بازگشت

خبر دادن حضرت از مرگ و ميرها


[108] 19 - راوندي گفته است:

داود بن محمد نهدي از عمران بن محمد اشعري نقل كرده است كه گفت: خدمت امام



[ صفحه 104]



جواد عليه السلام رسيدم و خواسته هاي خود را گفتم و عرض كردم: ام حسن، خدمت شما سلام مي رساند و پيراهني از شما مي خواهد كه كفن خويش سازد.

حضرت فرمود: البته او، از اين بي نياز شده است، من بيرون آمدم و مفهوم سخن حضرت را نفهميدم، پس خبر رسيد، سيزده روز يا چهارده روز جلوتر، از دنيا رفته است. [1] .

[109] 20 - همچنين گفته است:

از عمران بن محمد روايت شده كه گفت: برادرم، يك زره با چند چيز ديگر به من داد كه به امام جواد عليه السلام تحويل دهم، آنها را نزد حضرت بردم، در حالي كه زره را فراموش كرده بودم، چون خواستم با حضرت خداحافظي كنم، به من فرمود: زره را هم بياور.

و مادرم نيز خواسته بود كه پيراهني از حضرت، برايش بگيرم و چون با او در ميان گذاشتم فرمود به آن نيازي ندارد، پس خبر رسيد كه بيست روز پيش از دنيا رفته است. [2] .

[110] 21 - مسعودي گفته است: از صالح بن عطيه اصم نقل شده كه گفت: قبل از بيرون رفتن امام جواد عليه السلام به جانب عراق، حج گزاردم و خدمت حضرت از تنهايي شكايت كردم؛ حضرت به من فرمود: آگاه باش كه تو، از حرم بيرون نخواهي رفت تا كنيزي خريداري كني و از او، فرزند دار شوي.

عرض كردم: فدايتان شوم! اگر صلاح مي دانيد، راهنمائيم كنيد؛ حضرت فرمود: آري، برو و جستجو كن و چون كنيزي انتخاب كردي، مرا آگاه ساز؛ من نيز چنين كردم.

حضرت فرمود: برو و نزديك صاحب كنيز باش تا من بيايم؛ من نيز به غرفه ي كنيز فروش رفتم؛ امام جواد عليه السلام بر ما گذشت و به كنيزك، نظر افكند و گذشت؛ چون خدمت حضرت رسيدم، فرمود: او را ديدم، اما عمر كوتاهي دارد؛ فردا صبح، نزد صاحبش رفتم؛ او گفت: كنيز تب دار است و نمي توان او را نشان داد؛ روز بعد به سراغش رفتم؛ صاحبش گفت: همين امروز به خاكش سپردم؛ پس خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و او را مطلع ساختم و كنيز ديگري خريدم و فرزندم محمد، از وي زاده شد. [3] .



[ صفحه 105]




پاورقي

[1] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح9.

[2] الخرائج و الجرائح 2: 667 ح 9.

[3] اثبات الوصية: 218.