افتادن آلت نوازندگي از دست آواز خوان
[65] 18 - كليني روايت كرده است:
از محمد به ريان نقل شده كه گفت: مأمون ملعون، هر نيرنگي درباره ي امام جواد عليه السلام به كار بست، كار ساز نشد؛ وقتي تصميم گرفت دختر خود را به همسري اش در آورد، دويست كنيز از جوانترين و زيباترين آنان كه در دست هر كدام جامي پر از گوهر بود، به من سپرد تا هنگامي كه امام جواد عليه السلام در جايگاه سران و بزرگان قرار گرفت، از حضرت استقبال نمايند؛ اما امام جواد عليه السلام، به هيچ يك از آنها توجهي نفرمود.
و (در آن زمان) مردي، بنام «مخارق» كه آواز خوان، نوازنده با آلات مختلف و داراي ريش بلند بود، وجود داشت؛ مأمون او را فرا خواند، و او اظهار داشت: اي امير مؤمنان! اگر مشكل تو با او، راجع به امور دنيوي است، ترتيب آن را برايت مي دهم؛ سپس در مقابل امام جواد عليه السلام نشست و صيحه اي زد كه همه ي اهل منزل، گرداگرد او (مخارق) جمع شدند و او، شروع به نوازندگي و آواز خواني نمود؛ مدت يك ساعت، كار خود را ادامه داد در حالي كه امام جواد عليه السلام كمترين توجهي نه از چپ و نه از راست، به او نفرمود؛ آنگاه سر مبارك خود را بلند كرد و فرمود: از خدا بترس، اي ريش بلند!
[ صفحه 56]
راوي گفت: در اين هنگام، آلت نوازندگي از دست مخارق افتاد و تا زنده بود، نتوانست از دو دست خود، استفاده كند.
راوي گفت: مأمون حال او را جويا شد؛ او گفت: وقتي امام جواد عليه السلام مرا آواز داد، به لرزه شديدي افتادم و هرگز بهبود نيافته ام. [1] .
[ صفحه 57]
پاورقي
[1] كافي 1: 494 ح 4.