بازگشت

سكوت تاريخ


چه بسيار جناياتي كه تاريخ و يا تاريخ نويسان مرتكب شده اند، چه بسيار



[ صفحه 333]



حقيقت هايي را كه پنهان كرده و چه واقعيت هايي را كه بدان توجه ننموده، اغلب پا بر روي حق نهاده و مردان تاريخ ساز را معرفي نكرده اند، گويند تاريخ گرفته شده از تاريك است، شايد چنين باشد، ولي سرگذشت هاي اهل زر و زور را كه آشكارا نمايانده، پس اگر تاريك است تاريكش كرده اند، اگر ساكت است خاموشش ساخته اند، تاريخ و مورخ هم مثل همه ي آدمها و همه ي اشخاص تحت تأثير نيروهاي مسلط بر جامعه بوده اند، و رنگ حكام را مي گرفتند، و مثل همه ي پديده هاي زماني و مكاني با محيط دمساز مي شدند، چون اكثر قدرتها ضد مردمي بودند تاريخ نيز ضد مردمي شد، همچنان كه شعر و ادب و ... كمتر تاريخي را سراغ داريم كه واقعيت هاي زمانها را آن طور كه بوده بيان كنند، يا در دوستي افراط مي كردند يا در دشمني تفريط، و در هر دو صورت دور از حق و حقيقت مي شدند، با آن خصوصيات و در آن محيط رعب و وحشت كجا ممكن بود كسي قلم بردارد و زندگي مردان خدا را بررسي و كارهايشان را و سخنانشان را براي آيندگان ثبت كند، اولا اين كار براي نويسنده نان و مقامي نداشت و ثانيا احتمال خطر فراوان بود، همان طور كه بسياري را به همين جرم، نوشته هايشان را تباه كردند، و به زندانشان انداختند و... يا مورخ حقيقت نويس بودند يا شاعر حقيقت پرداز، هنگامي كه كسي عينك رنگي به چشم مي زند، يا از پشت شيشه رنگيني نگاه مي كند خواهي نخواهي، همه چيز و همه جا را با همان رنگ مخصوص مشاهده مي كند، آدمها را، حيوانها را، درختها را، زمين و آسمان را، و مثلا فكر مي كند كه همه آبي هستند يا زرد و يا قرمز و... همه ي دنيا را رنگ كرده اند، غافل از اينكه ديد خودش اين گونه شده است، نه همه جا و همه چيز.

در محيط مسموم همه كس و همه چيز مسموم است، در شهر تهران و يا ساير شهرهاي بزرگ ايران كه هواي آن آلوده است و دود گازوئيل و دود سيگار و... بيداد مي كند و فضاي سبز هم كم است، خواهي نخواهي همه ي مردم چه فقير و چه غني مجبورند از اين هواي آلوده استنشاق كنند، به يك نسبت همه آلوده اند، همه با هم از اين لحاظ سنخيت پيدا مي كنند، روحانيشان، كارگرشان، بازرگانشان، نويسنده شان، كشاورزشان، اداريشان، هنرمندشان و... همه از پشت آن شيشه هاي رنگي يكسان ديده مي شوند، واكنش آنها در



[ صفحه 334]



برابر حوادث تقريبا يك جور است، تفاوتها خيلي محدود است، و شما چه انتظاري از محيط اختناق آلود زمان خلفا داريد؟ بيچاره تاريخ نويسها، چه بنويسند و كجا بنويسند؟ چه بگويند و براي كه بگويند؟ در محيط جنگل تنها زور حكمفرماست و آن كس كه مطيع نباشد هلاك است. تاريخ نويسها مگر جرأت داشتند پيرامون زندگي امامها سخن بگويند؟ حتي بيان حديث پيغمبر صلي الله عليه و آله هم مدتها قدغن شده بود و گناه شمرده مي شد، تفسير قرآن ممنوع بود، جز مداحي خاندان بني اميه و بني عباس شاعران نبايد شعري بسرايند، گوينده ها فقط بايد در فضايل و مناقب اين حكمرانان بي فضيلت سخن بگويند، و تاريخ نويسان نيز بايد تنها ويژگي ها و خصوصيات و برتري هاي! اين شخصيت هاي عجيب و غريب را بنگارند، همه اش تملق، چاپلوسي، مداهنه، دروغپردازي و... ديگر تعجبي ندارد كه چرا تاريخ در خصوص امامان و پيشوايان واقعي مردم حق مطلب را ادا نكرده است، ديگر اين مسأله كسي را ناراحت نمي كند كه چرا در تاريخ از زندگي امامان مخصوصا آن چند نفر آخر كمتر مطلبي آورده شده است، كه لازمه ي زمان بود و موقعيت چنين ايجاب مي كرد!

