بازگشت

بازگشت امام به مدينه


مراسم ازدواج امام و دختر مأمون پايان يافت و امام محمدتقي عليه السلام مانند پدر گرامي شان تا حد امكان و تا هنگامي كه در بغداد بودند از دار و دسته ي خلافت كناره مي گرفتند، در مجامع و مجالس آنها شركت نمي كردند، خويشتن را از آلودگي هاي محيط فاسد خلافت دور مي داشتند. براي آنكه بوي مشمئز كننده عناصر مزدور و بله قربان گوهاي سرسپرده و جان نثاران خاكسار و آخوندهاي درباري آزارشان ندهد گوشه ي انزوا را برگزيده بودند. مخصوصا يكي از درباريان روزي حضرت را به مهماني در منزلش دعوت كرد، امام فرمودند: شما كه مي دانيد من در مجالس شما حاضر نمي شوم. اگر اتفاقي يا اجباري بود، در جلسه اي حضور مي يافتند، لب به گفتار باز نمي كردند و تا حد امكان سخني نمي فرمودند، و ناظر بودند كه چگونه عده اي رجاله و عالم نما حقايق را تحريف



[ صفحه 417]



مي كنند و دين خدا را به بازي گرفته اند، بر فرض كه امام سخن حقي بيان مي كردند كدام شنونده، كدام اجراكننده و كدام عمل كننده را داشت؟ حضرت ترجيح مي دادند كه ساكت باشند، «صبرت و في العين قذي و في الحلق شجي» [1] حضرت علي عليه السلام با همين وضع روبرو بودند كه مي فرمايند: مانند كسي صبر كردم و خاموش ماندم كه در چشمش خاري فرورفته باشد و در گلويش استخواني، در نهايت رنج صبر مي كردم، و امام نهم نيز در نهايت رنج و ناراحتي ناظر خودكامگي و انحراف آن مفسدان في الارض و وعاظ السلاطين بودند، راستي در هر زمان و دوره اي چقدر مردان حق مظلومند و در ميان اجتماع تنهايند، تنهاي تنها، ناآگاهان و غرض ورزان با افكار و انديشه هاي امام زمان مخالفت مي كنند و همه دنبال زرق و برق هاي دنيا و هو و جنجالها مي دوند، حتي پيروي از خدا و پيغمبر را از مسير جنجالها و سر و صداها مي خواهند دنبال كنند و اهل حق، مردان خدا و واسطه هاي فيض را رها مي كنند.

در سال 213 هجري بود كه حضرت امام جواد عليه السلام همراه همسرشان ام الفضل به قصد حج خانه ي خدا بغداد را ترك كردند و راهي مدينه شدند، در بغداد هر چه داشتند در راه خدا انفاق كردند و راه مكه و مدينه را در پيش گرفتند و قصد داشتند كه در مدينه بمانند، ولي همسرشان ام الفضل از اين ماندن راضي به نظر نمي رسيد، زيرا: قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهري، دختر مأمون كه در آن ناز و نعمتها پرورش يافته، چه مي داند زندگاني امام و مردم چگونه است؟ چه كساني مردم هستند؟ و امام جواد عليه السلام كه خود سمبلي از مردم زمانش بود او بايد با مردم زيست كند در غم و شادي آنها شريك باشد، وقتي كه امام در بغداد بودند لحظه اي حضرت را راحت نمي گذاشت و پيوسته شكايت حضرت را نزد پدرش مي برد، و گاهي مأمون عكس العمل هايي نشان مي داد، وقتي هم به مدينه آمدند، به وسيله ي نامه از امام بدگويي كرده و براي پدرش نامه مي نوشت، چون اين شكايات در حد افراط بود، اكثر مأمون توجه نمي كرد و دستور سازش مي داد، در راه بغداد به مدينه كرامات بسياري از حضرت ظاهر شد كه در كتب تاريخ از آن ياد كرده اند.



