بازگشت

دوران كودكي امام


روزگار كودكي حضرت محمد بن علي عليه السلام در مدينه زير نفوذ و تربيت پدر گرامي و خاندان ارجمند و مادر بافضيلتشان گذشت، تاريخها كمتر از ويژگي هاي اين زمان سخني به ميان آورده اند و از پسري كه در آينده بايد قافله ي هستي را رهبري كند غافل بوده اند، ولي از بررسي اخبار موجود چنين استنباط مي شود كه كودك فوق العاده بوده و با افراد هم سن و سالش قابل مقايسه نبوده است. ميزان درك و معيار انديشه هاي حضرت در حدي عالي و غيرقابل تصور بود كه با موازين موجود تطبيق نمي كرده است. رفتار و كردار و گفتار اين طفل براي آن كساني كه از چگونگي امامت و ولايت بي اطلاع بوده اند بسيار شگفت انگيز و غيرقابل تصور مي نموده، نوجواني با يك دنيا اطلاعات و دانش و آگاهي و وسعت نظر و انديشه، خواستها و نيازهاي اين پسر مثل ديگر كودكان نبود، اسباب بازي هاي متداول كودكان او را سرگرم نمي كرد، با همان سن كم حرفهاي بزرگي مي زد و افكار عالمانه اي داشت، همان طور كه حضرت عيسي عليه السلام در گهواره با ديگر نونهالان خفته در مهد فرق داشت. [1] .

پسر شايسته ي امام هشتم اكثر به آسمان نگاه مي كرد و پيوسته در انديشه بود، يك روز



[ صفحه 390]



كه سخت در درياي افكار غوطه ور بود، امام رضا عليه السلام از او سؤال مي كند، كه فرزندم به چه چيز فكر مي كني؟ پاسخ داد: «در فكر ستمكاري و ظلم هستم، كه چگونه حتي در حق مادرم زهرا عليهاالسلام مضايقه نكردند» [2] امام او را مي بوسند و مي فرمايند تو شايسته ي امامتي، در اين زمان حضرت امام محمدتقي عليه السلام چهار سال بيشتر نداشتند.

يكي از مردان نيك به نام علي بن حسان واسطي كه او را اعمش مي گفتند، نوشته است: من مقداري اسباب بازي نقره اي به عنوان هديه براي امام محمدتقي عليه السلام بردم، حضرت نشسته بودند و پاسخ اشكالات مردم را بيان مي داشتند تا جلسه پايان يافت و حضرت راهي منزل شدند و من اجازه شرفيابي مجدد گرفتم، وقتي به خدمت ايشان رسيدم آن اسباب بازي ها را در برابرشان نهادم، حضرت ناراحت شدند و آنها را عقب زدند و فرمودند: (خدا ما را براي بازيگري نيافريده است) من شرمنده شدم و از ايشان پوزش خواستم و اسباب بازي هايم را برداشته و بيرون آمدم. [3] .

هنگامي كه بنا بود حضرت رضا عليه السلام را به خراسان ببرند پيش از آن امام سفري به مكه فرمودند، فرزندشان محمدتقي عليه السلام را نيز همراه خود بردند، وقتي امام سرگرم انجام مناسك بودند، پسرشان متوجه شد كه امام حالتي ديگر دارند و به گونه اي ديگر با حرم خدا وداع مي كنند و اين حالت براي او تأثرآور بود، آري، اين آخرين سفر امام هشتم به خانه ي خدا بود و ديگر از خراسان بازنگشتند و در همانجا به شهادت رسيدند. اين سفر مكه در سال 200 هجري اتفاق افتاد و امام جواد عليه السلام حدود پنج سال داشتند و مردي به نام موفق از دوستان امام علي بن موسي الرضا عليه السلام او را در آغوش داشت و در اطراف خانه كعبه طواف مي داد، پس از طواف حضرت جواد در گوشه اي غمناك نشست و سخت اندوهگين بود، امام نزد پسرش رفت و از او خواست كه همراهش به منزل بازگردد، حضرت جواد خودداري كرد، امام علت را پرسيدند جواب داد: امروز متوجه شدم كه با خانه خدا وداع