و يكي ديگر از عللي كه گاهي به نوشته هاي تاريخي نمي توان اعتماد كرد وجود دوستان نادان بوده است، كه در خصوص امامان حرفهايي زده اند و نسبتهاي ناروايي داده اند، كه انسان از شنيدن آن ناراحت مي شود و چقدر مشمئز كننده است، چه غلوها و چه افراطكاري ها، و متأسفانه اسمش را هم گذاشته اند ولايت! و امروز هم همان دوستان ناآگاه، و برخي دكاندارها به همان حرفها چسبيده اند و عوام را فريب مي دهند و خودش نوعي كسب شده است!

البته در ميان انبوه خس و خاشاكها كم و بيش گوهرهاي تابناكي ديده مي شود و آگاهان به علم رجال و حديث از گوشه و كنار حقايق را پيدا مي كنند و گامهايي در راه شناخت امامها و اصحابشان برداشته مي شود كه در خور تقدير است، مورخان قهرمان و از خود گذشته در طول تاريخ خلفا البته انگشت شمار ديده مي شوند كه مقداري از حقايق را روي كاغذ آورده اند خدايشان بيامرزاد، اينها اهل ايمان و عمل صالح بودند «بسم الله الرحمن



[ صفحه 335]



الرحيم، و العصر ان الانسان لفي خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات، و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»

به زمان سوگند، به تاريخ قسم، همه آدم ها در معرض زيانند، نفع خود را تشخيص نمي دهند، به سوي ضرر شتابانند، مگر آن كساني كه اهل ايمانند و نيكوكار، پيوسته به كارهاي شايسته اقدام مي كنند، يكديگر را به اجراي حق وادار مي كنند و به پايداري و مقاومت سفارش مي نمايند.

اينها در مسير زمان با بادها حركت نمي كنند، راه حق را انتخاب مي كنند چه به نفعشان باشد چه به زيانشان، اهل ايمان با ديگران، با همه ي مردم فرق دارند، چه حاكم باشند چه محكوم، چه آزاد باشند چه دربند، چه شاعر باشند چه نويسنده، چه نظامي باشند چه كشاورز، اينها راه و برنامه شان مشخص است، و همين ها هستند كه بر شعرشان، تاريخشان و نوشته هايشان مي توان اعتماد كرد، و الا بقيه ي محققين و نويسندگان آن دوران انسانهايي بودند مثل زمان ما، آنها هم محافظه كار و از سر جان و مالشان مي ترسيدند. از تباه شدن زندگي شان وحشت داشتند، از آسيب ديدن زن و فرزند و فرش و چراغشان و... نگران بودند. نمي خواستند كه بچه هايشان يتيم شوند، و آيا نشدند؟ آن بيچاره ها هم مثل ما دلشان آش و پلو مي خواست، چرا بيش از حد از آنان انتظار داشته باشيم؟ مگر محيط اسلامي بود؟ مگر مردم مسلمان واقعي بودند؟ نه، پس آنها هم مثل اكثريت مردم در تمام دورانها، چشمشان را مي بستند و آنچه استاد ازل گفت بگو مي گويم، مي گفتند! مگر بعضي ها در مقام به اصطلاح خيرخواهي نمي گويند: آدم عاقل كه خود را با شاخ گاو به جنگ نمي اندازد و گوشت و پوست كه با شمشير و نيزه و گلوله سنخيتي ندارد... بگذار خر خود را برانيم و نان و آبمان كه هست چه كارمان به كار كائنات! نان را به نرخ روز بايد خورد! مسلماني هم به اصطلاح تا آنجا براي آنان خوب است كه آسوده شان بگذارد، فقط همان ظاهر، نماز و روزه و تا حدي حج، ديگر تمام، و اگر مي خواهي خواب آشفته نبيني بايد از شتر دور بخوابي! و آن را كه قدرتها مي خواهند به آنها عرضه كني! دينت براي دلت، حكومت را هم براي خودت نگاهدار، آخر انسان زندگي دارد، زن و بچه دارد و!!!



