بازگشت

تقيه، يا حفظ اسرار


از ديگر علتهايي كه تاريخ نتوانسته به جزئيات زندگي و روش امامان بزرگوار ما پي ببرد و آن را بازگو نمايد پنهانكاري و تقيه آنها و شيعيانشان بوده است. تقيه يكي از تعليمات بااهميت شيعه است كه روي آن بسيار تكيه مي شود و اعتباري فوق العاده براي آن قائلند و آن فعاليتهاي پنهاني در دورانهاي اختناق و فشار است. [1] دشمن نبايد به اسرار مسلمانان پي ببرد، دستها را نبايد رو كرد. غير از خواص اصحاب ائمه كمتر كسي از اسرار آنها اطلاعي مي يافت و حتي اگر در گوشه و كنار نويسنده ي گمنامي پيدا مي شد كه مي خواست بي نظر برخي مطالب واقعي از زندگي ائمه را بنگارد، برايش مقدور نبود. خود خليفه با دستگاه وسيع اطلاعاتي و ضد اطلاعاتيش نمي توانست چيزي به دست آورد. با همه ي شكنجه ها و زندانها كاري از پيش نمي بردند. مخصوصا در دوران امام نهم كه فشار را به حد نهايت رسانده بودند، باز كسي اعتراف نمي كرد و خليفه و دار و دسته اش سرنخي به چنگ نمي آوردند، چه رسد به تاريخ نويس بينوايي كه در گوشه اي نشسته و تنها مي توانست شايعات را بنگارد، امامها جلسات كوچك و كم جمعيت و پنهاني داشتند، تعليماتشان، انديشه هايشان، تشكيلاتشان، فعاليتهايشان، همه مخفيانه بود و كمتر كسي بدان اسرار آگاهي پيدا مي كرد مگر آنهايي كه اهل باشند و در دل كار، و همه مرداني بودند براي جهاد آزاديبخش، و هدفشان آدم سازي بود و همين سازمانهايي كه شيعه را تا امروز باقي گذاشته و جاودانه اش كرده، و اصلا در اطراف ائمه افراد مخصوصي بودند كه به آنها اصحاب سر مي گفتند، كه امامها اسرار خود را فقط با اينها در ميان مي گذاشتند، مخصوصا



[ صفحه 338]



در زمان حضرت جواد عليه السلام كه تاريخها نوشته اند: [2] آن قدر فشار و اختناق بسيار بود كه كمتر كسي از دانشمندان يا مورخين بحثي در خصوص آن دوران كرده اند و كمتر معاصري را سراغ داريم كه در مورد اين زمان قلمفرسايي داشته باشد، حاكمان اين زمان تجربه آموخته بودند، دورانهاي كوبيدن مردم و ايجاد اختناق را پشت سر گذاشته بودند، از زمان معاويه به بعد همه ي درسهاي ظلم و ستم به قول خودشان سياستمداري روي هم انباشته شده و نتيجه ي آن فشار بيش از حد به مردم و محدود كردن بيش از اندازه مردان دانش و ايمان مثل امام محمدتقي عليه السلام و امام علي النقي عليه السلام و امام حسن عسكري عليه السلام بود، و اين فشارهاي بي اندازه چه فايده اي براي حاكمان داشت جز عصيان بيش از حد و انقلابها و شورشها؟

