بازگشت

امام در احاديث


براي معرفي و شناخت كامل امامان و پيشوايان بزرگ شيعه، احاديث بسياري از پيغمبر بزرگوار اسلام نقل شده، كه در جاي ديگر روي آن نيز بحثي داشته ايم. در كتابهاي شيعيان به كمتر موردي برخورد مي كنيم كه مطلبي در خصوص امامان نداشته باشد، اگر به كتابهاي اصلي شيعه مراجعه كنيم، كافي، شافي، من لا يحضر و تهذيب و استبصار سرتاسر همه را در دانش بي پايان و آگاهي فوق العاده امامان دوازده گانه مي يابيم. اگر كتابهاي ارزنده ي بحارالانوار مرحوم مجلسي را ورق بزنيم جز شناخت كاملي از انديشه هاي ائمه چيزي مشاهده نمي كنيم، علامه بزرگوار مرحوم آية الله اميني در كتابهاي الغدير بحثهاي جامعي در شناخت خاندان پيامبر و امامهاي بزرگوار دارند و ديگر كتابهاي شيعه كه هر كدام دريايي است بيكرانه از فضائل و مناقب امامان و انديشه هاي جاودانه ي آنها و چه بسيار نويسندگاني كه در مسأله ي خلافت، وصايت، امامت، ولايت... از بيان پيامبر و امامان مطالب جامعي را نقل نموده اند، امامت در نهج البلاغه و خلافت در نهج البلاغه [1] مطالب حضرت علي عليه السلام است كه جمع آوري شده است و چقدر دامنه اين بحث وسيع است. و هر كس بخواهد در اين رشته تحقيق و مطالعه كند، مباني و مآخذ بسياري براي مراجعه وجود دارد، مقداري از نص هايي كه موجود است كلا درباره ي امامان بحث كرده كه چه خصوصياتي بايد داشته باشند، زماني به لفظ اهل بيت، يادآور شده اند يا آل محمد صلي الله عليه و آله، يا عترت، يا اسرت و امثال اينها، گاهي مطالبي بيان شده كه تنها تطبيق بر اينها مي شود نه بر



[ صفحه 303]



ديگري، و گاهي به جزئيات نيز اشاره شده و از هر كدام اسم برده شده و نام و مشخصات آنها را بيان نموده اند، كه در احاديث از اين نوع فراوان به چشم مي خورد، مخصوصا در اصول كافي جلد اول و دوم و در بحارالانوار از اين روايات بسيار است چند نمونه آن را ذكر مي كنيم: «و انما الائمة قوام الله علي خلقه و عرفائه علي عباده لا يدخل الجنة الا من عرفهم و عرفوه، و لا يدخل النار الا من انكرهم و انكروه». [2] .

مسلم است كه امامها قائم مقام خداوند بر آفريدگان و متولي امور و مراقب آنها بوده به شئون و احوالشان مي پردازند و نيز نقيب و سرپرست و معرف بندگان و عارف به حال آنها مي باشند، داخل بهشت نشود مگر كسي كه امامان را بشناسد و آنها بشناسندش و در دوزخ داخل نگردد جز كسي كه نه او امامان را بشناسد و نه آنان وي را بشناسند.

باز حضرت علي عليه السلام در خطبه اي مي فرمايند: «امر ما آل محمد دشوار است كه دشوار شمرده مي شود و جز بنده ي مؤمني كه خداوند قلبش را به ايمان آزموده باشد آن را تحمل نكند و حديث ما را جز سينه هاي امين و انديشه هاي استوار نگاه ندارد و حفظ ننمايد». [3] حضرت علي عليه السلام دانش خود را در نهج البلاغه، گاهي گرفته از پيامبر بيان مي فرمايد، و گاهي تنها از دانش و آگاهي خويشتن سخن به ميان مي آورد، امام ضمن خطبه اي مي فرمايد: «نحن شجرة النبوة و محط الرسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحكم، ناصرنا و محبنا ينتظر الرحمة و عدونا و مبغضنا ينتظر السطوة» ما اهل بيت همچون درخت پيامبري هستيم و فرودگاه و منزلگاه پيامبران خداونديم، محل رفت و آمدن فرشتگانيم، كانهاي دانش و سرچشمه ي داوري و حكمت هستيم، ياري كننده و دوستداران ما انتظار مهر و شفقت دارند و دشمن و كينه ورز ما منتظر كوبيدن و سختگيري ماست.

