بازگشت

نقش امامان شيعه در تحولات جامعه


پيامبران و امامان در جهان هستي نمونه و الگو و اسوه بودند و سرآمد، و آفتاب را پيوسته درخشندگي است و ذره ها بايد در پرتو انوارش در تكاپو باشند و همين است



[ صفحه 318]



فلسفه حجت، و اينكه زمين هيچ گاه خالي از حجت نمي شود، و اگر حجت در روي زمين نباشد، زمين اهلش را فروخواهد برد، [1] حتي همه ي مردم براي هم حجت هستند ولي آن انسانهاي برگزيده حجت كلي تر و اصلي هستند، آنها شمعي نيستند كه فقط پيرامون خود را روشن كنند، بلكه مهر تابناكي هستند كه مي بايد تاريخ را روشن كنند، جهاني را بيفروزند، و اگر اينها نباشند، شما چه كسي را داريد كه از هر جهت كامل، مطلق و حجت بدانيد؟ بايد به وسيله ي او به زندگي ها صفا داد، و به زيستن مفهوم بخشيد، حركت كنيد و ديگران را به حركت درآوريد؟ مگر اسلام دين تحرك نيست؟ و آن شاگردان موفق مكتب اسلام و معلمان بشريت در تاريخ حركت زا بودند، هر جا تلاشي بود و نفس كشيدني، اينها با تعليماتشان و انديشه هايشان در آن راه داشتند، چه مستقيم و چه غيرمستقيم، حتي اگر در قيافه بابك بود كه خود را خرم ديني وابسته به مرام مزدك مي دانست و يا مازيار در چهره ي مخالفت با اسلام و مسلماني، در همه جا ردپايي از امامها ديده مي شد، حتي در نهضت خراساني ها به پيشوايي ابومسلم خراساني كه شعارشان بود «الرضا من آل محمد صلي الله عليه و آله» كه روي آن سخنها داشتيم، پا را فراتر مي گذاريم و در انقلابات ضد استعماري قرنهاي بعد نيز نشانهايي سازنده از آنها مي بينيم، و اگر بيشتر و دقيقتر مطالعه شود به مطالب و رموز بيشتري پي برده خواهد شد، [2] گرچه بودن امام و همان وجودش تحول بود، دگرگوني بود، وجود امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام براي ستمكاران قابل تحمل نبود، حضرت امام سجاد با دعا كار خود را انجام مي داد، يا امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام با تشكيل مجامع بزرگ علمي به وظيفه ي خود عمل مي كردند. باز هم همان ظالمها نمي خواستند، همان طاغوتها مخالف بودند، همان شيطانها مانع مي شدند. مأمون آنقدر نگران بود و از امامها مي ترسيد كه امام جواد عليه السلام كودك و نوجوان را از مدينه به نزد خود



[ صفحه 319]



مي آورد كه مبادا اين كودك انقلابي بار آيد و كار انقلابي كند، و او هم مانند پدرانش بشود، و خاري در ديده ستم پيشه ها، ولي با همه ي تلاشهايش به نتيجه نمي رسد و شبي در حال مستي گرگ آسا به خانه ي امام حمله مي كند و به گمان خودش حضرت را با شمشير قطعه قطعه كرده و بازمي گردد، [3] غافل از اينكه اراده ي خداوند بر اين قرار نگرفته و امام در بستر نبوده و تيرش به خطا رفته (بلكه شمشيرش). خلفا با همه ي درگيريهايشان و عدم دركشان و سرگرمي شان به مشتهيات نفساني باز به اين موضوع پي مي بردند كه:



جمله ي آوازها زان شه بود،

گرچه از حلقوم عبدالله بود



همه سروصداها، همه روشنگري ها، همه ي آزاديخواهي ها و همه ي حركتها به امامها ختم مي شود، امام چهارم حضرت زين العابدين عليه السلام است كه انقلابات خونخواهي عاشورا را هدايت مي كند، قيام توابين و نهضت مختار و ابراهيم مالك با حمايت امام است. و شعار مقدس «يا لثارات الحسين» [4] از ناحيه اين امام است، گرچه خود حضرت برحسب ظاهر نشسته و دعا مي خواندند، آن هم چه دعاهايي، و يا سر بر سجده نهاده و با خدا حرف مي زدند و...

اما يكي يكي جنايتكاران كربلا را اگر چه در صندوقخانه ها و يا زير چادرهاي زنانه پنهان شده بودند بيرون كشيده و به دست انتقامشان مي سپارد و چه انتقامي!!!

خلفا امثال اين حالتها را مشاهده مي كردند و وضع خود را در خطر مي ديدند و از همه بدتر عمال ترك و ايراني آنها كه كاسه هاي گرمتر از آش بودند و دايه هاي مهربان تر از مادر! و دشمني بودند براي مردم و مردمي ها، مانع فعاليتهاي امامان مي شدند و گاهي خليفه را از چگونگي اوضاع آگاه مي كردند و زماني خود شخصا اقدام مي نمودند، براي نابودي خلقها البته بنا به اراده مبارك خليفه!