احاديثي از پيغمبر گرامي نقل شده در خصوص اينكه اسرار را با نامحرمان در ميان نگذاريد و به آنها كه صلاحيت ندارند مطالب خود را نگوييد: «لا تحدثوا الناس بما لا تعرفون، اتحبون ان يكذب الله و رسوله» به آنهايي كه اهل معرفت نيستند حرفي نزنيد، آيا مي خواهيد كه خدا و رسولش را تكذيب كنند؟ ابتدا بايد دانش و درك افراد را بالا برد، به آگاهي آنها افزود: سپس برخي مطالب و يا اسرار مسلمانها را در اختيار آنها گذاشت، آن كس كه از ولايت تكويني خبر ندارد از قدرت خدا چيزي نمي داند، از نيروي ايمان و ارتباط با خدا بي اطلاع است چگونه مي تواند درك كند كه هنگام مرگ امام هشتم عليه السلام حضرت جواد عليه السلام از مدينه به خراسان آمده و در كنار پدر بزرگوارشان بودند و به جنازه ي پدر نماز خوانده و غسلش داده اند؟ و يا امام جواد عليه السلام مردي را كه ادعاي دوستي ايشان را كرده بود در حالي كه درها بسته بود از زندان رهايي اش دادند؟ يا در پاي درخت سدري كه خشك شده بود چون وضو گرفتند، درخت به ظاهر خشك شده دوباره سرسبز شد و ميوه داد و... [3] اينها درس دوم شناخت امام است، اول بايد اثبات اصول را كرد، و سپس خداوند و قدرت لايزال او را شناساند، و اينكه ولايت تكويني چه كارها كه مي كند آن را



[ صفحه 339]



بيان داشت، سپس به بيان معجزات باهرات و كرامات و خوارق عادات آنها پرداخت، و عاقلانه نيست آنكه دوران ابتدايي را به پايان نرسانده به دوران عاليش راهنمايي كرد، و اين راهنمايي نيست، گمراهي و ضلالت است، و ممكن است با اين بيان ناقص و اين استدلال غلط فردي را و يا نسلي را براي هميشه منحرف ساخت، و باز از فرمايش پيامبر گرامي است كه: «كلم الناس علي قدر عقولهم» [4] با مردم به اندازه ي دركشان حرف بزنيد، با كودك كودكانه و با بزرگ به گونه اي ديگر، و گاهي گويندگان و اهل تبليغ رعايت اين امر را نكرده و براي همه يكسان سخن مي گويند، و گاهي اين نابجا سخن گفتن باعث مي شود كه برخي تكذيب خدا و پيغمبر كنند، و منحرف شوند و بسياري از حقايق را انكار كنند، و مسلم در اين انحراف آن مبلغ ناآگاه سهيم است و در پيشگاه خداوند مؤاخذه خواهد شد.

امام صادق عليه السلام بارها به اصحابشان مي فرمودند اسرار ما را از نااهلان پوشيده داريد، مخصوصا در حديثي به معلي بن خنيس فرمودند: «اگر كسي ما را از راه نشر علوم ما و (باز گفتن اسرار ما) به كشتن دهد، ما را به خطا نكشته بلكه قتل عمدي است»، و به يكي از اصحاب خود به نام عبدالرحمان بن حجاج فرمودند: «اگر كسي صبحگاهان به نشر علوم ما در مجامع غير متناسب آغاز كند خداوند بر او آتش شمشير آهنين را مسلط مي فرمايد». [5] .



با مدعي نگوييد اسرار عشق و مستي

تا بي خبر بميرد در رنج خودپرستي



با ضعف و ناتواني همچون نسيم خوش باش

بيماري اندر اين ره خوشتر ز تندرستي



تا فضل و علم بيني، بي معرفت نشيني

يك نكته ات بگويم خود را مبين كه رستي



در آستان جانان از آسمان بينديش

كز اوج سربلندي افتي به خاك پستي



در مذهب طريقت خامي نشان كفر است

آري طريق رندان چالاكي است و چستي [6]



امام محمدباقر عليه السلام فرمودند: «اگر زبان شما بند و بستي داشت به هر كدام از شما از هر چه به سود و زيان اوست خبر مي دادم». [7] امام صادق عليه السلام ضمن حديثي فرمودند: «اسرار ما



[ صفحه 340]