سخن در شخصيت و شناخت امامان در نهج البلاغه بسيار است، علاقه مندان را به كتابهاي ويژه اي كه در اين خصوص تأليف شده حوالت مي دهيم. [4] و در ديگر كتب



[ صفحه 304]



حديث و روايات صادره از پيشگاه اهل بيت عصمت و طهارت و شخص پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمايشات بسياري در اين مورد آورده شده، در جلد اول كتاب اصول كافي ضمن كتاب الحجه، مسائل بسياري را در موضوع امام و حجت آورده و علت نياز به آنها و نقش آنان را در جهان هستي به وضوح بيان مي دارد. هشام بن حكم يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام براي آن حضرت بيان مي كند كه در مسجد بصره نزد عمرو بن عبيد رفتم و در ميان مردم نشستم، پس از پايان درس اجازه پرسش گرفتم و از او پرسيدم: شما چشم داريد؟ از اين سؤال من يكه خورد و فكر كرد قصد تمسخر دارم گفت اينكه پرسش ندارد مگر نمي بيني؟ وقتي اصرار مرا ديد بالاخره تسليم شد و گفت: آري، چشم دارم، پرسيدم با چشم خود چه مي كنيد؟ جواب داد، با آن رنگها را و اشخاص را مي بينم، گفتم بيني هم داري؟ گفت آري، گفتم با آن چه مي كني؟ گفت با آن بوها را استشمام مي كنم، پرسيدم دهان داري؟ گفت: آري، گفتم با آن چه كار مي كني؟ گفت مزه ها را با آن مي چشم، گفتم گوش داري؟ گفت: دارم، گفتم با آن چه مي كنيد؟ گفت آوازها را مي شنوم، سؤال كردم شما قلب و دل هم داريد، گفت آري، گفتم با آن چه مي كنيد؟ جواب داد، هر آنچه با اين اعضاء و حواسم بدان وارد مي شود امتياز مي دهم، گفتم مگر اين اعضاء دراكه تو را از دل، بي نياز نمي كند؟ گفت نه، گفتم چطور بي نياز نمي كنند، با اينكه همه درست و بي عيبند؟ گفت پسر جان وقتي اين اعضاء در چيزي كه ببويند يا ببينند يا بچشند يا بشنوند ترديد كنند در تشخيص آن، آن وقت به دل مراجعه كنند تا يقين كنند و شك از ميان برود، هشام گويد من به او گفتم، پس خداوند دل را براي رفع شك و ترديد حواس برجا داشته؟ گفت آري، گفتم، بايد دل باشد و گرنه براي حواس يقيني نباشد؟ گفت آري، گفتم خداي بزرگ حواس تو را بي امام رها نكرده و براي آنها امامي گماشته كه ادراك او را تصحيح كند و اگر شكي پيش آيد آن را به يقين تبديل كند و آيا همه ي اين خلق را در شك و سرگرداني و اختلاف بگذارد؟ و آيا اين صحيح است كه امامي براي آنها معين نكند تا آنها را از شك و حيرت برگرداند؟ خداوند براي اعضاي شما امامي معين كرده تا حيرت و شك آن را علاج كند. آن عالم سني مسلك خاموش ماند و پاسخي نداد، آنگاه رو به من كرد و گفت تو



[ صفحه 305]



هشام بن حكمي؟ گفتم نه، گفت از رفقاي او هستي؟ گفتم نه، گفت پس اهل كجا هستي؟ گفتم از اهل كوفه، گفت در اين صورت خود هشام بن حكم هستي، آنگاه مرا در آغوش گرفت و به جاي خود نشانيد و ديگر حرفي نزد تا من برخاستم. وقتي سخنش به اينجا رسيد حضرت صادق عليه السلام خنده اي كردند و گفتند: اي هشام، چه كسي اين مطالب را به تو آموخته است؟ هشام مي گويد: اينها مطالبي است كه از شما آموخته ام و تنظيم كرده ام، امام فرمودند: به خدا قسم اين حقيقتي است كه در صحف ابراهيم و موسي نوشته شده است. [5] .