ائمه ي بزرگوار بودند كه احاديث و آيات تحول زا را براي آگاهي مردم بيان مي كردند و اينكه خاموشي گناه است و سكوت حرام، و اگر مبارزه علني نشد، پنهاني، و قرآن حقيقي



[ صفحه 320]



كدام است؟ و اسلام واقعي چيست؟ و خشنودي آل محمد صلي الله عليه و آله در چه چيز است؟ [5] و حق از آن كيست و چه كسي بناحق بر مسند حق تكيه زده؟ گرچه حق مسند ندارد و در مسلماني بارگاهش مسجد است و تختش محراب كه يك پله پايين تر از ديگران بايد باشد، و در مسجد ورود براي همگان آزاد است، هر كه زودتر آمد جلوتر مي نشيند و در صفهاي جماعت امتيازي نيست، همچنانكه در اجتماع اسلامي همه مساويند و برابر، و مسجد مركز حل و فصل امور اجتماعي، تعليمات، آگاهي ها، و باز همان مبناي حركتها و... شعار همه حكومت آل محمد صلي الله عليه و آله بود، و در ميان آل محمد صلي الله عليه و آله چه كسي ارزنده تر از امام، چه امام محمدباقر عليه السلام، چه امام جعفرصادق عليه السلام و چه امام موسي كاظم عليه السلام و... و باز خليفه ها مي خواستند اين اسوه ها و اين قهرمانها را از مردم بگيرند، باشد كه به نظر آنها آتشها خاموش شود، ولي غافل بودند كه آتشها افروخته تر مي شود.

دادگاههاي فرمايشي و قاضي هاي سرسپرده امامها را محرك تلاشگرها مي دانستند و چه زود آنها را شهيد كرده و دنيايي را از فيض وجود آنان محروم مي ساختند، مخصوصا اين چند امام آخري كه همه جوان و در ابتداي زندگي بودند، امام جواد فقط 25 سال داشتند كه به شهادت رسيدند، امام علي النقي عليه السلام 41 سال و امام حسن عسكري پس از 28 سال زندگي شهيد شدند، [6] و از همه مهمتر آنكه خليفگان نمي توانستند دخالت امامان را مستقيما در شورشها و انقلابها اثبات كنند و در ضمن نمي توانستند ايشان را از عصيانهاي جامعه جدا ببينند.

امامهاي ما اكثر دگرگوني هاي زمان خود را رهبري مي كردند و برنامه شورشگران را در اختيارشان قرار مي دادند، و رهبران انقلاب چه همان ايراني هاي زمان ابومسلم و چه علويان ديگر ادوار، همه از امام و ياران او الهام مي گرفتند. حج خانه ي خدا و زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله بهترين وسيله بود كه درك حضور امامها را بنمايند و مشكلات خود را با آنها در ميان بگذارند و دستورالعمل بگيرند، گاهي به صورت گدا، فروشنده ي دوره گرد، بازرگان



[ صفحه 321]



و... به خدمت امام زمانشان مي رسيدند و مسائل خود را مطرح مي كردند، و اين مسائل چه بود؟ تاريخ در اينجا ساكت است، اگر تنها مسأله غسل و وضو بود كه يحيي بن اكثم ها و ابن ابي داودها از بيان آن عاجز نبودند و اين همه تحمل زحمت و دردسر را نداشت، حتما اين مسأله ها خيلي مهمتر بودند كه گاهي به قيمت جان سؤال كننده تمام مي شد، و چقدر مأمور در اطراف امام جواد عليه السلام و ديگران بودند، حتي در داخل خانه، خادم مخصوص چه زن و چه مرد، حتي مأمون يكي از دخترانش را به امام هشتم داد كه ام حبيبه نام داشت و ام الفضل دختر ديگرش را به امام نهم، باشد كه از جزئيات اخبار داخل زندگي آن امامها هم باخبر گشته و مأمون را در جريان آمد و رفتها نيز بگذارند.

در خانه هاي امام كاظم عليه السلام، امام رضا عليه السلام، امام جواد عليه السلام، امام هادي عليه السلام و امام عسكري عليه السلام پر بود از بازرسها و چشم و گوش هاي خليفه، كه گزارشهاي لازم را به عرض مي رسانيدند! امامان نيز اينها را مي شناختند و مواظب رفتار و حركاتشان بودند و گاهي اينان را تحت تأثير خود قرار مي دادند، مثلا اباصلت مأمور مخصوص حضرت رضا عليه السلام كه خود وابسته به امام شد و پيوسته به او، كه پس از شهادت امام هشتم به خاطر قصور در انجام وظيفه! از طرف خليفه مأمون، زنداني شد، و حضرت جواد عليه السلام ترتيب فرار او را از زندان دادند و او را مخفي ساختند، و امروز مزارش در كنار شهر مشهد زيارتگاه شده و همه ي شيعيان و دوستان علي بن موسي الرضا عليه السلام بر او نيز سلام و درود مي فرستند و اين به خاطر بازگشت او به سوي حق بود.

ميان امام و دوستانشان پيامهاي رمزي رد و بدل مي شد و استتارهايي كه ديگران از درك آن محروم بودند.