را از كساني كه شايسته نيستند پوشيده داريد». [8] و باز حضرت فرمودند: «خداوند مردمي را براي فاش كردن اسرار سرزنش كرده (سوره نساء، آيه 83) و هرگاه به آنها مطلبي راجع به امنيت و ناامني برسد آن را فاش مي كنند، بپرهيزيد از فاش كردن اسرار» ، [9] و باز حضرت فرمودند: «هر كه گفته هاي ما را فاش كند كه به زيان ما باشد مانند كسي است كه دانسته حق ما را انكار نمايد.» و در حديث ديگري فرموده اند كه: «هر كه اسرار ما را بازگو كند خدا ايمانش را ببرد». [10] محمد بن مسلم از امام محمدباقر عليه السلام روايت كرده كه: «در روز قيامت افرادي را قاتل محسوب گردانند وقتي اعتراض كنند به آنها گفته شود، شما اسرار افراد را فاش كرديد و اين سر به جباران رسيد و باعث كشتن آن كسان شد و شما در خون آنها شريك هستيد» [11] ، و باز از اين امام بزرگوار روايت شده: «در آنجا كه خداوند مي فرمايد: عده اي از پيغمبران را به ناحق كشتند، منظور آن است كه اسرار آنها را فاش كردند و سبب كشته شدن آنها شدند»، [12] و باز حضرت فرمودند: «آنكه از ما اطلاعاتي در اختيار دشمن قرار دهد كافر است». [13] و باز از آن امام حديث شده كه: «وقتي حكومت شيطاني سر كار است حرفهاي خود را براي همه كس بيان نكنيد خداي را نهاني بپرستيد و پنهاني انجام وظيفه كنيد، در دولت ابليس آنكه اسرار مسلمانها را فاش و اطلاعات مخصوص را به دشمن بگويد از دين به در رفته است.» [14] امامها با دانشي كه داشتند گاهي براي برخي يارانشان پيشگويي هايي در انقراض دولت باطل و مطالبي راجع به انقلابيون زمان بيان مي كردند، عده اي براي خودشيريني و يا در اثر شكنجه اين مطلب را به دشمن مي گفتند، و باعث گرفتاري هايي مي شدند و امام از اين گروه بيزاري جسته و آنها را نكوهش كرده است.

امام علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: «من دوست دارم براي دو خصلت بد كه در شيعيان ما هست گوشت استخوان دستم را بدهم تا رفع شود، يكي بداخلاقي و ديگري سادگي



[ صفحه 341]



آنها كه زود اسرار خود را در اختيار نامردمان مي گذارند»، [15] امام صادق عليه السلام فرمودند كه: «دو چيز باعث پيروزي و فرمانروايي است، يكي صبر و مقاومت و ديگري پنهان داشتن اسرار» [16] و باز از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمودند، «پذيرش امامت تنها باور كردن و قبول كردن نيست بلكه نهان كردن اسرار و حفظ آن از نامحرمان، از شرايط آن است، سلام ما را به شيعيان ما برسان و به آنها بگو خداوند رحمت كند بنده اي را كه دوستي مردم را به خود جلب كند. با مردم چيزي را بگوييد كه مي فهمند و مي شناسند، و از آنها نهان كنيد آنچه را منكرند، سپس فرمود: به خدا قسم آنكه شمشير دشمني به روي ما مي كشد به ما ناگوارتر تمام نمي شود از آنكه سخني بر زيان ما بگويد كه ما آن را بد داريم، چون از بنده اي بفهميد كه راز ما را فاش مي كند نزد او برويد و او را از آن بازداريد، اگر از شما پذيرفت كه هيچ والا از ديگري بخواهيد كه او را وادار كند تا از گفتن اسرار «شيعيان كه باعث گرفتاري و رنج آنها مي شود خودداري كند» [17] و در دنباله ي حديث امام بيان مي فرمايند كه: برخي مطالب ما نبايد در اختيار منصور خليفه وقت، ابوحنيفه عالم زمان و حسن بصري عالم ديگر زمان قرار گيرد، چون از آن سوءاستفاده كرده و مطالب ما را تحريف مي كنند و ياران ما را به زحمت دچار مي كنند.