[ صفحه 391]



مي كردي و به طوري از اين خانه خداحافظي مي كردي مثل كسي كه ديگر بار به اين محل بازنخواهد گشت، امام رضا عليه السلام دنبال سخن را ادامه ندادند، فرزند خود را در آغوش گرفتند و راهي منزل شدند، و اينها نيز آثاري از ولايت تكويني در امام است.

امام هشتم، چهل و هشت ساله بودند كه خداوند اين پسر را به ايشان عنايت فرمود و همين تأخير در فرزنددار شدن باعث شده بود كه عده اي در امامت حضرت رضا عليه السلام توقف كنند كه در تاريخ آنها را واقفيه ناميده اند. [4] با اينكه احاديثي در حد تواتر در دست است كه پيامبر اكرم و امامان پيشين تعداد جانشينان خود را مشخص و امامان را دوازده تن با نام و كنيه گفته بودند و حتي بسياري از مشخصات آنان را بيان كرده بودند، براي شيعيان راستين جاي هيچ گونه شك و شبهه اي وجود نداشت كه پس از علي بن موسي عليه السلام امام هشتم، فرزند او محمد عليه السلام جانشينش خواهد شد و مردم را رهبري خواهد كرد، اگر چه كودك باشد، همچنان كه عيسي عليه السلام و يحيي عليه السلام هر دو در كودكي مقام نبوت داشتند «و آتيناه الحكم صبيا» [5] «فاشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان في المهد صبيا» [6] و اين دو آيه از قرآن مجيد اشاره به مسئوليت بزرگ حضرت يحيي و حضرت عيسي در كودكي دارد. و ما پيش از اين در اين مورد مطالبي آورديم.

امامت حضرت جواد عليه السلام از هفت سالگي شروع شد، و اين برنامه ي تازه اي در اسلام نبود و خود مقدمه اي شد در امامت براي پيشوايان بعد، كه آنها نيز در كودكي منصب امامت يافتند و مثل آنكه خداوند اراده كرده بود كه اين يك پيش آگهي براي اذهان باشد تا به امامت حضرت بقية الله صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه) در سن كودكي ايمان كامل داشته باشند.

بسياري از مردم از امام هشتم سراغ امام پس از او را مي گرفتند، امام رضا عليه السلام چه قبل از ولادت و چه پس از آن، فرزند خود را به اسم و رسم معرفي مي نمودند، حضرت جواد را به بسياري از اصحاب خود نشان مي دادند، در هنگام سفر به خراسان بود كه حضرت



[ صفحه 392]



ودايع امامت و اسرار را به او سپردند.

حضرت رضا عليه السلام نهايت توجه و مراقبت را نسبت به پرورش پسرشان مبذول مي داشتند و سفارش او را به خواص شيعيان مي فرمودند كه رهبر پس از من، اين كودك برگزيده است.