چرا امام مستقيما رهبري انقلابيون را برعهده نمي گرفت؟ و خود در كنار مجاهدان و مبارزان نمي جنگيد؟ يكي به خاطر آن بود كه مبارزان حتي علوي ها در نهضت هايشان صددرصد اسلامي نبودند و گاهي نيز براي منافع و مقام و رياست و فرصت طلبي خودشان به سينه مي زدند نه براي خداي تنها، گاهي اهليت كامل نداشتند و لياقت و شايستگي لازم را دارا نبودند و زمان به آنها اجازه ي سازندگي بيشتري را نداده بود، گاهي



[ صفحه 322]



خلوص و تقوايشان آن اندازه نبود كه امام مستقيما آنان را تأييد كند، و گاهي آمادگي لازم را براي مقابله با دشمن نداشتند و اينها از عللي بود كه امامها مستقيما با كسي همكاري نداشتند [7] و خود امام هم با آن مواظبت ها و مراقبتهاي عجيب و غريب نمي توانستند اقدام كنند. اقدام آشكار امام همان و كشته شدن همان، البته كشته شدن بدون اثر، آنان شهادت را دوست مي داشتند، اما به شرط آنكه در قبال اين شهادت جامعه به پيروزي يا موفقيتي برسد، مثل شهادت حضرت حسين عليه السلام، كه همه كشته شدند ولي در قبال كار و فعاليت، نه تنها خود را به كشتن دادن؛ بدين سبب بود كه نام امام ها را در سرلوحه ي شورشها نمي بينيم و تنها به ذكر «الرضا من آل محمد» اكتفا مي شد. و امام غيرمستقيم با همه همكاري داشت و آنان را تقويت مي نمود، زيرا در هر صورت سدي در برابر ظالم و ظلم بودند. برنامه ي امام مصلحت اجتماع بود، هر طور كه صلاح باشد و موردنظر خداوند. حضرت علي عليه السلام با اينكه كاملا با سه خليفه زمانش مخالف بود و گاه و بيگاه حق خويشتن را گوشزد مي كرد [8] با اين حال در اجتماعات آنها حاضر مي شد و راهنمايي هاي خود را از آنان دريغ نمي فرمود. امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام هر كدام به نوبه ي خود تحولات جامعه را زيرنظر داشتند و براي دفاع از حق تلاش مي كردند، كه جان بر سر آن كار نهادند. امام سجاد عليه السلام نيز در راه انقلاب تكاملي قدم گذاشتند و افراد مستعد و آماده به كار را راهنمايي و رهبري مي فرمودند. در اينجا ترجمه ي يكي از نامه هاي آن حضرت را ذكر مي كنيم، كه وسيله ي شناسايي بهتر ايشان و برنامه ي كلي امامان باشد، اين نامه را امام چهارم براي يكي از دانشمندان و علماي زمانشان به نام زهري [9] مي نويسند: [10] .



[ صفحه 323]



«بنگر فرداي قيامت كه در مقابل خدا قرار گرفتي چگونه مردي خواهي بود، آن روزي كه خدا از تو بپرسد نعمتهاي مرا چگونه رعايت كردي؟ حجتهاي مرا چگونه ابلاغ كردي؟ گمان مبر كه خداوند عذر تو را قبول كند و به تقصير تو راضي باشد، اينكه در انجام وظيفه كوتاهي كرده اي) هيهات، هيهات، چنين نيست، خدا علما را در كتاب خويش مسئول دانسته مي فرمايد: بايد حقيقت را براي مردم بيان كنيد و كتمان ننماييد، بدان كه كمترين حقي كه كتمان كردي و سبكترين باري كه بر دوش گرفتي اين است كه با وحشت ظالم انس گرفتي، با نزديكي به او و اجابت دعوتش راه گمراهي را برايش هموار نمودي، مي ترسم فرداي قيامت به همراه خائنان به گناه خويش اعتراف كني، و در مقابل چيزي كه براي اعانت ستمكاران گرفته اي مسئول باشي، اموالي را گرفتي كه حقت نبود، به كسي نزديك شدي كه حق مردم را نداده، و با نزديك شدن به او باطلي را نابود نكردي، كسي را دوست داشتي كه با خدا مي جنگد، آيا چنان نيست كه تو را دعوت نموده تا قطب اداره ي مظالم آنها باشي، تو پلي شدي كه از آن عبور مي كنند، نردبان گمراهي شان هستي، مبلغ ضلالت آنها و پيروشان شدي، تو را (كه حتي دانشمند بودي) درباره ي علماي آل محمد صلي الله عليه و آله به شك انداختند و به وسيله ي تو دل افراد ساده لوح و نادان را به سوي خودشان متمايل ساختند، حتي نزديكترين وزيرانشان و نيرومندترين سردارانشان به اندازه ي تو، روپوش بر مقاصدشان نمي گذارند و دل مردم را به سوي آنها جلب نكردند، در مقابل آنچه از تو گرفتند به تو مزد كمي دادند، آبادت نكردند و خرابت نمودند، تو خود بايد مواظب خويشتن باشي، زيرا ديگري از تو مواظبت نخواهد كرد، تو خود مسئول وضع خويشتني، به حساب خويش رسيدگي كن».