امام جعفرصادق عليه السلام به معلي بن خنيس يكي از اصحابشان مي فرمايند: «امر ما را نهان دار و فاش مكن، زيرا هر كه امر ما را نهان داشت و فاش نكرد خدايش در دنيا عزيز دارد و آن را در آخرت نوري ميان دو چشم او سازد تا او را به بهشت كشاند، هر كه كار ما را فاش كند و آن را نهان ندارد خدا بدين وسيله او را در دنيا خوار كند و نور ايمان را از ميان دو ديده ي او در آخرت بردارد و آن را تاريك سازد تا به دوزخش اندازد، به راستي تقيه از دين من است و از دين پدرانم، دين ندارد هر كه تقيه ندارد، «ان تقية من ديني و دين ابايي و لا دين لمن لا تقية له» خدا دوست دارد در نهان نيز عبادت شود، همچنانكه دوست دارد آشكارا عبادت شود، هر كه امر ما را فاش كند مثل كسي است كه منكر آن است. [18] و در



[ صفحه 342]



روايت ديگري امام صادق عليه السلام به يكي از اصحابشان به نام عيسي بن ابي منصور مي فرمايد: «نفس كشيدن كسي كه براي ما مهموم است و از ستمي كه بر ما شده غمناك است، تسبيح است و توجه او به امر ما عبادت است و راز ما را نگهداشتن جهاد در راه خداست» [19] و چه بسيار احاديث ديگري كه در كتابهاي حديث آورده شده و دستوراتي را كه در اين مورد براي شيعيان معين گرديده است و امامان پيوسته پيروان پاك انديشه ي خود را به حفظ اسرار دعوت مي كردند و در كتاب اصول كافي كه از كتب معتبر شيعه است، در كتاب «ايمان و كفر»، بابي در كتمان سر آورده و بيانات امامان را در اين مورد يادآور شده و در كتاب بحارالانوار نيز احاديث بسياري در اين خصوص بيان شده كه خواستاران مي توانند بدانها مراجعه كنند.

از ابتدا همه ي كارهاي شيعيان به خاطر تسلط دشمنان، پنهاني انجام مي گرفت، سازندگي هايشان، كوششها و برنامه ها و تعليماتشان، همه پنهاني بود و همين اسرار و تقيه ها، و در خفاكار كردنها، شيعه را نگاه داشت و جاويدانش كرد، اگر آشكارا بود و دشمن به مواضع آنها پي برده بود كه با تمام قدرت با يك يا چند يورش يك دفعه نابودشان مي كرد، باز هم آنها با تمام رنجها، زندانها، شكنجه ها، قتل عامها، اسرار خود را نگفتند، از شيعيان و همرزمانشان به دشمن آگاهي ندادند، در احوال ابن ابي عمير صحابي امام جواد عليه السلام بيان شده كه در زير فشار شكنجه باز اطلاعات خود را در اختيار شكنجه گران نگذاشت، دل ظالمان از اين همه مقاومت و پايداري و بازگو نكردن اسرار سخت به درد آمده بود، نمي دانستند كه اينها تعليمات امامان بزرگواري چون امام صادق عليه السلام و امام جواد عليه السلام است كه در اين خصوص چه بسيار مطالبي كه ايراد فرموده اند، و اين تقيه بود، مگر مسلمان شيعه مي تواند راز دوستان و همگامانش را به كسي بگويد؟ مگر مي تواند اطلاعات آنها را در اختيار دشمن فريبكار بگذارد؟ مگر تا وقتي جان در بدن دارد مي تواند حرفي و يا مطلبي را كه باعث شادي ظالم و راهنمايي او به تشكيلات مسلمانان مجاهد است بيان دارد؟ هرگز، اگر كسي مسلمان باشد چنين نمي كند، دشمن هر لحظه به رنگي



[ صفحه 343]