برخي براي آنكه به امامت حضرت جواد در كودكي يقين پيدا كنند او را به شخص قيافه شناسي (يا روانشناس) نشان دادند، با اينكه آن مرد از پيش حضرت جواد را نمي شناخت شيفته ي روح بزرگ اين كودك شد و لب و دهان امام را بوسيد و گفت، گواهي مي دهم كه تو امام و پيشواي مردم و برگزيده ي پروردگار هستي. [7] و گويند حتي رو به آنهايي كرد كه در شك بودند و گفت برويد و استغفار كنيد. نوشته اند كه امام جواد عليه السلام پس از اين جريان سخناني بدين شرح ايراد فرمودند: «الحمد لله الذي خلقنا من نوره و اصطفانا من بريته و جعلنا امناء علي خلقه و وحيه، معاشر الناس انا...» سپاس و ستايش مخصوص آن خداوندي است كه ما خانواده را از نور خود آفريده و ما را از ميان مردم و مخلوقاتش برگزيده و ما را امين بر خلق و وحي خود قرار داده است. اي مردم من محمد فرزند علي الرضا پسر موسي كاظم پسر جعفرصادق پسر محمدباقر پسر علي زين العابدين پسر حسين شهيد پسر اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و من فرزند فاطمه زهرا و فرزند محمد مصطفي هستم، آيا در مورد كسي مانند من شك داريد و بر كسي چون پدرم افترا مي بنديد، و مرا به قيافه شناس نشان مي دهيد؟ قسم به خدا من همه ي اين جريانات را مي دانم و از آن حالتهايي كه تغيير مي دهيد، خبر دارم، من از روي حقيقت سخن مي گويم و از روي راستي و آگاهي كه خداوند قبل از خلقت مخلوقات و پيش از بناء آسمانها و زمينها به ما عنايت كرده و ما را وارث آن نموده است، به خدا سوگند اگر نبود پشت كردن اهل باطل بر ما و گمراهي كافرزادگان و حمله اهل شرك و شك و دورويي بر ما، سخناني بيان مي داشتم كه اولين و آخرين از آن در شگفت شوند، آنگاه حضرت جواد دست خود را بر دهان مبارك خود نهاد و فرمود: اي محمد ساكت باش همان طور كه پدرانت پيش از



[ صفحه 393]



تو سكوت كردند، و شكيبايي كن همان سان كه پيمبران اولوالعزم صبر كردند، و شتاب در بيان حقايق نكن براي ايشان، باشد روزي كه به آنها وعده داده شده واقعيت را مشاهده كنند، در آن روز احساس مي كنند كه جز ساعتي نزيستند، اينها حقايق خداوندي است كه به همگان مي رسد، آيا جز فاسقان كسي هلاك خواهد شد؟ [8] .

چون خبر اين عمل و اين سخنان به اطلاع حضرت رضا عليه السلام رسيد فرمودند: «سپاس خداوندي را كه در من و پسرم محمد پيشوايي رسول خدا را و قرابت با پسر پيغمبر، ابراهيم را قرار داد، و آنگاه امام رو به شيعيانش نمود و گفت آيا از جريان ماريه ي قبطيه و فرزندش ابراهيم خبر داريد؟ حاضران گفتند: نه يابن رسول الله، حضرت رضا عليه السلام مطالب مربوط به ماريه قبطيه را بيان فرمودند، [9] و گويا در اين مورد همان مسأله افك مطرح باشد كه آيتي است در قرآن و برخي آن را در رابطه با عايشه همسر پيامبر تفسير مي كنند. [10] .

يك نفر خدمت امام هشتم رسيد، در هنگامي كه هنوز امام را پسري به دنيا نيامده بود [11] عرض كرد: يا ابن رسول الله «اتخلوا الارض من امام؟» آيا زمين هيچ گاه از وجود امام خالي مي شود، امام فرمود: نه، اگر هم باشند يكي سكوت مي كند و ديگري سخن مي گويد، آن مرد گفت: چرا پس از شما امام نيست؟ حضرت فرمودند: «از كجا دانستي كه پس از من امامي نيست؟» گفت، براي آنكه شما اولاد نداريد و امام بايد فرزند امام باشد، حضرت رضا عليه السلام فرمود: به خدا قسم چند روزي نمي گذرد كه پسري از من به دنيا مي آيد كه مانند من قيام به حق مي كند و آن را زنده مي سازد و باطل را نابود مي نمايد. [12] .

اين حديث نيز با بيانهاي گوناگوني درباره ي حضرت امام محمدتقي عليه السلام نقل شده: «هذا



[ صفحه 394]



المولود الذي لم يولد في الاسلام اعظم بركة منه علي شيعتنا» [13] اين فرزندي است كه مانند او در ميان مسلمانها زاده نشده كه تا اين حد براي شيعيان ما مبارك باشد.