اين يكي از برنامه هاي امام سجاد عليه السلام بود، قدمي در راه سازندگي، گامي براي ايجاد تحول، و هر كدام از امامان به نوعي كه اخبارشان بسيار است و كتابهاي تاريخ و حديث شاهد آن است، مسائل را به گونه اي مطرح مي كردند كه شايسته ي زمان مي ديدند. امامهاي ما شاگردان پرفضيلت مكتب اسلام و قرآنند و صددرصد مجري احكام الهي، آنها كه العياذ بالله دروغگو و دكاندار نبودند، آنها كه نمي خواستند كسي را فريب دهند، كه در ظاهر



[ صفحه 324]



ادعاي مسلماني كنند و در حقيقت و باطن غير آن باشند، شريك دزد و رفيق قافله نبودند، «و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و...» [11] چرا اي مردم در راه خدا براي برقراري عدالت اجتماعي حركت نمي كنيد و... اين دستور براي همه است امام و مردم، و امامها قبل از همه عمل كننده به دستورات خداوند هستند، نه ساكت و خاموش. با تمام نيرو در حد امكانات در برابر ستمكاران مقاومت داشتند و واكنش نشان مي دادند و براي همين بود كه هيچ كدامشان به مرگ طبيعي چشم از دنيا نبستند (ما منا الا مقتول او مسموم) . [12] همه ي ما يا كشته ي شمشيريم و يا با زهر شهيد خواهيم شد.

كلمات گهربار امام حسين عليه السلام هر كدام، هر جمله، هر عبارتش گوياي واقعيتي است از برنامه ي امامت، امامت براي امت، كه چگونه از انسانيت، از دين خدا و از آزادگي دفاع مي كند، آري، آزادگي نبود اگر نهضتش نبود، [13] فرياد «يا سيوف خذيني» براي چيست؟ اي شمشيرها بر من فرود آييد، «ان لم تكن لكم دين فكونوا احرارا في دنياكم» اگر دين نداريد لااقل در دنياي خودتان آزاده باشيد، شرف و فضيلت داشته باشيد.

امامان به طور كلي از نهضت هاي زمان خودشان حمايت مي كردند، و از برخي اين مجاهدان با نام قائم (قيام كننده) نام مي بردند [14] و تلاش مردم زمان را در صورتي مفيد مي دانستند كه در زير پرچم آن قائم باشند و در اين خصوص احاديثي در حد تواتر موجود است و حتي در برخي موارد، عجله در اين كار و حساب نشده فعاليت كردن را مذموم شمرده اند، مثلا از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:

«فوالله لقد قرب هذا الامر ثلاث مرات فاذعتموه، فاخره الله، و الله ما لكم سر الا و عدوكم اعلم به منكم». [15] .

پس به خدا قسم بيش از چند گام با پيروزي فاصله نداشتيم، اين بي كنترلي شما بود كه آن را به تأخير انداخت، شما سر نگهدار نبوديد. دشمن شما اين موضوع را رعايت كرد و با آنكه امام باقر عليه السلام فرمايند:



[ صفحه 325]



«الغبرة علي من آثارها هلك المحاصير... المستعجلون» [16] عجولان بي كنترل محكوم به نابودي اند.

امامان پيرو فرمايش پيامبر هستند كه فرمود: «هر كس ستمكاره اي نيرومند را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، پيمان خدا را شكسته و با راه و روش پيغمبر (عدالت) به مخالفت برخاسته است، با بندگان خدا، براساس استثمار عمل مي كند... اگر با سخن و عمل (يعني كليه امكانات) او را رسوا نسازد و از گناهش بازندارد بر خداوند است كه او را همنشين ستمگر نموده و به مغاك او در اندازد و...» [17] .

حضرت صادق عليه السلام براي زيد بن علي مجاهد آزاده اي كه در راه خدا شهيد شد از خدا طلب رحمت مي كند، راه او را راه خدا و گريه كنندگان بر او را اهل بهشت و سرزنشگران او را اهل دوزخ معرفي مي كند. او را عمويي نيكو براي دنيا و آخرت خود، سودمند مي داند و از زيد، به عنوان همتاي شهداي بدر و احد و صفين و كربلا كه در ركاب پيغمبر، علي، حسن و حسين عليهم السلام به شهادت رسيده اند نام مي برد. [18] .

در جايي ديگر مي فرمايد: دوست مي دارم كه يكي ديگر از آزادگان در صحنه ظاهر شود و مخارج اهل و عيالش را من بپردازم و عملا نيز به بازماندگان آنان كمك كنم. [19] .

داستان صفوان جمال، با امام هفتم در خور تأمل است، [20] كه او شتراني داشت و هر سال در موسم حج به اطرافيان خليفه كرايه مي داد تا به مكه رفته و بازگردند. امام موسي بن جعفر عليه السلام كار او را زشت مي نمايند و وي را سرزنش مي كنند، او مي گويد من شتران را براي گناه و يا كار بيهوده اي كرايه نداده ام، امام مي فرمايد: تو به اندازه ي همين كه مايلي اينها سر كار باشند و از سفر برگردند و شتران تو و كرايه آن را بپردازند، طرفدار حكومت ظالمي و اعانت به ظلم كرده اي (از آنها خواهي بود) و امثال اين حديث بسيار است، علي عليه السلام فرمود: هر كس كه جفاكاري ها را ببيند و اعتراض نكند مانند كسي است كه به آن اعمال رضايت دارد، حقي هست و باطلي و هر كدام را اهلي، كسي كه به طرفداران حق نيرو



[ صفحه 326]



ندهد، به آنان ضربه وارد ساخته است. [21] و در فرهنگ وسيع اسلامي از زبان امامان بزرگوار چه بسيار از اين سخنان نقل شده كه همه راه گشا و راهنماي انسانهاي آزاده بوده است.