جلوه گري مي كند، گاهي با شلاق است و گاهي با تازيانه، و زماني با خواندن حديث و آيه كه «ويل للمكذبين» و... كه دروغگو دشمن خداست و دروغ سبب هلاكت، راستي مايه نجات، درست است ولي نه براي كساني كه خود دشمن خدايند و ظالم و قاتل مردان خدا، گاهي با قيافه روشنفكر مآبي و گاهي با زبان چرب و نرم و زماني با تطميع، كه همه تاكتيك دشمن است و اسلحه ي پيروزي او، و بايد آگاه بود و خويشتن را نگاه داشت و حرفي به زبان نياورد. و تا پاي جان ايستاد و اسرار مردم انقلابي را بيان نكرد، آبروي آنها را حفظ نمود، دشمن را به نقاط ضعف دوستان آگاه نكرد، و مسلم مقاومت در اين راه همان طور كه امام فرمودند جهاد است، و مرگ به خاطر اين مقاومت شهادت است، جامعه ي اسلامي بايد به پيشروي خود ادامه دهد. شيعيان بايست كه حقوق غصب شده ي خويشتن را با سلامت و صلح بازگردانند، و مجاهدان در راه خدا بايد كه با نظامهاي ظالمانه موجود مبارزه كنند و آنها را براندازند، و اگر دشمن به پايگاه آنان پي برد و اسرار آنها را شناخت كه ديگر كار تمام است. فعاليتها را متوقف مي كند و حركتها در نطفه خفه مي شود، و اين بسته به اراده و پايداري آن كس است كه اسراري در اختيار اوست، و اطلاعاتي در ذهن دارد، چه اسير باشد و چه آزاد، چه آزادانه بيان كند چه با تهديد و تطميع و رنج و عذاب، دشمن كه علم غيب ندارد، هر چه به دست آورد از گفته هاي ماست و تناقض گويي هايمان و در هر لحظه و هر گام و در هر موقعيت بايد مواظب بود و سنگرها را از دست نداد و پيوسته از آن دفاع كرد، تا انجام وظيفه ميسر گردد، و امامهاي ما با همين برنامه ها توانستند، افكار، انديشه ها، دانشها، روايات و احاديث خود را جاويدان سازند، و از خطر دشمنان قوي پنجه دور دارند، و روابطشان، سازندگي شان، تعليماتشان، رهنمودهايشان، مجاهدتهايشان پنهاني بود، براي آنكه زمان چنين ايجاب مي كرد، از زمان امام زين العابدين عليه السلام تا آخرين امام اين تاكتيك ادامه داشت و امروز نيز بسياري از كارها بايستي طبق اين ضوابط باشد، و يكي از علل عدم آگاهي تاريخ نويسان نسبت به زندگي امامان آخرين، پنهانكاري بوده است، مگر آنكه خود امامان به مناسبتي براي برخي از يارانشان كه اهل بودند شمه اي از كارهاي خود و پدرانشان را بيان مي كردند و حتي



[ صفحه 344]



سفارش مي كردند تا آنها زنده هستند، اين مطالب بازگو نشود، كه دستگاه ظلم سوءاستفاده مي كند و به جان و مال مردم بي گناه دست اندازي مي نمايد: خدايمان توفيق پيروي از امامانمان را عنايت فرمايد.

امام صادق عليه السلام در حديثي مي فرمايد: «ان المذيع ليس كقاتلنا بسيفه وزرا، وزرا، وزرا» [20] آن كسي كه اسرار ما را فاش مي كند خيلي بدتر از كسي است كه ما را با شمشيرش مي كشد و حضرت سه مرتبه كلمه وزر را تكرار مي كنند، بدبخت تر است، بدبخت تر است، بدبخت تر است.