[ صفحه 418]



امام در مدينه مجددا ازدواج كردند، با همسري كه بايد امام بزايد، و شايسته ي پرورش نطفه ي امامي ديگر باشد، روح آلوده و اسير تمايلات و كينه توز امثال ام الفضل دختر مأمون كه نمي تواند امام زمان بپروراند، همسر ديگر امام جواد عليه السلام كه مادر عالي مقام حضرت امام علي النقي عليه السلام بود، كنيزكي بود كه ام ولد نام داشت و او را مغربيه مي گفتند، گويند از نوادگان عمار ياسر بوده است و پس از ازدواج با علي بن محمد هادي عليه السلام باردار مي شود و روزي با ام الفضل به طور اتفاقي ملاقات دست مي دهد كه براي ام الفضل اين برخورد بسيار گران تمام شده و مانند هميشه براي پدرش نامه نوشت و از دست امام شكايت كرد، گويند كه مأمون در پاسخ جواب داد: كه من تو را به ابن الرضا نداده ام كه حلالي را براي او حرام گردانم [2] باز هم به مأمون كه اين سخن را مي گويد، و اما ديگران كه رسما بدعت در دين مي گذارند و دم برنمي آورند.

امام مدتي كه در مدينه بودند، وظايف امامت را به نحو احسن انجام مي دادند، با اينكه مأموران دستگاه پيوسته مراقب حضرتش بودند، از همه بيشتر همسرش ام الفضل مواظب و مزاحم او بود ولي كسي از اسرار امام آگاه نمي شد و همه ي فعاليت هاي آن حضرت پنهاني انجام مي گرفت. شيعيان خاص كه به عنوان زيارت خانه ي خدا يا مزار پيامبر صلي الله عليه و آله به دور او جمع مي شدند، از حضرت دستورات و برنامه هاي خود را دريافت مي نمودند و راه كار را شناسايي مي كردند. در آن موقع مدينه و مكه هنوز مركز ثقل تلاشهاي اسلامي بود، نزديك به پنج سال تا مرگ مأمون نقطه شروع انقلابها بود سال 218 فرصتي بود تا امام جواد عليه السلام به كارهاي اصلي اش بپردازد، مردم آگاه كند، حقايق اسلامي را بيان نمايد، در راه بيداري مردم بكوشد و آن مسئوليت بزرگ و سنگين خود را انجام دهد، او خورشيدوار پيوسته از پس ابرها فيض مي بخشيد و ارواح و انديشه هاي آماده را برخوردار مي كرد، شيفتگان حق و آنها كه دوستدار حقيقت بودند پروانه وار گرداگردش جمع مي شدند، كسب نور مي كردند با همه ي محدوديتها، با همه ي اختناقها، با همه ي سختگيري ها باز امام از هر فرصتي و به هر مناسبتي و از هر امكاني استفاده مي كردند و وظيفه ي خود را انجام مي دادند، امام كه از



[ صفحه 419]



كسي نمي ترسيد به آنچه واقعا تكليفش بود عمل مي كرد. براي او كه قدرتها و جلوه هاي باطل، خيره كننده نبود، او به كار خود مشغول بود، تنها گاهي رعايت حال ديگران را مي كرد، كه مبادا اسير دست نيروهاي مزدور و بي تقواي دستگاه ظلم بشوند، و نتوانند مقاومت كنند. امام كه از كشته شدن باكي ندارد، بلكه نهايت آرزوي او شهادت در راه خدا بود، پس چرا درنگ كند؟ از هر موقعيتي بايد استفاده نمايد، فرصتها را نبايد از دست بدهد، پيش از آنكه دشمن آگاه شود بايد كارها را انجام داد، دشمن كه علم غيب ندارد، و هر چه نيرومند باشد از خدا كه قوي تر نيست و آنها كه به خدا متكي هستند، آنها كه ايمان دارند از همه نيرومندترند، مردان با ايمان و خداپرست در هر جايي كه باشند هميشه خدا حامي آنهاست، و نقشه هاي دشمن هميشه نقش بر آب مي شود، و دشمن حق هميشه شكست مي خورد و نابود مي شود، معاويه ها با همه ي قدرت و پول و سپاه و عظمت ظاهريشان از بين مي روند، ولي كودك سه ساله ي حضرت حسين عليه السلام رقيه، نامش، اثرش، مزارش، جاودانه مي شود. اگر دنيا فقط منحصر به همان چند روز حكومت آن قلدرها بود كه براي بقاي خود چنين و چنان كردند، لااقل مختصر اصالتي داشت، ولي همه ي فرعونها، نمرودها، دقيانوسها، چنگيزها و... چند صباحي بيشتر سر و صدا راه نينداختند بالاخره تباه شدند و مرگ به سراغشان آمد، طرز فكر و انديشه هايشان ور افتاد، در تاريخ يادشان و نامشان به ننگ ماند، قيامهاي مردم زمان در اين دنيا روزگار خود و وابستگانشان را سياه مي كرد و نسلشان را برمي انداخت، و در قيامت و آن جهان كه خدا مي داند چه به روزگاشان خواهد آمد و چه سرنوشتي خواهند داشت؟ «خسر الدنيا و الآخرة ذلك هو الخسران المبين» [3] در دنيا و آخرت زيان ديده اند و اين آشكارترين خسران است.