صفوان بن يحيي گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم، ما پيش از اينكه خداوند اباجعفر (حضرت جواد) را به شما عنايت كند، در مورد جانشين شما از شما سؤال كرديم، و شما فرموديد خداوند پسري به شما عنايت خواهد كرد، و امروز خدا به شما فرزند پسري داده است، و چشم ما روشن شده است، خدا براي ما روز فراق تو را نياورد، پس اگر چنين روزي پيش آيد ما به چه كسي مراجعه كنيم؟ حضرت رضا عليه السلام با دستشان اشاره به ابي جعفر كردند كه جلوي حضرت ايستاده بود، من گفتم فدايت شوم اين پسر فقط سه سال دارد، امام فرمودند: «و ما يضره من ذلك؟ قد قام عيسي بالحجة و هو ابن اقل من ثلاث سنين» مانعي ندارد، عيسي حجت خدا شد در حالي كه او از سه سال كمتر داشت. [14] .

روزي مردي به نام يحيي بن زكريا به حضرت جواد گفت بيا برويم بازي كنيم امام فرمود: «ما خلقنا للعب» [15] هدف از آفرينش ما بازي نبوده است.

وقتي كه حضرت جواد عليه السلام به دنيا آمد امام هشتم فرمودند: «و هبني الله تعالي من يرثني و يرث آل داود عليه السلام» [16] خداوند فرزندي به من مرحمت فرمود كه وارث من است و وارث آل داود خواهد بود. در حديث ديگري حضرت رضا عليه السلام فرمودند: «ان الله سبحانه و تعالي بعث عيسي بن مريم رسولا نبيا صاحب شريعة مبتدأه في اصغر من السن الذي فيه ابوجعفر» [17] خداوند عيسي بن مريم را براي هدايت و ارشاد مردم برگزيد، او پيغمبر بزرگ و صاحب شريعت بود، كار رهبريش از دوران كودكي شروع شد كمتر از همين سني كه ابوجعفر دارد.

در بيان ديگري از حضرت رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود: «از خدا خواستم كه فرزندي به من عنايت فرمايد كه در مراحل توحيد يگانه ي عصر خود باشد» و هنگامي كه حضرت



[ صفحه 395]



جواد متولد شدند امام هشتم به اصحاب خود فرمودند: «خداوند به من پسري داد كه شبيه به موسي بن عمران است و شكافنده درياها و شبيه به عيسي بن مريم در قدس و تقوي و زهد و پرهيزكاري است، و مادرش در طهارت مانند مريم پاك و پاكيزه و طاهره و مطهره بود». آنگاه امام چنين به سخن ادامه دادند: [18] «يقتل غصبا فيبكي له و عليه اهل السماء و يغضب الله تعالي علي عدوه و ظالمه فلا يلبث الا يسيرا حتي يعجل الله به الي عذابه الأليم و عقابه الشديد و...» [19] و حق كشي نابخردان او را شهيد مي سازد و براي او همگان حتي اهل آسمان مي گريند دشمنانش به غضب خدا مبتلا مي شوند و اين ستمگران در اين دنيا چندان نمي مانند و به زودي به عذاب دردناك گرفتار مي شوند و آن عقاب شديدي كه خداوند براي ايشان آماده كرده است. در اينجا امام به جوان مرگي و شهادت پسرشان حضرت جواد اشاره مي كنند و اينكه دشمنانش هم به زودي نابود مي شوند و به سزاي جنايات خود مي رسند همان طور كه چنين شد.

امام جواد عليه السلام كودك بودند كه مأمون خليفه ي عباسي درك محضرشان را نمود، و حضرت را بسيار زيرك و با كياست و با نبوغ توصيف كرد. [20] .