محمد بن سنان گويد: به حضور امام ابوالحسن حضرت هادي عليه السلام رسيدم فرمود: آيا خبر تازه اي از اين حكام ظالم (آل فرج، كه حاكم مدينه بودند و طرفداران جدي بني عباس) داري؟ گفتم عمر بن فرج كه قبلا حاكم مدينه بود مرده است، تا بيست و چهار مرتبه فرمود: الحمد الله، گفتم اي آقاي من اگر مي دانستم اين خبر شما را شاد مي كند، من پابرهنه مي دويدم خدمت شما و خبر را مي گفتم، فرمود: اي محمد نمي داني كه او به پدرم محمد بن علي عليه السلام چه گفته؟ گفتم نمي دانم، فرمود: درباره ي موضوعي پدرم با او سخن مي گفت، در پاسخ پدرم گفت: گمان دارم تو مستي! پدرم گفت: بار خدايا اگر تو مي داني كه من امروز تا شب براي تو روزه دار بودم به او مزه ي غارت مال و خواري اسير را بچشان. به خدا چند روزي نگذشت كه اموالش را غارت كردند و هر چه داشت بردند و او را اسير كردند و هم اكنون مرده است، خدايش نيامرزد، خداوند از او انتقام كشيد و خدا هميشه انتقام دوستانش را از دشمنانش مي كشد. [22] و اين مردك نيز از عوامل ستم بود كه سخت به نكبت ستمكاران دچار شد، اموالش را گرفتند، او را كتك زدند، شكنجه اش كردند و بالاخره در نهايت رنج و ناراحتي مرد، امام هادي بدين وسيله نفرت از عوامل ستم را در ياران و دوستانش ايجاد مي كند و آنها را براي نبرد با ظالمين آماده مي سازد.

هارون الرشيد از امام موسي بن جعفر عليه السلام مصرانه مي خواهد كه حد و مرز فدك را مشخص كند تا به نظر خودش آن مزرعه! را به فرزندان علي عليه السلام باز پس دهد و به اصطلاح سروصداها را بخواباند و علويان را سر جاي خود بنشاند كه حق خود را از خلفاي بني عباس طلبكار نباشند! امام كاظم عليه السلام مي فرمايند: فدك را نمي گيرم جز با حدودش، هارون مي پرسد: حدودش كدام است؟ امام مي فرمايد: اگر معين كنم نمي دهي، هارون مي گويد به جدت سوگند مي دهم، امام مي فرمايند: حد فدك از سمت شرق حدود ديوار چين است از غرب اقيانوس اطلس، از جنوب درياي عمان و از طرف شمال قسطنطنيه تا



[ صفحه 327]



سواحل جنوبي درياي سياه و درياي عمان و از طرف شمال قسطنطنيه تا سواحل جنوبي درياي سياه و درياي مرمره، اژه، و درياي مديترانه تا ارمنستان (يعني تمام جوامع و سرزمينهاي اسلامي در آن دوران). هارون مي خواست با دادن مزرعه اي به نام فدك مردم را فريب دهد و خود را طرفدار خاندان علي عليه السلام معرفي نمايد (مثل هارونهاي زمان ما كه خويشتن را تابع اسلام دانسته و به اصطلاح حمايت از علما، و متأسفانه مي بينيم كه علماي مجاهدي چون آيات الله طالقاني و منتظري زنداني هستند زندانهاي حكومت پر است از علما و استادان دانشگاه و دانشجويان و دانش آموزان و بازاريان متعهد، چه بسياري از عالمان ديني و مجاهدان اسلامي و مجتهدين كه در تبعيدگاههاي بد آب و هوا به سر مي برند و افسوس كه گلوله هاي حكومت نظامي سينه هاي جوانان مسلمان را سوراخ مي كند).

امام موسي كاظم عليه السلام كه منظور هارون را مي داند مشت او را باز مي كند. در اينجا رنگ هارون دگرگون شده و مي گويد: «فلم يبق لنا شيي ء فتحول الي مجلسي...» براي ما كه چيزي نماند. پس بيا جاي من بنشين، البته بايد امام موسي كاظم عليه السلام جاي هارون بنشينند، هارون و امثال او غاصب اند، و گويند يكي از علل تصميم هارون براي قتل امام هفتم بيان همين مطلب بود. [23] .

امام صادق عليه السلام در سخناني جوانان را به پيروي از خود دعوت مي كند و از مراجعه به ستمكاران بازمي دارد «يا معشر الاحداث اتقو الله و لا تأتوا الرؤساء، دعوهم حتي يصيروا اذنابا، لا تتخذوا الرجال و لايج من دون الله، انا و الله خير لكم منهم ثم ضرب بيده الي صدره» [24] اي جوانان پرهيزكار باشيد و به طرف اين حاكمان نرويد آنها را رها كنيد، آنان به دنبال شما مي آيند، آنان را محرم راز خود قرار ندهيد غير از خدا، به خدا قسم من بهتر از آنها هستم و سپس امام دستش را به سينه اش زد، و بدين وسيله امام عليه السلام خود را معرفي كرد كه از او پيروي شود نه از مدعيان قدرت و صاحبان زر و زور و تزوير زمان.



[ صفحه 328]



امام صادق عليه السلام از حقي كه به دستياري عمال طاغوت دريافت شود به عنوان سحت و حرام نام مي برد:

«من تحاكم اليهم في حق او باطل فانما تحاكم الي الطاغوت و ما يحكم له فانما يأخذ سحتا و ان كان حقا ثابتا له» [25] كسي كه داوري به آنها برد در خصوص حق يا باطل، قطعا داوري به طاغوت برده است، هر چه براي او حكم شد حرام است، اگر چه حق ثابت او باشد.

