بازگشت

كرنش درندگان در مقابل امام


[130] 41 - شبلنجي آورده است:

يكي از نگهبانها گفته است: زني پيش متوكل، ادعاي سيادت كرد، لذا در جستجوي كسي برآمد كه راست و دروغ او را آشكار سازد، امام جواد عليه السلام را معرفي كردند و متوكل، قاصدي را بسوي حضرت فرستاد و امام جواد عليه السلام، نزد متوكل آمد، پس حضرت را كنار خود بر تخت نشانيد و سيادت آن را از وي پرسيد.

امام جواد عليه السلام فرمود: خداي متعال گوشت فرزندان حسين را بر درندگان، حرام كرده است، او را پيش درندگان بينداز، اين خبر را به مدعي سيادت دادند و او به دروغ خود، اعتراف كرد، سپس به متوكل گفته شد: آيا اين پيشنهاد را در حق خودش امتحان نمي كني؟

پس متوكل دستور داد، تا سه تا از درندگان را حاضر كنند، آنها را به حياط كاخش آوردند، سپس امام جواد عليه السلام را فرا خواند، وقتي حضرت داخل حياط شد، متوكل در را بست، ولي درندگان، صداي خود را فرو خورده، خاموش گرديدند و چون حياط را به طرف پلكان طي كرد،



[ صفحه 119]



در حالي كه آنها آرام بودند، خود را به حضرت سائيدند و پيرامونش، به گردش در آمدند، حضرت نيز با دست خود، آنها را نوازش فرمود: آنگاه بر جاي خود، نشستند و حضرت به طبقه بالا، پيش متوكل رفت و ساعتي با وي به گفتگو پرداخت، بعد از آن از پلكان فرود آمد و درندگان، رفتار نخست خود را تكرار كردند تا اينكه حضرت بيرون رفت و متوكل، حضرت را با پيشكش نفيسي مشايعت كرد.

بعضي از حاضران، به متوكل گفتند: تو همچنان كن كه پسر عمويت، با درندگان كرد متوكل چنين جسارتي در خود نيافت و به آنها گفت: مي خواهيد مرا به كشتن دهيد، سپس تأكيد نمود مبادا آن را افشا كنند. [1] [2] .


پاورقي

[1] نور الأبصار:162.

[2] به نقل مسعودي، صاحب اين ماجرا، فرزند امام جواد، امام هادي است و اين گفته صحيح است، زيرا متوكل معاصر امام جواد نبوده، بلكه معاصر فرزند اوست. مروج الذهب 4: 86.