و باز روايت كرده اند كه امام جواد عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش به مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله آمد و بر فراز منبر بالا رفت و فرمود: «من محمد فرزند علي الرضا هستم، من جواد هستم، من به نسبهاي مردم آگاهم كه از چه صلبي هستند، من داناي به پنهان و آشكار شما هستم و به آنچه گرايش داريد، دانش من از پيش از خلقت موجودات است تا پس از نابودي آسمانها و زمينها، اگر نبود پشت كردن اهل باطل و سلطه ي گمراهان و حمله ور شدن اهل شك، سخناني مي گفتم كه مردمان اين دوران و آيندگان در شگفتي شوند، آنگاه حضرت دست مبارك را بر دهان نهاد و گفت، اي محمد ساكت باش همان طور كه پدرانت پيش از تو سكوت كردند.» [21] .

مردي در خراسان خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد او قصد مدينه داشت امام به او



[ صفحه 396]



فرمودند: «الحق بابي جعفر فانه صاحبك» پيوسته در حضور ابي جعفر باش كه امام تو پس از من اوست. [22] .

امام نهم از همان اوان كودكي سخناني بيان مي فرمودند مانند جد بزرگوارش حضرت صادق عليه السلام كه عمري نسبتا طولاني را پشت سر گذاشته بودند، بدان سان كه يادآور شديم امام پير و جوان ندارد، همه يك نورند.

امام جواد كودك پاسخ اشكالات بزرگ مردم را مي داد و تشكيلات سري شيعيان را رهبري مي كرد. در شرايط عادي شيعيان و دوستدارانش كمتر مي توانستند درك حضور حضرتش را بنمايند ولي در كنار خانه ي كعبه، هنگام مراسم حج و در وقت زيارت مرقد پاك پيغمبر صلي الله عليه و آله برخي افتخار حضور او را مي يافتند، در اين مواقع كنترل امام براي دستگاه حكومت مشكل مي شد و مردان كار مي توانستند روش و اصول كار خود را دريافت كنند و بهترين محل ها براي ديدار امام بود و زيارت وجود مباركش و گفتن حرفها، درك فيض، راهنمايي شدن، و به سعادت ديدار امام زمان نائل گرديدن، زياد كردن علم و ايمان، و از منبع اصلي نور و انرژي برخوردار شدن.

روايت كرده اند كه عده اي از مردم نواحي و سواحل درياي مديترانه در مكه خدمت امام نهم رسيدند و حدود سي هزار مسأله پرسيدند كه امام به همه ي آنها پاسخ كامل دادند. [23] .

و باز نقل كرده اند كه: علماي شيعه در سفر مكه در ظرف چند روز از امام جواد عليه السلام سي هزار مسأله فقهي را كه در ظرف يك سال يادداشت كرده بودند پرسيدند و امام به همه جواب دادند. [24] .

برخي افراد كه در امامت حضرت امام محمدتقي عليه السلام شك داشتند به خاطر كودكي اش با مطرح كردن سؤالهاي علمي حضرت را امتحان مي كردند و بالاخره حقيقت براي آنها ثابت مي شد. تا حضرت رضا عليه السلام در اين جهان بودند، هميشه و همه جا به ياد فرزند ارزشمندشان بودند و اوامر لازم را صادر مي فرمودند.



[ صفحه 397]



از همان ابتداي كودكي كرامات و خوارق عادات عجيبي از حضرت جواد عليه السلام ديده شده كه در تواريخ ضبط است. [25] و براي آن كساني كه به ولايت تكويني معتقدند يعني همه ي شيعيان، و براي آنهايي كه اين خاندان را وابسته ي به خدا مي دانند وسيله ي افزايش ايمان است. و دلبستگي بيشتر به مقام امام، و دليل ارتباط آنان با ماوراءالطبيعه و وسيله اي براي شناخت بيشتر آنان، و گرايشهاي عقيدتي، گرچه آمدن پيغمبر يا امام براي چنين برنامه هايي نبوده و هدفشان معجزه و كرامت نبوده است ولي راهي بوده كه به معرفتها اصالت بخشيده شود، و گاهي اينكه فرقي باشد با ديگران، كه امام والاتر است و وابسته به حق و مسئوليتش بيشتر و كارش دشوارتر، و تكليفش مشكلتر، و ما هم بايد مثل او باشيم، و در انجام وظايف، او جلودار است و ما به دنبالش، اگر خارق عادتي هست نه در كارهاي عادي زندگي و انجام تكاليف است، بلكه براي اثبات امامت است.