و همان طور كه آورده شد امام همه جا از قيامهاي علوي ها حمايت مي كنند در جايي مي فرمايند: «يا حسين يخرج من صلبك رجل يقال له زيد يتخطي هو و اصحابه يوم القيامة رقاب الناس غر المحجلين يدخلون الجنة بلا حساب» [26] .

اي حسين از نسل تو مردي بيرون آيد كه نام او زيد است، روز قيامت او و يارانش پا مي گذارند روي گردنهاي مردم و پيشاپيش شايستگان، و اينها بدون حساب وارد بهشت مي شوند.

حضرت موسي بن جعفر عليه السلام فرمايد: «رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق، تجتمع معه قوم كزبر الحديد لا تزلهم الرياح العواصف و لا يملون من الحرب و لا يجتنبون و علي الله يتوكلون و العاقبة للمتقين» [27] مردي از اهالي قم مردم را به سوي حق دعوت مي كند، عده اي دور او گرد مي آيند مانند پاره هاي آهن، بادها آنان را از جاي خود حركت نمي دهد. و از نبرد با دشمنان حق منحرف نمي شوند و از ستيز دورشان نمي نمايد، و آنان بر خدا توكل مي كنند و پايان كار از آن پرهيزكاران است.

از حضرت علي عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: «الساكت اخ الراضي و من لم يكن معنا كان علينا». [28] .

فرد خاموش و بي تفاوت مانند كسي است كه راضي به كار ستمكاران است و هر كس با ما در ميدان نبرد قدم نمي گذارد دشمن ماست و عليه ما قيام كرده است.



[ صفحه 329]



و باز از حضرت علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند: حقي هست و باطلي و هر يك را اهلي، كسي كه به طرفداران حق نيرو ندهد، به آنها ضربه زده است. [29] .

امام حسين عليه السلام در يكي از خطبه هاي خود از بيان پيغمبر اكرم مي فرمايد: كه حضرت فرمودند:

كسي كه سلطان ظالمي را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، پيمانهاي الهي را شكسته و با روش پيغمبر به مخالفت برخاسته و با بندگان خدا بر اساس ستمكاري عمل مي كند اگر با چنين ظالم و ستمگري با تمام قدرت نبرد نكند و او را از گناه بازندارد بر خداوند است كه او را همنشين همان ستمكار نمايد و در جهنم با او يكسان باشد. [30] .

و در حديثي معروف از پيغمبر اكرم نقل شده كه فرمودند:

«اذا ظهرت البدع في امتي فعلي العالم ان يظهر علمه، فان لم تفعل فعليه لعنة الله...» [31] .

هرگاه در امت من بدعتهايي آشكار گشت، بر دانشمند واجب است كه دانسته هاي خود را آشكار كند، اگر چنين نكرد لعنت خدا بر او باد، در جاي ديگر بيان شده كه نور ايمان از او گرفته مي شود.

هميشه فرصتها كم است، لحظه هاي مغتنم زود از دست مي رود، چه سعادتمند آن گروهها و افرادي كه از ثانيه ها و دقيقه ها در حد ممكن بهره مي گيرند و بعد تأسف نمي خورند، امام محمدباقر و امام صادق عليهم السلام تا آنجا كه توانستند معارف اسلامي را مطرح كردند، زيربناي مكتب اسلام و تشيع راستين را پايه گذاشتند. در زمان امام موسي بن جعفر عليه السلام شرايط به گونه اي ديگر نمودار شد، ديگر فرصتي براي تربيت عالمان پيش نيامد، بنا به بيان آن محقق گرامي: [32] «اگر در زمان حضرت صادق عليه السلام آن شاگردان مبرز تربيت نشده بودند و اين فرهنگ را نسل به نسل، نشر نداده بودند، معلوم نبود سرنوشت اين معارف چه مي شد و چه مي بود؟» در اينجا يك بار ديگر به اهميت توجه و اقدام امام صادق عليه السلام و



[ صفحه 330]



استفاده از فرصتي كه آن امام پيدا كرد براي ما روشن مي شود. امام صادق عليه السلام پيش بيني كردند كه در آينده موضع درگيرانه ائمه در برابر دستگاه خلافت، آنان را به محدوديتهاي شديد و طولاني دچار خواهد ساخت، و از اين رو چنان كرد كه بار تعليم و تربيت كه جز از طريق آزادي و تماس و ارتباط علمي نيست، بر دوش ديگران گذاشته شود و ايادي نشر و حراست اين فرهنگ فراوان گردد. امامهاي بعد از حضرت صادق عليه السلام هر كدام در برابر حاكمان موضعي ديگر داشتند، بيشتر جنبه آگاهي دادن و رهبري انديشه ها و راهنمايي مردم و شناخت آنها نسبت به وضع موجود بود، فعاليتهاي امام هادي عليه السلام تا آنجا ادامه يافت كه مكه و مدينه از دست خلفاي عباسي به در مي رفت، و آنها را و واليانشان را نگران مي ساخت و همين امر باعث شد كه متوكل امام را از مدينه به سامرا، كه مركز خلافت بود ببرد و ابتدا آن حضرت را زنداني كند و سپس در محله عسكر (پادگان نظامي) سالها امام را زيرنظر داشته باشد و بالاخره امام در همان خانه شهيد و در همانجا به خاك سپرده شدند. اكثر درباري ها و وابستگان آنان نيز امام هادي عليه السلام را عاملي براي كوبيدن ظلم و رفع فساد مي شناختند» [33] ... و متوكل خليفه ي زمان دانسته بود كه امام با مردمان مبارز و شيعيان ايران و عراق و ساير مناطق ارتباط دارند و نامه و خبر و اسلحه رد و بدل مي كنند، و براي همين بود كه حدود بيست و چهار سال امام علي النقي عليه السلام را زيرنظر گرفته و بالاخره آن حضرت را شهيد كرد.

