بازگشت

ولادت امام جواد


مادر امام عليه السلام زني پاكدامن و باتقوي بود كه او را سبيكه نوبيه مي خواندند، حضرت رضا عليه السلام او را خيزران ناميدند، او كنيزكي بود از آفريقا، و در تاريخ آورده اند كه [1] مادر چند تن از امامان بزرگوار شيعه كنيز بودند، و اكثر زرخريد، مردم در آن دورانها بردگان را پست مي شمردند و خوارشان مي داشتند، در صورتي كه آنها از نظر انساني و اسلامي مانند ديگر كسانند، و امامان گرامي ما به خاطر آنكه شخصيت بردگان را تثبيت كنند، آنان را مورد توجه قرار مي دادند، مخصوصا بردگان زن را كه كنيز ناميده مي شدند، امامها آنها را نيز براي خود كه از هر جهت والاترين بودند برمي گزيدند و نطفه ي امامان و رهبران آينده جوامع بشري را در رحم پاك آنان قرار مي دادند، و اين كنيزكان باتقوا كه افتخار جهان بشريت هستند اكثريت از تربيت شدگان خاندان عصمت و طهارت بودند و از هر جهت شايستگي پرورش امام را داشتند، زنهاي رسمي امامها گاهي دختران بزرگان و شخصيت هاي سياسي بودند و گاهي هم تحميلي، مثل امام هشتم عليه السلام كه ام حبيبه دختر مأمون را به ايشان تزويج كردند و ام الفضل دختر ديگر مأمون همسر حضرت جواد عليه السلام شد، و امثال اينها كه شايستگي زائيدن و پرورش امام را نداشتند، با آن تكبر و خودخواهي



[ صفحه 384]



و يا خبثت طينتشان و تربيت غلطشان.

چه بسيار غلامها و كنيزاني كه در جنگها اسير مسلمانها مي شدند و در اختيار آنان قرار مي گرفتند، آنها به مرور زمان در اثر تربيت اسلامي مسلماناني پاك نهاد شده و آزادانه هر كار مي خواستند مي كردند و به هر كجا كه مي خواستند مي رفتند، و هر وقت اراده مي كردند خويشتن را بازخريد مي نمودند، [2] اينان يكسان و برابر از حقوق اسلامي و انساني برخوردار بودند، و هيچ كس را آن حق نبود كه به آنها زور بگويد، حتي بسياريشان مورد احترام و در زمان برخي رهبران درستكار به مقام سرداري و پيشوايي لشكر كه از عاليترين مشاغل بود مي رسيدند، و اين بستگي به لياقت خودشان داشت. اسلام نمي خواست كه اينها طبقه اي جداي از ديگران باشند و در همه جا سفارش آنها را مي كرد و حقوقشان را يادآوري مي نمود، اما سوءاستفاده گران آنها را وسيله سود بيشتر خود قرار مي دادند، و به اصطلاح استعمارشان مي كردند و چه آزار و اذيتها كه به آنها روا مي داشتند، و بالاخره طبق قانون عمل و عكس العمل اين فشارها منجر به قيام بردگان در دنياي اسلام گرديد.

نهضت بردگان از سال 255 تا 270 هجري طول كشيد و رهبري آن را مردي به نام صاحب الزنج برعهده داشت. انقلاب بردگان در نواحي خوزستان اتفاق افتاد و مدت 15 سال نيروها و حاكمان بغداد را نگران كرده بودند. در اين قيام پانصد هزار برده شركت داشتند، در جنگهايي كه بين ايشان و حكومت اتفاق مي افتاد چه بسيار از دو طرف كشته شدند، در آخرين جنگشان گويند دو ميليون و نيم انسان كشته شدند، [3] و بالاخره شكست خوردند، چون سلاحي براي نبرد نداشتند و رموز جنگ را درست نمي دانستند، اما قيام ضد بردگي هنوز هست و خواهد بود (آري اين چنين بود برادر). [4] .

اسلام مي خواست كه همه برابر و برادر باشند، حتي در مقام فرماندهي و سربازي تنها مسئوليتها است كه با هم متفاوت است، و برتري در كار نيست و اين بيان از قرآن مجيد



[ صفحه 385]



هميشه راهگشاي انسانهاست «انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقيكم» [5] ما شما را از مردي و زني آفريديم و شما را دسته دسته و قبيله قبيله نموديم كه شناخته شويد آن كس كه باتقواتر است نزد خداوند گرامي تر است، ولي مگر بعضي ها حاضر بودند از اين ثروت بادآورده چشم بپوشند و بردگان را به زير كار طاقت فرسا نكشند و از وجود آنان سوءاستفاده نكنند، خود مي خوابيدند و از حاصل دسترنج بردگان بهره برداري مي كردند، و در اسلام چنين روشي وجود ندارد، امامان بزرگوار كنيزان را كه بيشتر ضعيف بودند مورد محبت بيشتر قرار مي دادند كه فرزنداني چون علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام، علي بن موسي الرضا عليه السلام، امام محمدتقي عليه السلام و... از آنها به عمل آيد و چه شخصيت هاي والايي، و اين به خاطر توجه فوق العاده اي است كه اسلام به آنها داشته، حتي خيلي بيش از دختران خود امامان.