بيان كرامات در تواريخ فتح بابي است كه قضاوت نويسندگان و مورخين را نسبت به شخصيت ائمه بيان مي دارد و اينكه جامعه ي شيعه با چه ديدي به امامهاي خود مي نگريسته است.

برخي كرامات و معجزات را عقل ناقص و دانش محدود زمان ما نمي تواند درك كند، ولي اجازه ي انكار هم نبايد به خود بدهد، جمله اي است منسوب به شيخ الرئيس ابوعلي سينا كه گفته: «هر گفتاري را كه مي شنويد آن را در چهارچوب امكان قرار دهيد» انكار نادانسته ها حماقت است و نپذيرفتن واقعيات جهل مركب. البته آگاهي و عقل حكم مي كند كه بيان اين گونه مطالب در محافل و مجالس شايسته و آماده و مورد اعتماد باشد نه براي هر كسي و در هر كوي و برزني، بدون مقدمه و مبنايي و اين بي سليقگي است و ممكن است نتيجه ي سوء داشته باشد، فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله است كه: «كلم الناس علي قدر عقولهم» [26] با مردم به اندازه ي دركشان سخن بگوئيد. و چرا برخي افراد، بعضي مسائل را براي عوام مطرح مي كنند كه درك نمي كنند؟ و باعث انحراف مي شود، و پس از آن رنج



[ صفحه 398]



مي كشند، و پشيمان مي شوند، كه پشيماني ديگر سودي ندارد.

در اين نوشته ها، خويشتن را شايسته ي آن ندانستم كه به بيان كليه معجزات حضرت جواد از كودكي تا پايان عمر شريفشان بپردازم، تنها در برخي موارد به مناسبت، قسمتهايي از آن را آورده ام و در ضمن بعضي مطالب كتابهايي را كه معجزات آن بزرگوار و كرامامت و خوارق عادات آن انسان فوق العاده را آورده معرفي نموده ام. [27] .

در روايتي، علي بن حسان گويد: خدمت امام جواد عليه السلام عرض كردم اي آقاي من، مردم به خردسالي شما اعتراض دارند، فرمود: چه اعتراضي دارند؟ خدا به پيغمبرش فرمود: «قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني» [28] اين روش من است به سوي خدا از روي آگاهي دعوت مي كنم با هر كه پيرو من باشد، به خدا كسي از پيغمبر صلي الله عليه و آله پيروي نكرد جز علي عليه السلام كه نه سال داشت و من هم نه سال دارم. [29] .

در خبر ديگري علي بن مهزيار از محمد بن اسماعيل بن بزيع نقل كرده كه از امام محمدتقي عليه السلام راجع به بعضي از امور امام پرسيدم از جمله گفتم: آيا ممكن است امام كمتر از هفت سال داشته باشد؟ فرمود: آري. [30] .

در روايتي ديگر علي بن اسباط گويد: امام جواد عليه السلام را ديدم و شروع كردم به او نگاه كردن تا براي شيعيان مصر وصف كنم، ناگهان امام نشستند و فرمودند: اي علي به راستي خداوند در امامت ما حجتي آورده مانند آنچه در نبوت آورده و به آيه 13 سوره مريم اشاره كردند «و آتيناه الحكم صبيا» ما به يحيي در حالي كه هنوز كودك بود مقام پيغمبري داديم و... [31] و طبق بسياري از روايات امام جواد عليه السلام تنها فرزند امام رضا عليه السلام بوده است. [32] .