از زندگي چند ساله امام در مدينه اطلاعات وسيعي در دست نيست، تاريخها كمتر بدان اشاره كرده اند، تنها به ذكر مقداري سؤال و جواب اكتفا شده يا ازدواج مجدد امام و فرزنددار شدن حضرت و امثال اينها، كه امام تنها به خاطر اين كارها و اين گونه مسائل مدينه را براي زيستن انتخاب نكرده بودند، همان طور كه پيش از اينها آورديم كارهاي امام علني



[ صفحه 420]



نبوده كه كسي بفهمد و افرادي از آن آگاهي يابند. تمام رفتار و كارهاي امام جواد عليه السلام، سازندگي ها و رهبري هاي حضرت در خفا و پنهاني انجام مي شد، همان تقيه، در خفا كار كردن، زيرا موانع راه بسيار بوده و سنگها بسته و سگها باز، كجا تاريخ نويسها مي توانستند از مسائل پنهاني آگاهي يابند؟ روي اين حساب است كه تاريخ از قسمت عمده ي زندگاني و فعاليتهاي امام نهم عليه السلام بي اطلاع مانده است، همچنان كه از زندگي ديگر ائمه؛ انسان كه اسرارش را براي ديگران بازگو نمي كند، كار مخفي را كه كسي نبايد بفهمد، اگر كسي غير از اهل سر از آن سر آگاهي پيدا كرد كه اين ديگر سر نمي شود، ممكن است فقط از اسرار دو نفر آگاهي داشته باشند و بس، با مرگ آنها اسرارشان براي هميشه در دل خاك مدفون مي گردد، و معني سر و راز همين است و هر كدام از امامان ما با عده اي از دوستانشان كه اصحاب سر بودند، مطالب ويژه ي خود را در ميان مي گذاشتند، كه ديگران از فهم و درك آن عاجز بودند و اصحاب سر مقامي مخصوص داشتند، حتي امام مي فرمايد: كسي كه اسرار ما را فاش كند، و رمزهاي ما را براي دشمن بازگو كند، ناشناخته ها را بشناساند از قاتلان ما گناهكارتر است. «ان المذيع ليس كقاتلنا بسيفه بل هو اعظم وزرا» [4] و بسياري از اين گونه احاديث از بيان امامان ما نقل شده، كه يك لحظه حاضر نبودند كه اسرار تشكيلاتي و سيستم تلاشهايشان برملا شود، به خاطر همين است كه اطلاعات زيادي از چند امام آخرين در دست نيست، و بسياري از كارهايشان همچنان مكتوم مانده است، پس نبايد بعضي افراد فكر كنند چون از اين چند بزرگوار مسائل و مطالب اندكي در اختيار ماست به خاطر عدم فعاليت و يا العياذ بالله سكوت آنها در برابر ستمكاران بوده است، هرگز، آنها هيچ گاه و در هيچ شرايطي سكوت و سكون نداشتند، وظايف امامتشان ايجاب مي كرده كه پيوسته جامعه را رهبري كنند، و رهبري جامعه كه با كار نكردن و مسئوليت نداشتن نمي شود، با نماز تنها و روزه ي تنها، و قرآن خواندن و دعا خواندن صامت و ساكت هم نيست، نماز و روزه، و قرآن و دعاي زنده، حساس و حركت آور است زندگي ساز و