حسين بن ابي العلاء گويد به امام صادق عليه السلام گفتم، آيا زمين مي تواند باشد و امام در آن نباشد؟ حضرت فرمودند: نه، گفتم آيا ممكن است دو امام در يك زمان باشند؟ فرمودند: نه. جز آنكه يكي از آنها خاموش باشد و به كاري دست نزند. [6] .

ابن طيار گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: اگر در روي زمين جز دو نفر نمانند يكي از آنها حجت و امام باشد. [7] .

در اخبار و احاديث موجود در كتب اسلامي تصريحاتي به وجود امامان بزرگوار شيعه شده كه براي كسي جاي شبهه باقي نمي گذارد، كه راهي انحرافي پيش گيرد و مسيري جز حق بپويد، حدود شصت و پنج حديث از طريق عامه و نوزده حديث از طرق شيعه روايت شده كه عموما مورد اعتماد است و يكي از آنها حديث سلمان فارسي است كه عياشي آن را نقل كرده:

و روي ابن عياش بالاسناد الي سلمان الفارسي قال «دخلت علي رسول الله صلي الله عليه و آله فلما نظر الي، قال: يا سلمان ان الله لم يبعث نبيا و لا رسولا الا جعل له اثني عشر نقيبا، الذين اختارهم الله للامامة بعده، قلت الله و رسوله اعلم. فقال: يا سلمان...» [8] .

ابن عياش با اسناد خودش از سلمان فارسي نقل كرده كه گفت: «بر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله وارد شدم چون حضرت به من نگاه كرد فرمود اي سلمان خداوند پيغمبري را مبعوث نفرمود



[ صفحه 306]



مگر آنكه براي او دوازده نفر را قرار داد كه آنان را براي امامت برگزيد و بعد از من نيز امامها دوازده نفرند، گفتم خدا و رسولش آگاهترند، آنگاه حضرت فرمود: اي سلمان خداوند مرا از نور صاف و پاك خود آفريد و مرا به سوي خود خواند و من او را اطاعت كردم و از نور من علي را آفريد، پس او را خواند، علي اطاعت خدا كرد، و از نور من و نور علي، فاطمه را خلقت فرمود، او را نيز به اطاعت خود دعوت كرد، فاطمه پذيرفت، و از من و علي و فاطمه، حسن و حسين را آفريد، آن دو را نيز به سوي خويش فراخواند، آنان اطاعت خداي را به گردن نهادند و خداوند ما پنج تن را از اسماء خودش نام داد، خداوند محمود است و من محمد، و خداوند عالي است و اين هم علي است و خداوند فاطر است و اين فاطمه، و خداوند قديم الاحسان است و اين حسن و خداوند محسن است و اين حسين، آنگاه خداوند از نور حسين نه امام ديگر را آفريد و ايشان را به طرف خويش خواند، همگي فرمانبرداري خداوند را به گردن نهادند، پيش از آنكه آسمانها بنا نهاده شود و زمين گسترش يابد و هوا و آب و فرشته و بشر آفريده شوند ما تسبيح گوي خدا بوديم و او را تقديس مي كرديم و به او گوش فرامي داديم و اطاعت او مي كرديم، سلمان گفت اي رسول خدا چه مقامي دارد آنكه آنان را بشناسد؟ حضرت فرمودند: اي سلمان كسي كه آنان را بشناسد و به وجود آنان معرفت كامل داشته باشد و از آنها پيروي كند، دوستان آنها را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزاري بجويد، او از ماست، به هر كجا ما وارد شويم او وارد مي شود، و هر كجا منزل كنيم او نيز سكني گزيند، سلمان گفت: خدمت رسول الله عرض كردم، ايمان به آنها كافي است به غير از شناسايي آنها و نامهاي آنها و نسب آنها، [9] فرمودند: اي سلمان تا حسين را شناختي پس از او سيد العابدين علي فرزند حسين است، آنگاه پسر او محمدباقر شكافنده دانشهاي پيشينيان و آخرين پيغمبران و رسولان، سپس پسر او جعفرصادق زبان راستگو، بعد از او موسي پسر جعفر كاظم كه خشم خود را فروخورد و براي خدا صبر كند، پس از او علي بن موسي الرضا، كه راضي به رضاي خداوند است، بعد از او پسرش محمدجواد برگزيده از مخلوقات خدا، سپس پسرش علي هادي



[ صفحه 307]



كه راهنماي به سوي حق است، سپس پسر او حسن صامت است و امين و عسكري، بعد از او پسرش حجة بن الحسن المهدي گوياي به حق و قائم به امر خدا، سلمان گفت: خدمت پيامبر خدا عرض كردم، مرا دعوت به درك آنها بفرما، حضرت فرمودند: تو و امثال تو آنان را درك مي كنيد و آن كس كه ولايت آنها را داشته باشد و حقيقت معرفت آنها را پيدا كند، خداي را بايست بسيار سپاسگزار باشد و...» اين حديث ادامه دارد و طولاني است.