در وقتي كه امام هادي عليه السلام تنها با فرزندشان امام حسن عسكري عليه السلام در خانه بودند معتمد عباسي در سال 254 هجري بود كه امام را مسموم كرد، و پس از امام هادي، نوبت به حضرت عسكري رسيد كه سختگيري هاي طاغوتها براي آن حضرت شروع شد، و اكثر اوقات در زندان بودند و تبعيد و ممنوع الملاقات، و سختگيري بر شيعه و امامانشان هر لحظه بيشتر مي شد و حتي از لحاظ مالي ايشان را سخت در تنگنا قرار مي دادند و بالاخره شيعيان به خاطر ايمان به خدا و دعوت به اصول عدالت همه ي سختي ها را تحمل كردند و لحظه اي از حراست موضع پيشوايانشان و همرزمانشان غافل نبودند. زندانها،



[ صفحه 331]



شكنجه ها، فشارها و خراب كردن قبر امام حسين عليه السلام و ياران گرامي اش را تحمل كردند، اهانت به مقدسات مذهبي و شخصيت هاي روحاني را چنان كه امروز نيز از طرف سگهاي زنجيري شاهان و دست آموز ستمكاران ارتجاع باب است، شنيدند و در هنگام مقتضي مشتها را گره كردند و بر دهان دشمن كوبيدند و بالاخره مسأله امامت و عدالت را كه دشمن از آن وحشت داشت، به صورت جدي در جوامع اسلامي مطرح ساختند، و توده ها را به حركت درآورده، تئوري ها و انديشه هاي اسلامي را عملي ساختند، و هر پيشوايي را با امامها مقايسه كردند و اگر در غير مسير امام بود و با الگوي امامت و عدالت مطابقت نداشت، دست رد به سينه اش زدند، و هر كس و هر كجا و با هر قدرتي كه بود رهايش كردند و باز گفتند: «اين هادم ابنية الشرك و النفاق و...» [34] كجا است آن عدالت گستري كه بنيان شرك و نفاق را ويران سازد؟ و ريشه ستمكاري را مي خشكاند و... شيعه سمبلي شد براي مبارزه با بي عدالتي ها، ستمها، حق كشي ها، و تقاضاي مردم را از رهبران بالا برد كه علم و عدالت بود، و آن خليفه ها و سلطانهايي كه فاقد علم و عدالت بودند چون نتوانستند چهره ي خود را با عدالت و آزادگي بيارايند و زيبا سازند، آيينه را شكستند، ولي شيعه شكسته نشد و هر روز جلوه ي بيشتر و درخشش بيشتري يافت تا امروز كه مرجع بزرگ و پيشواي عاليقدرش حضرت آية الله امام خميني راه امامانش را دنبال مي كند و در همان موضع ضد ظلم و با همان قدرت از عدالت و ايمان و انسانيت دم مي زند «و لو كره الكافرون» اگر چه براي منحرفان و حقيقت پوشان و استعمارگرها و ارباب زر و زور و تزوير خوشايند نباشد، درود خداوند بر او باد. و اميد كه خداوند تأييدش نمايد.

جاي پاي امامان را در همه ي انقلابهاي جدي و الهي مي بينيم، از اينجايي به مبارزه مستمر و مخالفت بي امان امامها با خلفا پي مي بريم كه مخصوصا اين چند امام آخري در جواني شهيد راه خدا شدند، آيا به خاطر سكوت آنها بود؟ آيا براي سازش با اهل ستم بود؟ آيا براي شانه خالي كردن از زير بار انجام وظيفه ها بود؟ يا آنكه نتيجه ي تلاش مداوم و پيگيرشان بود؟ با اينكه خلفا برحسب ظاهر نماز مي خواندند، مسجد مي رفتند، ادعاي



[ صفحه 332]



مسلماني داشتند، قيافه را مانند مسلمانان مي آراستند، ولي...