[ صفحه 336]



اينها نه منطق اسلامي است و نه انساني و گوشهاي ما از اين سخنها پر است و اين يك مرام و يك طرز فكر خاصي است، همان افيون توده ها، و همان تخدير ملتها، [1] همين است كه «ان الانسان لفي خسر» آنهايي كه دشمن امام بودند دور دور آنها بود و باد به پرچمشان، اوضاع كه مساعد و اينان هم كه شيطان بالفطره، آب حاضر و شناگر آماده، اين آن زماني ها و بعدا كه به دست مستشرقان افتاد و از چاله به چاه شد، [2] و در هر زمان برحسب جهان بيني حكام، تاريخ توجيه و تفسير و دوباره نويسي شد و آنچه ماند تقريبا غيرقابل استفاده بود. و گاهي خبث طينت و تلبيس برخي دانش اندوختگان بي ايمان و منحرف بود كه با داشتن امكانات هر چند مختصر، روي حقايق را پوشانيدند، و با تعمد مطالب را لبس كردند، نه تنها در آن زمان بلكه در روزگاران بعد كه آن حساسيتهاي خاص روي زندگي امامان شيعه نبود باز هم حقايق را تحريف كردند، چه در سرزمينهاي اسلامي و چه غيراسلامي، و حقايق را آشكارا ناديده گرفتند، عمدا چشم خود را بسته اند تا واقعيت ها را نبينند [3] اما مسلم است كه:



شب پره گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نكاهد



از همان گام اول انحراف مسلماني كه سقيفه بود و تا دوران بني اميه و بني عباس و تا امروز تشكيلات علمي و نويسندگي براي پنهان كردن حقايق و انحراف از حق تربيت دادند، افرادي را استخدام كرده و در مجمعي گرد مي آوردند كه حديث جعل كنند و دشمنان خدا و مردم را به عنوان خدمتگزار معرفي نمايند، احاديث معروف و مشهوري كه مثل غدير را با انديشه هاي حاكم زمان توجيه و تفسير كنند و آيه هاي قرآن را بدانسان كه خليفه يا سلطان مي خواست تفسير نمايند، و اگر مطلب و يا روايتي خلاف نظر حاكم است آن را رد كنند و يا نياورند، و اينها نيز از عوامل سكوت و بلكه انحراف تاريخ مسلماني



[ صفحه 337]



بود. [4] و باز از علل سكوت تاريخ درباره ي ائمه وجود مسأله ي تقيه بود كه روي آن بحث بيشتري خواهيم كرد.


پاورقي

[1] ماركس مي گفت كه دين افيون توده هاست.

[2] كتاب جنايات تاريخ، نوشته دكتر سيد جعفر شهيدي، بحثهاي جامعي در اين خصوص دارد.

[3] كتاب عصر المأمون، نوشته ي احمد فريد رفاعي مصري، سه جلد حدود 1200 صفحه است. اين كتاب از تاريخهاي معاصري است كه با نهايت بي انصافي بسياري از حقايق زندگي امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام را در زمان مأمون ناديده گرفته و چه بسيار غرض ورزي نموده است.

[4] در خصوص مسائل تاريخي در اسلام، آقاي محمد صدر در كتاب تاريخ الغيبة الصغري تحليل وسيعي دارند.