و از اين گونه احاديث در كتابهاي ويژه ي شيعيان بسيار است و اهل تسنن نيز در كتابهايشان در تأييد و اسامي امامهاي شيعه مطالبي دارند: [10] .

هشام، صحابي امام صادق عليه السلام در مجلس هارون الرشيد با عالمان زمان هارون بحثهايي در خصوص امامت دارد، از جمله چند شرط براي امام بيان مي دارد: «امام بايد از طايفه ي معين و مشخصي باشد، خانواده اش معروف و منسوب به صاحب شريعت باشد، پيامبر درباره آن امام با صراحت سخن گفته و او را به نام معرفي كرده باشد، از همه كس به امامت مشهورتر باشد، و هيچ كس بر او مقدم نباشد، پيغمبري مي بايست او را شناسانده باشد كه در شبانه روز در پنج وقت نام او را به رسالت و توحيد و نبوت ياد مي كنند، و اين دعوت به گوش هر عالم و جاهل و صالح و طالح مي رسد و در شرق و غرب منكري نيست كه صاحب دعوت حضرت محمد بن عبدالله است و داماد و خليفه و وصي و نفس او علي بن ابيطالب است كه پيغمبر در موارد بسيار مخصوصا در غديرخم او را معرفي فرمود و ديگر آنكه از شرايط امام آن است كه داناترين مردم بوده و از هر گناه و خطايي مبرا باشد، از همه كس شجاعتر بوده و سخي ترين مردم زمان باشد.» [11] و اين قسمتي از افاضات امام بزرگوار حضرت صادق عليه السلام به شاگرد محبوبشان هشام بن حكم بود كه همين بحث در اين مجلس باعث ايجاد ناراحتي هايي براي هشام گرديد و بالاخره مجبور به فرار شد و در كوفه از دنيا رفت.



[ صفحه 308]



امام هشتم حضرت رضا عليه السلام ضمن بيان حديثي امام را معرفي مي نمايد، و يك شناخت كلي كه مطابق با فطرت انساني است به دست مي دهند، و شرايط لازم شخصيت امام را بيان مي فرمايند: [12] «امام بايستي كه داناترين مردم باشد و از همه مردم رأي و انديشه ي او صحيح تر باشد، باتقواترين افراد بوده و از همگان آگاهتر و بردبارتر، شجاعترين و سخاوتمندترين و پارساترين مردم باشد، «انه لابد ان يكون اعلم الناس، و احكم الناس، و اتقي الناس، و احلم الناس، و اشجع الناس، و اسخي الناس، و اعبد الناس و...» و اين صفات بايستي در حد نهايت در امام وجود داشته باشد زيرا او بعد از پيامبر براي انجام رسالت او قيام كرده و آنچه را كه براي مردم پنهان است بايد آشكارا نمايد، از دقيقترين و پنهان ترين مسائل اسلامي، سپس امام رضا عليه السلام ادامه مي دهند: كه انتخاب و برگزيده شدن او به دست خداست، چون او به همه ي زواياي وجودي افراد آگاهي كامل دارد، امام زمامدار اختيارات مردم بوده، مقام او از همه بالاتر است، و بزرگترين و عظيمترين شأن را داراست. مكان و موقعيت او از همه برتر است، و ارزنده ترين موقعيت از آن اوست و دقيق ترين نظر را دارد كه به انديشه هاي مردم پي ببرد يا مردم بتوانند در وجود او غور داشته باشند، و آراء او را درك كنند، يا اينكه امامي را با اين شرايط براي خود انتخاب كنند (البته در زمان غيبت) امامت ويژه ي حضرت ابراهيم شد پس از نبوتي كه از جانب خدا به او تفويض شده بود، و مقام دوستي (خليل) خدا را به او دادند، و فضيلت و شرافتي بود كه به آن حضرت داده شد. و حضرت رضا عليه السلام، اشاره به اين آيه قرآن فرمودند: [13] «اني جاعلك للناس اماما» خدا به حضرت ابراهيم خطاب كرد كه ما تو را براي مردم امام قرار داديم، ابراهيم با شادي فرمود: «و من ذريتي» آيا فرزندانم نيز مقام امامت را خواهند داشت؟ خطاب رسيد كه «لا ينال عهدي الظالمين» اين پيمان ما براي ستمكاران نيست، و اين آيه پيشوايي و امامت ستم پيشگان را باطل مي سازد تا روز قيامت (هر چند كه از اولاد انبياء و اولياء باشند) و آنگاه امام را در صفوت قرار داد (برتري، برگزيدگي) و ابراهيم را گرامي داشت. خداوند