امامان با طاغوتها مخالف بودند، براي نابودي آنها مي كوشيدند، تلاشگران و مبارزان عليه بي عدالتي را تشويق و تقويت مي كردند، و در عين حال كوچكترين مدركي براي دستاويز عمال بله قربان گوي خليفه، غلامان خانه زاد و چاكران جان نثار، و آخوندهاي درباري ارائه نمي دادند، ولي امروز بعد از قرنها گذشت زمان، ما به گوشه هايي از آن حركتها پي مي بريم كه چگونه از دور و نزديك مردم را وادار به قيام مسلحانه عليه طاغوت زمان مي كردند و در بسياري از نهضت هاي راستين شركت داشتند و ياران خود را به قيام مسلحانه عليه رژيم ضد اسلامي و ضد مردمي وادار مي كردند، و توانايي آن را نيز داشتند كه اسرار را محفوظ دارند و دولت ظالم با همه ي كوشش و تلاشش نمي توانست از اينان برگه اي يا اعترافي به دست آورد و ظواهر كارشان به صورتي بود كه دشمن نمي توانست از آن چيزي بيابد، يا بيان حديث ساده اي بود يا پاسخ به سؤالي كه مطلقا جلب توجه كسي را نمي كرد، [35] روي همين مخفي كاري هاي شديد بود كه متأسفانه جهان اسلام و حتي شيعيان آنان هنوز نتوانسته اند پي به كارها و برنامه هاي امامها ببرند، مخصوصا اين چند امام آخر از ائمه اسلام. و متأسفانه برخي از مورخين مبارزين و مجاهدين صدر اسلام و يا دورانهاي بعد را بر آن امامان ترجيح مي دهند، كه اين در اثر عدم اطلاع از زندگي امامها و شناختهاي غلط از دورانهاي آنها مي باشد، و نداشتن معرفت به امام و پيشواي مكتب موجب گمراهي و ضلالت خواهد شد و انحراف از راه حق و زيستن در جاهليت صرف است، برخي مورخان مي نويسند كه: در مبارزات علوي ها كه نام امام زمانشان برده نمي شد خود نوعي استتار و تاكتيك بوده، همان طور كه امام صادق عليه السلام پس از شهادت زيد مطالبي فرمودند، و ديگر امامان نيز در اين خصوص اشاره هايي دارند.


پاورقي

[1] مفهوم دو حديث از نبي اكرم. «لولا الحجة لساخة الارض باهلها» بحارالانوار، ج 60، ص 213.

[2] من نيز يادداشتهايي داشتم در خصوص تحولات و دگرگوني هاي جهاني و اثر اسلام بر روي آنها و اثر مسلمانها در آنها از لحاظ زيربنايي و روبنايي كه در دستگيري سال 1351 مهاجمان تباهش كردند و ساواكي ها به يغمايش بردند، و اميدوارم كه دوباره توفيق احيايش را پيدا كنم، مرحوم دكتر علي شريعتي نيز در اين خصوص مطالبي دارد.

[3] منتهي الامال.

[4] اي خونخواهان حسين (بپا خيزيد).

[5] همان «الرضا من آل محمد» كه شعار انقلابيون آن زمانها بود.

[6] ارشاد مفيد - تاريخ الغيبة الصغري.

[7] پيش از اين در بررسي نهضت هاي علويان سخنهايي در اين خصوص داشتيم.

[8] از جمله در نهج البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه ي «شقشقيه»، ص 39.

[9] محمد بن مسلم زهري دانشمند و فقيه معاصر حضرت امام علي بن الحسين عليه السلام مي باشد، امام به دليل عافيت طلبي و سكوتش در برابر ظالمان كه توجيه گر كار آنان و پلي براي استفاده جباران مي باشد، او را مورد نكوهش قرار مي دهند: كه ظالمان تو را محور خطاهاي خود قرار داده اند و پلي براي آزمايشهاي خودشان و نردباني براي گمراهي شان و وسيله اي براي انحرافشان تو راه آنها را مي روي، تو در دل عالمان در مورد ستمگران شك ايجاد مي كني، و دلهاي ناآگاهان به وسيله ي تو متوجه آنها مي شود و... (بحارالانوار).

[10] تحف العقول، ص 281 - بررسي مسائل كلي امامت، ص 150.

[11] سوره ي نساء، آيه ي 78.

[12] شيوه ي امامان شيعه.

[13] در كتابهاي: سلام بر عاشورا از نگارنده، و حسين پيشواي انسانها، در اين خصوص مطالبي آورده شده.

[14] شيوه ي امامان شيعه، ص 42.

[15] تحف العقول - بحارالانوار، ج 75، ص 289.

[16] وسائل، كتاب الجهاد، حديث 4.

[17] به نقل از كتاب شيوه ي امامان شيعه، ص 56.

[18] بحارالانوار، ج 46، ص 175.

[19] بحارالانوار، ج 46، ص 171.

[20] مكاسب، شيخ انصاري.

[21] نهج البلاغه، كلمات قصار.

[22] اصول كافي، ج 2، ص 549.

[23] بحارالانوار، ج 48، ص 144 - شيوه ي امامان شيعه، ص 67.

[24] تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 191.

[25] وسائل الشيعه، ج 18، ص 99.

[26] بحارالانوار، ج 46، ص 171.

[27] سفينة البحار، ج 2، ص 446 - شيوه ي امامان شيعه، ص 79.

[28] شيوه ي امامان شيعه، ص 80 - ارشاد مفيد، ج 1، ص 303 - بحارالانوار، ج 74، ص 421.

[29] نهج البلاغه در كلمات قصار.

[30] اين حديث قبلا به گونه اي ديگر آورده شده بود. نقل از: تحف العقول، ص 505.

[31] وسائل الشيعه، ج 16، ص 269 - اصول كافي، ج 1، ص 54.

[32] محمدرضا حكيمي در كتاب امام در عينيت جامعه، ص 87.

[33] در كتاب، امام در عينيت جامعه، چند نمونه از اين مقوله آورده شده است.

[34] جمله اي از مضامين عاليه دعاي ندبه.

[35] تاريخ الغيبة الصغري، ص 79.