مادر حضرت جواد عليه السلام از آن سلك زناني بودند كه شايستگي و لياقت آن را داشتند كه به بهترين وجهي امام را پرورش دهند، امام هشتم عليه السلام پس از تولد تنها فرزندشان حضرت محمدتقي عليه السلام فرمودند: [6] خداوند فرزندي به من ارزاني داشت كه شبيه به موسي بن عمران است كه دريا را مي شكافت و مانند عيسي بن مريم است كه مادرش مقدسه و منزهه و طاهره و مطهره آفريده شده بود و اين فرزند عمر كوتاهي دارد و ستمكاران او را مسموم خواهند كرد. برخي مورخين معتقدند كه اين زن پاكدامن از قبيله ي ماريه ي قبطيه مادر پسر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله، ابراهيم بوده است.

اين زن بزرگوار از اهل نوبه بود كه مكاني است در آفريقا، [7] پيامبر اكرم در خصوص



[ صفحه 386]



اين بانو فرموده بودند: «پدرم قربان پسر بهترين كنيزاني كه از اهل نوبه است و پاك و پاكيزه است.» [8] حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از وجود اين طفل خبر دادند و اينكه مادرش از قبيله ماريه ي قبطيه است و حضرت فرمودند: «سلام مرا به آن بانو برسان.» [9] مادر امام جواد عليه السلام را علاوه بر نامهايي كه آورده شد به نامهاي: سبيكه، دره، ريحانه، المريسيه، ام الحسن [10] نيز ناميده اند.

ولادت حضرت محمد بن علي الجواد عليه السلام روز جمعه دهم يا دوازدهم ماه رجب و به قول برخي از مورخين در ماه رمضان سال 192 هجري در مدينه ي منوره بوده است. حكيمه خاتون خواهر امام رضا عليه السلام ناظر ميلاد حضرتش بوده اند و خداوند چشم عالمي را به وجود چنين پسري روشن گردانيد، و از آن لحظه تا امروز و تا قيامت اشعه ي انوار درخشانش پيوسته راه انسانها را منور مي سازد.


پاورقي

[1] اصول كافي، ج 1، ص 492.

[2] بنده ي مكاتبي بحثي است كه در فقه اسلامي روي آن صحبت شده و شرايط آزادي بردگان را بيان نموده است.

[3] ديدگاهها، ص 66 و ما در جاي ديگر اين كتاب روي آن سخني داشتيم.

[4] جزوه اي از مرحوم دكتر شريعتي با همين نام كه در خصوص بردگان و ظلم به آنها منتشر شده است.

[5] سوره ي حجرات، آيه 13.

[6] اثبات الوصيه، از گفتار مسعودي، ص 178.

[7] نوبه ولايتي از زنگبار، ولايتي از بلاد سودان از اقليم اول به جنوب مصر بر كنار رود نيل و آن واسطه است ميان صعيد مصر و حبشه، و در آن ديار زرافه بسيار بود كه آن را به عربي اشتر گاو پلنگ گويند... نوبه بلاد پهناوري است در جنوب مصر و مردم آنجا نصاري باشند و اول بلاد ايشان پس از اسوان است، و اسم شهر نوبه «مقله» و آن پايتخت شاه است كه بر ساحل نيل واقع است... منطقه اي است در امتداد ساحل نيل... مردم آنجا به زبان نوبي سخن مي گويند، فراعنه مصر به خاطر تأمين راه تجارتي به سودان در اين منطقه شهرها و قلعه ها و پرستشگاههاي بسيار بنا كردند، در نيمه قرن چهارم ميلادي مسيحيان بر آن ناحيه تسلط يافتند، از آغاز ظهور اسلام دين اسلام در نوبه رواج يافت... هم اكنون نيمي از سرزمين نوبه جزو مملكت مصر و نيم ديگر جزو سودان است. (نقل از لغت نامه دهخدا).

[8] ستارگان درخشان، ج 11، ص 9.

[9] ستارگان درخشان، ج 11، روايت از يزيد بن سليط، ص 10.

[10] دلائل الامامه، ص 209 - جنات الخلود، ص 34.