[ صفحه 309]



كه صفوت و طهارت را در ذريه ي او قرار داد، چنانكه در اين آيه قرآن مي فرمايد: «و وهبنا له اسحق و يعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحين و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا» [14] و ما اسحاق را به ابراهيم بخشوديم و فرزند اسحاق يعقوب را، و همگان را صالح و شايسته ي مقام نبوت گردانيديم و آنها را امام و پيشواي مردم ساختيم، و در نسل ابراهيم خليل فرزندان پاك طينت از پدرانشان ارث مي بردند، جانشين مي شدند تا اينكه نوبت رسيد به پيغمبر ما محمد صلي الله عليه و آله خداوند مي فرمايد: «ان أولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين امنوا و الله ولي المؤمنين» [15] نزديكترين مردم به ابراهيم كساني هستند كه پيروي او كنند و اين پيغمبر و كساني كه ايمان آوردند و خداوند دوستدار مؤمنان است، اين مقام ويژه ي پيغمبر گرامي اسلام گرديد و او علي عليه السلام را به امر خدا جانشين خود كرد و امامت را به او تفويض فرمود، و امامت در ذريه و فرزندان علي عليه السلام كه شايستگي داشتند قرار گرفت، آنهايي كه خداوند به آنان علم و ايمان مرحمت فرموده بود.

امام هشتم پس از بيان اين جملات فرمودند: «ان الامامة منزلة الأنبياء و ارث الاوصياء، ان الامامة خلافة الله عزوجل و خلافة الرسول...» امامت در حد مقام پيغمبري است وارث برگزيدگان است، امامت جانشيني خدا و جانشيني پيامبر است، و كسي مي تواند جانشين خدا باشد كه بعد از پيغمبر كاملترين مردم باشد، براي آنكه خليفه ي پيغمبر خليفه و جانشين خداست در زمين بعد از رحلت پيامبر، پيغمبر او را انتخاب مي كند كه خدا اختيارش كرده است و چگونه مردم مي توانند روي صلاحيت كسي اظهارنظر كنند؟ مخصوصا براي انتخاب امام، با اينكه جاهل به هر چيزند، و حكمت و صلاح در آن است كه انتخاب خدا قطعي باشد و امت از آن پيروي كنند. امام هشتم سپس مقداري در صفات امام سخن گفتند، و نيازهاي مردم را به او بيان فرمودند، آنگاه چنين به سخن ادامه دادند: [16] «و الامام عالم لا يجهل، راع لا ينكل، معدن القدس و الطهاره و النسك و الزهادة و العلم و العبادة... نامي العلم، كامل الحلم، مضطلع بالامامة، عالم بالسياسة مفروض الطاعة، قائم بامر الله، ناصح



[ صفحه 310]



لعباد الله، حافظ لدين الله، ان الانبياء و الائمة يوفقهم الله و يؤتيهم من مخزن علمه و حكمته، ما يؤتيه غيرهم، فيكون علمهم فوق كل علم اهل زمانهم...»

امام دانايي است كه ناداني به او روي نمي آورد، چوپاني است كه پيروانش را با بند به سوي خود نمي كشد، معدن پاكي و پاكيزگي است، و عبادت و دوري از پستي هاي دنيا، و پايگاه دانش است و بندگي خدا... دانش او آشكار است، آگاهي و بردباريش كامل است، وظيفه ي سنگين امامت را به خوبي انجام دهنده است، از سياست آگاهي دارد، فرمانبرداري او واجب است، قيام كننده به فرمان خداست، پندگوي بندگان خداست، نگهدار دين خداست، همانا پيغمبران و امامان را خدا موفق ساخته و توفيق خود را شامل حال آنها كرده و از مخزن علم و حكمت خويش به ايشان عنايت فرموده كه اين لطف شامل حال ديگران نشده، روي اين حساب علم آنها بالاتر از همه ي مردم زمانشان مي باشد.

