگر همسر كسي براي او نامحرم و دشمن باشد! خانواده خود مشكلي مي شود اضافه بر مشكلات ديگر، آن وقت است كه بر احوال اين اشخاص و بر اين محيط دردآلود بايد گريست.

ام الفضل اين زن بدبخت و بدعاقبت، با مسموم كردن غذا و يا آب آشاميدني حضرت، آن مولاي بزرگوار و آن سرور آزادمردان روزگار را شهيد كرد و جهاني را از فيض وجود آن خورشيد تابان محروم ساخت و جامعه ي اسلامي را با فاجعه اي جانگداز و غيرقابل جبران روبرو ساخت «انا لله و انا اليه راجعون» ما از آن خدائيم و بازگشت ما به سوي حق خواهد بود، اين واقعه شوم، در ماه ذيحجه يا ذيقعده سال 220 هجري اتفاق افتاد «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع له علي ذلك» خدايا لعنت فرست بر آن كس كه در ابتداي كار درباره ي محمد و ياران و دوستان محمد ستم كرد و باز لعنت



[ صفحه 435]



فرست بر ديگر كساني كه از آن ظالمان نخستين پيروي كردند. [7] .

ام الفضل لياقت همسري امام را نداشت، آن ارزش را نداشت كه در محضر امام معصوم باشد، و با كمال تأسف آن قدر شقاوت پيدا كرد كه قاتل امام شد.



نطفه ي پاك ببايد كه شود قابل فيض

ورنه هر سنگ و گلي لؤلؤ و مرجان نشود



گويند: آن زهر در بدن امام يك حالت تشنگي شديدي ايجاد كرد ولي ام الفضل براي آنكه مبادا سرش فاش شود از دادن آب به امام خودداري كرد، نوشته اند: پس از آنكه در كارش موفق شد، و امام را شهيد كرد، سخت پشيمان شد، گريه ها مي كرد، ولي ديگر پشيماني چه سود؟



شمع گيرم كه پس از كشتن پروانه گريست

قاتل از گريه ي بيجا گنهش پاك نشد



برخي مورخين آورده اند اين زن بدعاقبت به يك بيماري دچار شد، كه هر چه ثروت داشت خرج آن كرد و بالاخره بهبود نيافت، براي اطرافيانش آن قدر رنج آور شده بود كه او را از خانه و شهر بيرون انداختند و بيچاره با نهايت سختي در مزبله ها جان داد، سگها بدن كثيف او را دريدند و اثري از آثارش به جاي نماند.

جعفر عامل ديگر قتل امام و برادر آن زن، در حال مستي به چاه افتاد و مرد و حكمراني معتصم هم دوامي نيافت، اينها كه اين دنيايشان، پس واي به آخرتشان. [8] .



باش تا صبح دولتش بدمد

كاين هنوز از نتايج سحر است



در آن دنيا كه ديگر خدا مي داند بر سر اينان چه خواهد آمد؟ كارنامه سياهشان و انديشه هاي سياهترشان چه نتيجه اي خواهد داد؟ «فبشرهم بعذاب اليم» به آنان بايد نويد دردناكترين عذاب را داد، عذابي كه هرگز تمام شدني نيست به خاطر اين دنيا، به خاطر جنايات اين چند روزه، در قيامت و در آن دار مكافات، نتيجه ي اعمال شومشان انتظارشان را



[ صفحه 436]



مي كشد. «فاعتبروا يا اولي الابصار» اي صاحبان فهم و شعور عبرت بگيريد، كجا ظالمي را سراغ داريد كه از او به نيكي ياد شود؟ كجا ستمكاري را مي شناسيد كه تاريخ رسوايش نكرده باشد و مردم به خاك او، به نام او، به آثار او احترام بگذارند؟ زمستانها مي رود و روسياهي ها به زغال مي ماند. اين شب و روزها پشت سر هم سپري مي شوند و تنها نتيجه ي اعمال هر كسي چه در اين دنيا و چه در آن جهان براي او مي ماند. به تاريخ شهرياران، قدرتمندان، كشورگشايان، زورمندان، آگاهان، دانشمندان، شخصيت هاي برجسته دورانهاي پيشين نگاه كنيد، آيا جز عدالت، نيكي و خدمت به خلق ديگر چيزي به جا مانده است؟ ظالم از دست شد و پايه مظلوم بجاست، امثال مأمون، معتصم، ابن زيات و... در كدام دلي جاي دارند؟ و در كدام قلبي خانه كرده اند؟