ابن ابي عمير صحابي بزرگوار امام جواد عليه السلام چقدر شكنجه شد، باشد كه افراد همرزمش را معرفي كند، او را با بدن برهنه ميان دو درخت خرما مي بندند كه از دو طرف كشيده شود و او را با شلاق مي زنند تا نام همرزمان عراقي اش را بگويد ولي او فرياد مي زند كه مرا اشتباها توقيف كرده ايد، من آنها را نمي شناسم [21] و همه ي رجال مبارز اسلامي از ابتدا تا امروز و حتي در آينده با همين سرنوشت ها روبرو بودند و هستند، تاريخ دائما در حال تكرار است، ستمگران بني عباس و همه ي ستمكاران مي دانستند كه امامان شيعه و پيروان آنها در قلب نظام ظالمانه و حكومت جائرانه ي تشكيلات مخفي و انقلابي به منظور درهم ريختن نظام حاكم آنان دارند، و براي سرنگوني غاصبان فعاليت مي كنند. اين نشان ترس و وحشت نبود، بلكه محاسبه مقتضيات روز و منافعشان بود. نهايت شهامت و از خودگذشتگي چنين است كه در هر روزگاري به نوعي بايد با ستمكاران درگير شد، و آنها را آسوده نگذاشت، شيعيان كه در طول تاريخ پرشكوهشان اكثر برنامه هايشان سري بود و در پنهان فعاليت داشتند، حتي بعضي از گروههاي حاشيه اي از شيعه هم نيز تابع اين تاكتيك و روش بودند، آنها هم تبليغات، مبارزات و حركتهاي خود را پنهاني انجام مي دادند، اسماعيليان بيشتر در خفا كار مي كردند اينان حتي امامان و پيشوايان خود را از مردم پنهان مي كردند و آنها را امام مستور مي ناميدند، مورخي مي نويسد: [22] امامان مستور



[ صفحه 345]



را در پرده ي ضخيمي از اختفاء و استتار پوشانده بودند و ايشان رابطه ي مستقيم با توده ي پيروان خويش برقرار نمي كردند و حتي كسي از نام آنان نيز خبر نداشت. قرمطيان شعبه اي از اسماعيليه عموما پنهاني كار مي كردند و حتي نام باطنيه براي دسته اي از اسماعيليه براي آن بود كه برنامه هايشان باطني بود نه ظاهري، يعني دور از انظار نامحرمان، و اين رمز موفقيت گروههاي متفاوت است، و شيعه روي همين مسأله بود كه با وجود همه ي دشمنانش هنوز سرزنده و پيروز و موفق است. [23] .



[ صفحه 347]




پاورقي

[1] تقيه و امر به معروف و نهي از منكر به قلم آقاي شبستري بحثي جامع در اين خصوص دارد.

[2] تاريخ الغيبة الصغري.

[3] كرامات امام نهم در كليه كتابهاي شرح حال ايشان آمده از جمله: مدينة المعاجز - منتهي الامال - كشف الغمه - بحارالانوار - اصول كافي - ارشاد مفيد- تحف العقول - اعلام الوري و....

[4] بحارالانوار، ج 1، ص 85 و 106 - ج 2، ص 242.

[5] زندگاني امام محمدتقي، ص 153 - اصول كافي، ج 4.

[6] از ديوان حافظ شيرازي.

[7] اصول كافي، ج 2، ص 17.

[8] همان، ص 335.

[9] همان، ج 4، ص 74-72.

[10] همان.

[11] همان.

[12] همان، ص 75 - سوره ي آل عمران، آيه 112.

[13] اصول كافي، ج 4، ص 75.

[14] اصول كافي، ج 4، ص 75.

[15] همان، ج 3، باب كتمان و حفظ اسرار، ص 336.

[16] همان.

[17] همان، ص 337.

[18] همان، ص 338.

[19] همان، ص 343.

[20] تحف العقول، ص 321 - شيوه ي امامان شيعه، ص 71.

[21] همان، ص 69.

[22] اسلام در ايران، از پطروشفسكي، ص 297 و 300.

[23] آقاي جلال الدين فارسي بحث وسيعي در اين خصوص در كتاب انقلاب تكاملي اسلام دارند.