خداوند در قرآن مجيدش درباره ي طالوت فرمايد: «ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطة في العلم و الجسم و الله يؤتي ملكه من يشاء و الله واسع عليم» [17] خداوند طالوت را براي شما برگزيد، و او را در دانش و توانايي فزوني بخشيد و خدا رهبري جامعه را به هر كه صلاح بداند مي بخشايد كه به حقيقت خدا توانگر و آگاه است، و باز در قرآن مجيد درباره ي ائمه ما كه از ذريه و عترت پيامبر صلي الله عليه و آله هستند اين آيه نازل شده «ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا ال ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما» [18] آيا مردم حسد مي ورزند بر آنچه كه خداوند از فضل خود به آنان عنايت فرموده، ما بر آل ابراهيم كتاب و حكمت فرستاديم و به آنان ملك و سلطنتي عظيم عطا كرديم «و ان العبد اذ اختاره الله لامور عباده، شرح صدره لذلك، و اودع قلبه ينابيع الحكمة، و الهمه العلم الهاما...» و چون خداوند يكي از بندگانش را براي كارهاي مردم اختيار كرد، شرح صدر به او عنايت مي كند (وسعت نظر و آرامش روان) و در دل او سرچشمه هاي حكمت را به وديعه مي گذارد و دانش را به او الهام مي كند، آن هم الهامي عجيب.» (پايان حديث، نقل به اختصار)

مردي از امام هشتم حضرت رضا عليه السلام مي پرسد به چه چيز ادعاي امامت براي آنكه



[ صفحه 311]



مدعي است درست است؟ [19] امام مي فرمايند: به نص و دليل، آن مرد مي پرسد، دلالت بر وجود امام در چيست؟ امام مي فرمايند: در دانش است و برآورده شدن دعايش، آن مرد سؤال مي كند، وجه اخبار شما به چه چيز مي باشد؟ امام پاسخ مي دهند: اين وابسته به پيماني است كه برعهده ي ما از رسول خداست، آن مرد مي گويد، وجه اخبار شما در دل مردم چگونه است؟ امام بيان مي دارند: مگر فرمايش پيغمبر اكرم به تو نرسيده كه فرمودند: بپرهيزيد از تيزبيني و زيركي فرد باايمان، به درستي كه او با نور خداوندي به جهان مي نگرد؟ گفت: آري، امام رضا عليه السلام ادامه دادند: «و ما من مؤمن الا و له فراسة، ينظر بنور الله علي قدر ايمانه و مبلغ استبصاره و علمه و قد جمع الله للائمة مناما فرقه في جميع المؤمنين...»

و مؤمني نيست مگر آنكه براي او دقت نظر و تيزبيني است، او با نور الهي به همه ي چيزها و حوادث عالم نگاه مي كند و اين روشن بيني و دقت نظر به اندازه ي ايمان و مقدار بينش و دانش اوست، و خداوند همه ي خوبي هايي را كه به همه ي مؤمنان داده در امامان جمع نموده است، و باز خداوند در كتابش مي فرمايد: «ان في ذلك لآيات للمتوسمين» [20] در اين سختي ها نشانه هايي است براي افراد هوشيار كه عبرت گيرند، و اولين كس از متوسمين يا هوشمندان، رسول خداست، سپس علي اميرمؤمنان بعد از او است و پس از او حسن و سپس حسين و بعد از او امامان از اولاد حسين هستند تا روز قيامت، بدين گونه امام هشتم درباره ي امامان سخن مي فرمايند و دوستان و ياران خود را هدايت مي كنند با بياني كه مطابق فطرت و طبيعت هر انساني است و عقل و انديشه ي سالم هر انساني رهبري را مي پذيرد و از روي عقل معتقد مي شود كه براي پيشوايي جامعه به سوي تعالي و سعادت و تكامل نياز به امام است، و امام، امت را به سوي حق رهنمايي مي كند، همان طور كه حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: «الا و ان لكل مأموم اماما يقتدي به و يستضيئي بنور علمه...» [21] .