بعد از وفات تربت ما در زمين مجوي

اندر قلوب مردم عارف مزار ماست



آيا عالم و عارفي را سراغ داريد كه ظالمي را بستايد؟ آيا آگاهي را مي شناسيد كه از ستمكاري به احترام ياد كند؟ هرگز، اما...

اما بدن پاك شهيدان راه حق در همه جاي عالم زيارتگاه و پناه مردمان است، دشمن و دوست عاشقانه، پروانه آسا گرد مزار آنان مي گردند و از آنها به نيكي ياد مي كنند.

بدن پاك امام نهم ما حضرت محمد بن علي التقي عليه السلام در شهر كاظمين كنار مرقد مطهر جد بزرگوارش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و آنجا كه آرامگاه و گلزار شهيدان ديگر سادات علوي بود به خاك سپرده شد، و اين نيز قبله اي شد براي مشتاقان حق و عاشقان آزادي و عدالت، درود پاك همه ي شيعيان و همه ي آزادگان جهان بر روان تابناك او باد. «السلام عليك يا اباجعفر يا محمد بن علي، ايها التقي الجواد و رحمة الله و بركاته». درود بر تو اي اباجعفر، اي محمد پسر علي، اي پرهيزگار بخشنده، رحمت و بركات خداوند بهره ي تو باد.

«اللهم اني اسئلك بحق وليك محمد بن علي الا جدت به علي من فضلك و تفضلت به علي من وسعك و وسعت علي من رزقك و اغنيتني بحلالك عن حرامك و جعلت حالي



[ صفحه 437]



اليك انك لما تشاء قدير» [9] خداوندا تو را قسم مي دهم به حق وليت محمد بن علي، عنايتت را شامل احوال من گرداني، و از وسعت خودت بر من ببخشايي، و روز قيامت را بر من وسيع نمايي، و مرا با حلال خويش از حرام بي نيازم كني، و احوال مرا در جهت خودت نيكو گردان، زيرا تو بر هر كار كه اراده كني، توانايي.

پس از شهادت امام، عده اي از شيعيان و دوستان حضرتش گرد جنازه اش جمع شدند ولي معتصم مانع شد كه كسي جنازه را همراهي كند، [10] و اين مصيبت براي شيعيان تازگي نداشت، هميشه و همه جا براي شيعيان اين موانع موجود بوده است. «كل شهر محرم و كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا».


پاورقي

[1] سوره ي مائده، آيه 38.

[2] تفسير عياشي - بحارالانوار، ج 50 - منتهي الامال - ناسخ التواريخ و....

[3] به نقل از سرمايه سخن، ج 3، ص 64.

[4] قبلا اين داستان آورده شده است، ولي به خاطر آنكه بحث شهادت نيز كامل نوشته شود، مجددا به طور اختصار نقل مي گردد.

[5] بحارالانوار - تفسير عياشي - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام - ناسخ التواريخ - منتهي الامال و....

[6] كامل ابن اثير، ج 5 - اعلام الوري - تحف العقول - منتهي الامال و كليه تواريخ مربوط به امام جواد عليه السلام.

[7] از زيارت عاشورا.

[8] مدينة المعاجز - بحارالانوار، ج 50 ، ص 7 - و كتابهاي زندگاني امام نهم عليه السلام.

[9] دعاي توسل به نقل از جنات الخلود، ص 34.

[10] تاريخ الشيعه، ص 57.