[ صفحه 421]



تحول زا مي باشد، اگر چنين نبود پس چرا اين قدر محدوديت براي امامهاي ما فراهم مي كردند؟ خلفا و دار و دسته شان و عمال وابسته شان روي حساب حفظ اسرار توسط ائمه و شيعيانشان مدركي يا برگه اي بر ضد آنها نداشتند، امام و يارانش هم كه روي موضوعي كه عليه دستگاه باشد اعترافي نمي كردند، ولي آثار، تحولها، سر و صداها، عصيانها، شورشها، و تحرك و تحول اطرافيان و دوستداران امام باعث مي شد كه آنها به وحشت بيفتند و از موقعيت خود بترسند، هر كس به هر صورت كه با امام رابطه ي ظاهري يا معنوي داشت، ديگر اهل مماشات و بله قربان گوي طاغوتيان نبود، بت پرست و فردپرست نمي شد، بره وار سر به پيش نمي انداخت و بي تفاوت نبود، و كسي از آنان بي اراده در مسير سيل حركت نمي كرد، تشكيلات مسلط و ستمكار هم چاره اي نداشت جز زندان كردن افراد بافضيلت، جز تبعيد مردان آگاه، جز شهيد ساختن آزادمردان، آخر اگر ظلمت بخواهد باشد بايد جلوي نور را بگيرد، بايد منبع نور را مخفي كند، معتصم هم از همين گرفتاري ها داشت، او هم همه ي آثار وجودي حضرت امام محمدتقي عليه السلام را مي ديد و انقلابات را مشاهده مي كرد ولي مدركي در دست نداشت كه گريبان كسي را بچسبد، مثل دوران خلفاي بعدي و شاههاي زمان ما كه نيروهاي اطلاعاتي و ساواكي آنها توانستند در كوچه و خيابان يك باره به هر كس ظنين شدند دستگيرش كنند، آن وقت ها تا حدي روي بعضي مسائل حساب مي كردند، يا آنكه مختصر حسابي در كار بود، بالاخره چاره اي جز حيله گري براي معتصم و اطرافيانش نبود، عده اي دروغگو و از همان مهره هاي بي خاصيت و بي تفاوت را انتخاب كرد كه به دروغ شهادت بدهند كه مثلا محمد بن علي عليه السلام بر ضد حكومت توطئه كرده است. [5] و مي خواهد عليه خليفه وقت خروج كند، امام را احضار كردند و به اصطلاح به محاكمه كشيدند ولي دروغ آنها آشكار شد، بالاخره معتصم كه در اينجا تيرش به سنگ خورده بود، ترتيب شهادت امام را داد و با كشتن امام كار خود را كرد، خود معتصم ها گاهي آنقدرها شعور و درك برخي از اين مسائل را ندارند و نمي توانند بعضي رابطه ها را كشف كنند ولي همان اطرافيان گوسفند صفت و روباه مانند،



[ صفحه 422]



براي حفظ موقعيت خودشان، جنايتكاراني بي بهره از همه چيز مانند ابن ابي داود و محمد بن زيات و افشين و... خليفه را به جنايت و فساد بيشتر مي كشانند و منظور خود را با دست آلوده ي خليفه انجام مي دهند، و به نام نامي او هر گناهي را كه بخواهند مرتكب مي شوند. «الا لعنة الله علي الظالمين».


پاورقي

[1] از نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.

[2] ارشاد، ص 304 - بحارالانوار، ج 50، ص 80.

[3] سوره ي حج، آيه 11.

[4] شيوه ي امامان شيعه، ص 71 به نقل از تحف العقول، ص 321 - و ما در قسمت ديگري روي اين موضوع بحث وسيع تري داشتيم.

[5] روايت از قطب راوندي - زندگي امام جواد، ص 13، نوشته مدرسي چهاردهي.