آگاه باشيد كه براي هر پيروي ناچار پيشوايي بايد باشد كه آن پيرو از آن امام



[ صفحه 312]



دنباله روي كند، و از روشنايي دانش او برخوردار گردد، چون مسلم است كه چنين امامي اشتباه و خطايي ندارد و دانش او فوق العاده است، بايستي از راه او پيروي شود مخصوصا بايد راههاي تاريك زندگي را با نور درخشان او پيمود، زيرا كه دانش بي پايان و آگاهي خدايي در وجود او هرگز تمامي ندارند.



بي پير مرو تو در خرابات

هر چند سكندر زماني [22]



ضمن احاديث و روايات بسياري نصوصي بر وجود هر كدام از امامان در اختيار است كه علاقه مندان مي توانند به آن مراجعه كنند، [23] اين گونه احاديث بسيار است و در آن بيان شده كه همه ي امامان از قريشند و از اهل بيت پيغمبرند و مهدي موعود آخرين آنهاست، از سلمان فارسي روايت شده كه گفت بر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله وارد شدم پيامبر حسين را در آغوش داشت و ميان چشمان او را مي بوسيد و دهانش را مي بوسيد، و مي فرمود: تو آقا و بزرگوار هستي و پدرت بزرگوار است، تو امام هستي و پدرت امام است، تو حجت هستي و پدرت حجت است و تو پدر نه تن حجت ديگر خواهي بود كه نهمي آنها قائم است. [24] .

در اين خصوص سخن به درازا كشيده شد، علاقه مندان مي توانند به جلد اول و دوم اصول كافي مراجعه كنند، در آن كتاب مخصوصا احاديث بسياري در مورد آگاهي وسيع امامان در موارد گوناگون آورده شده است. [25] .


پاورقي

[1] دو كتاب به اين دو نام توسط استاد معظم مرحوم محمدتقي شريعتي تأليف گرديده است.

[2] شرح نهج البلاغه، محمد عبده، خطبه 152، ص 294.

[3] نهج البلاغه، عبده، خطبه 188، ص 387.

[4] امامت در نهج البلاغه، در اين خصوص و امامت در قرآن.

[5] اصول كافي، ج 1، چاپ اسلاميه، تهران، ص 317.

[6] همان، ص 332.

[7] همان، ص 335.

[8] همان، باب مولد النبي - مرآت العقول، ج 1، ص 356 - زندگاني امام محمدتقي، ص 44 - بحارالانوار، ج 25، ص 6.

[9] در اصول كافي و مرآت العقول اين قسمت افزوده شده است.

[10] در اصول كافي، ج 2، كتاب الحجه آورده شده و در الغدير از مآخذ عامه نقل شده.

[11] زندگاني امام محمدتقي، ص 55.

[12] الامام الرضا عليه السلام تاريخ و دراسه، محمدجواد فضل الله، ص 232.

[13] سوره ي بقره، آيه ي 124.

[14] سوره ي انبياء، آيه 72.

[15] سوره ي آل عمران، آيه 68.

[16] دنباله ي حديث از كتاب الامام الرضا عليه السلام، ص 233.

[17] سوره ي بقره، آيه ي 247.

[18] سوره ي نساء، آيه ي 54.

[19] الامام الرضا عليه السلام، ص 234.

[20] سوره ي حجر، آيه ي 75.

[21] نهج البلاغه، عبده، نامه به عثمان بن حنيف، ص 505.

[22] سعدي.

[23] از جمله در اصول كافي، ج 1 و 2، بخش كتاب الحجه - كتاب الغدير، علامه ي اميني - غاية المرام، سيد هاشم بحراني - اثبات الهداة، محمد بن حسن حر عاملي - ذخائر العقبي، محب الدين احمد بن عبدالله طبري - مناقب، خوارزمي - تذكرة الخواص، سبط ابن جوزي - ينابيع الموده، سليمان بن ابراهيم حنفي - فصول المهمه ابن صباغ - دلائل الامامه، محمد بن جرير طبري - النص و الاجتهاد، شرف الدين موسوي - ارشاد، مفيد و....

[24] ينابيع الموده، چاپ هفتم، ص 308.

[25] اصول كافي، باب 27، ج 2، ص 138 - سيرة الائمة، ج 2، ص 444.