بازگشت

زنده شدن مردگان به دعاي حضرت


[135] 46 - حضيني گفته است:

محمد بن اسماعيل حسني با واسطه از امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه: در روزگار امام جواد، مردي بنام شاذويه زندگي مي كرد، همسري داشت كه حامله و از قبيله ي اميه بود و از آن قبيله، هيچ كس جز همين زن و شوهر، به امام جواد عليه السلام مراجعه نمي كرد، مراجعه ي اين دو نيز بخاطر ديدن حجت و دليل روشن از ناحيه حضرت بود، يك روز شاذويه خدمت امام جواد عليه السلام رسيد، در حالي كه عده اي از ياران حضرت از جمله محمد بن سنان در حضورش نشسته بودند، شاذويه به سوي امام جواد عليه السلام رفت و سلام داد، امام جواد عليه السلام به او فرمود: اي شاذويه! مطلبي داري و جلوتر، حجت و كرامت ما را يافته اي و (لذا اين مطلبت را) به غير من اظهار نمي كني! چون شاذويه اين سخن را شنيد، مطمئن شد كه حضرت از خاندان نبوت و گنجينه ي رسالت الهي است.

حضرت فرمود: اي شاذويه! آيا دوست داري بشنوي كه چرا به نزدم آمده اي و چه خواسته اي داري؟

عرض كرد: آري اي سرور ما! خدمت شما نرسيده ام مگر به اين جهت كه نيتم را آشكار سازيد و پرسشم از شما را معلوم كنيد و خواسته ام را بيان فرمائيد كه چيست؟

حضرت فرمود: آري، همانا همسرت، حامله است و به زودي پسري مي زايد و او در اين زايمان از دنيا نمي رود - امام جواد عليه السلام اين سخنان را به منظور القاي امامت به وي به زبان مي آورد - همسرت از قبيله ي اميه است و برخورد و رفتار نيكويي با تو دارد.

شاذويه عرض كرد: آري اي ابا جعفر! امام جواد عليه السلام ادامه دادند: و همسرت به واسطه ي كرامتي كه از ما خواهد ديد، كار خود را قطعا به ما خواهد سپرد و او از خاندان كافر مي باشد كه مسلمان خواهد گشت.

شاذويه دوستي داشت كه سخنان امام جواد عليه السلام را نپذيرفت و به شاذويه گفت: سخنان تو و سخنان ابوجعفر، نكوهيده بود و آيا او، جز به منظور القاي امامت، سخن گفت! شاذويه در جوابش اظهار داشت: ما هم متوجه منظور تو شديم، ولي تو از بزرگواري و بذل و بخشش امام



[ صفحه 122]



جواد عليه السلام بي خبري.

وقتي شاذويه اين مژده و بشارت را به اين سرعت دريافت نمود، محمد بن سنان گفت: بايد برتري و شايستگي مثل و مانند أبي جعفر عليه السلام و علم آنها، در بين مردم شناخته شود.

شاذويه گفت: داخل خانه ي خود شدم و همسرم را در حال مرگ ديدم، اما جزع و فزع نكردم، زيرا امام جواد عليه السلام فرموده بود كه او، در اين زايمان از دنيا نمي رود، همسرم به زودي به حال عادي بازگشت و پسر بچه ي مرده اي به دنيا آورد.

خدمت امام جواد عليه السلام مراجعت كردم، وقتي به حضرت نزديك شدم، فرمود: اي شاذويه! آيا آنچه راجع به زن و فرزندت گفته بودم، درست بود؟

عرض كردم: آري اي آقاي من! پس چرا دعا نمي كني كه خداي متعال، فرزند ماندگاري روزيم فرمايد؟

حضرت فرمود: از من درخواست نكرده اي، عرض كردم! الان از شما مي خواهم.

حضرت فرمود: واي بر تو! حكم خدا در مورد او، اجرا شده است.

عرض كردم: فضل و كرم شما كجاست؟

محمد بن سنان گفت: عرض كردم: اي سرور من! از خدا بخواهيد، او را زنده نمايد.

حضرت فرمود: بار خدايا! تو از نهان بندگان خود آگاهي، همانا شاذويه دوست دارد، فضل و كرم تو را نسبت به خويش مشاهده كند، بنابراين پسرش را برايش زنده گردان.

شاذويه گفت: پس امام جواد عليه السلام، روي مبارك خود را به من كرد و فرمود: برو به نزد فرزندت كه خداي متعال براي تو، زنده اش فرمود.

او گفت: به سرعت رهسپار خانه ي خود شدم و مژده ي زنده شدن فرزندم را دريافت كردم و بي درنگ همسرم را مطلع ساختم، او كه از طايفه ي اميه بود، به من گفت: به خدا سوگند! همين حالا از تمام اميه بيزاري مي جويم و من به او گفتم: و از «تيم» و «عدي»، او نيز اظهار داشت: از فلاني و فلاني، بيزاري جستم و به دوستي بني هاشم و اين امام، يعني امام جواد عليه السلام در آمدم و او و همه ي كساني كه در خانه ي من بودند، شيعه شدند، در حالي كه پيش از اين، جز خودم دوستدار اهل بيت در خانه ي من نبود. [1] .



[ صفحه 123]



[136] 47 - ابن حمزه آورده است:

احمد بن محمد حضرمي [2] در روايتي گفت: امام جواد عليه السلام، حج گزارد، چون در منزل «زباله» فرود آمد، ناگهان با زن ناتواني مواجه شد كه بر گاو خود مي گريست كه در كنار راه افتاده بود. حضرت دليل گريه ي آن زن را پرسيد و زن به احترام حضرت از جا بلند شد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! همانا من، زني ضعيف و ناتوانم و كاري از دستم بر نمي آيد و اين گاو تمام دارايي من بود.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: اگر خداي متعال آن را به تو باز گرداند، چه مي كني؟

عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! شكر و سپاس خود را براي خدا تجديد مي نمايم.

پس امام جواد عليه السلام دو ركعت نماز بجاي آورد و دعاهايي خواند، سپس پاي مبارك خود را به گاو زد و گاو برخاست، زن فريادي كشيد و گفت: عيسي بن مريم! امام جواد عليه السلام فرمود: اين حرف را نزن، بلكه بگو: بندگان مورد احترام و جانشينان پيامبران. [3] .


پاورقي

[1] الهداية الكبري: 306.

[2] احمد بن محمد حضرمي از اصحاب امام باقر است چنانكه كتاب معجم رجال الحديث 2، 331 متعرض شد، لكن ابن حمزه، اين حديث را از معجزات امام جواد شمرده است.

[3] الثاقب في المناقب: 503، ح 431.