[ صفحه 399]




پاورقي

[1] سوره ي مريم، آيه 30.

[2] اين مطلب در كليه تواريخ آورده شده مخصوصا در بحارالانوار، ج 50، ص 59 و ما نيز در جاي ديگر بيانش كرديم.

[3] ستارگان درخشان، ص 18 - منتهي الامال- بحارالانوار، ج 50، ص 59 - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، ص 26 و....

[4] گرچه پيش از اين توضيح داديم كه واقفيه، آنهايي بودند كه در مورد حضرت موسي بن جعفر (ع) توقف كردند و تابع امام هشتم، حضرت رضا عليه السلام نشدند.

[5] سوره ي مريم، آيه ي 12.

[6] همان، آيه 29.

[7] بحارالانوار، ج 50، ص 9 - سرمايه ي سخن، ص 506.

[8] اشاره به سوره ي احقاف، آيات 34 و 35.

[9] وفات الامام الجواد، علامه مقرم، ص 12 - به نقل از عمادزاده اصفهاني، ص 38 - دلايل الامامه، ص 202 - بحارالانوار، ج 50، ص 10 به نقل از مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 387.

[10] مرحوم شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد در كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 27 و 29 تحت عنوان «رفتارشناسي ابوبكر و عمر و عايشه» تحقيقات وسيعي در اين خصوص دارند.

[11] اين حديث قبلا با بياني ديگر از مدركي ديگر نقل شده بود.

[12] رجال كشي، ص 342 به نقل از وفات الامام الجواد، ص 15 - زندگاني امام محمدتقي، ص 47 - ناسخ التواريخ (حضرت جواد) ص 48.

[13] ارشاد مفيد، ناسخ التواريخ، ص 45 - اعلام الوري، ص 332.

[14] بحارالانوار، ج 50، ص 21 - اصول كافي، ج 1، ص 321 - ارشاد، ص 297.

[15] زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، عمادزاده، ص 48.

[16] ارشاد مفيد.

[17] ارشاد مفيد - ناسخ التواريخ، ص 51.

[18] بحارالانوار، ج 50، ص 15 - عيون المعجزات، ص 108.

[19] همان.

[20] زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، عمادزاده، ص 26.

[21] بحارالانوار، ج 50، ص 208، به نقل از مشارق الانوار، اين حديث را قبلا به صورت ديگري آورديم.

[22] ناسخ التواريخ، ص 47 - بحارالانوار و اصول كافي.

[23] اصول كافي از علي بن ابراهيم قمي - به نقل مرآت العقول، ج 4، ص 178.

[24] چهارده معصوم، عمادزاده به نقل از بحارالانوار، و كافي.

[25] بحارالانوار، چاپ جديد، ج 50 - منتهي الامال - زندگاني امام محمدتقي عليه السلام، عمادزاده اصفهاني - زندگاني امام جواد، ابوالقاسم سحاب، ناسخ التواريخ، و بيشتر از همه در كتاب مدينة المعاجز.

[26] بحارالانوار، ج 1، ص 85 - ج 2، ص 242.

[27] كرامات امام جواد عليه السلام در همه ي تاريخهاي زندگاني ايشان آمده از جمله: مدينة المعاجز - مناقب - كشف الغمه - منتهي الامال - دلائل الامامه - جنات الخلود - زبدة المعارف - تحف العقول - بحارالانوار.

[28] سوره يوسف، آيه 108.

[29] اصول كافي، ج 2، ص 290.

[30] اصول كافي، ج 2، ص 289 - ج 1، ص 383.

[31] اصول كافي، ج 2، ص 290 - ج 1، حديث شماره 7، ص 384.

[32] فصول المهمه، ص 246 - حبيب السير و....