بازگشت

خبر دادن حضرت از باطن ابن سهل قمي


[104] 15 - طبري آورده است:

از محمد بن سهل بن يسع قمي روايت شده كه گفت: مجاور مكه بودم، در سفري به مدينه، خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و خواستم از حضرت لباسي بگيرم كه مرا بپوشاند، فرصتي پيش نيامد كه چنين در خواستي كنم و با او خداحافظي كرده و قصد بيرون آمدن كردم، پس با خودم گفتم: نامه اي مي نويسم و خواسته ي خود را در ميان مي گزارم.

راوي گفت: نامه را نوشتم و به مسجد پيامبر رفتم تا دو ركعت نماز، بجاي آورم و صد مرتبه از خدا طلب خير كنم، پس اگر در دلم افتاد كه نامه را تقديم كنم، تقديم و گرنه آن را پاره نمايم، چون چنين كردم، در دلم افتاد كه نامه را تقديم حضرت نكنم.

نامه را پاره كردم و از مدينه، خارج شدم، در همين حال بود كه قاصدي را ديدم، در حالي كه چند پيراهن را در دستمال راه راهي پيچيده، سراغ محمد بن سهل قمي را مي گرفت تا اينكه به من رسيد و گفت: آقاي تو، اينها را برايت فرستاده است و آنها، دو پيراهن بود.



[ صفحه 102]



احمد بن محمد گفت: خداي متعال مقدر كرد كه وقت مردن، من غسلش دادم و در آن دو پيراهن، كفنش نمودم. [1] .


پاورقي

[1] دلائل الامامه: 405 ح 366.