بازگشت

پيامبر اكرم و ابوذر غفاري


[47] 2 - امام حسن عسكري عليه السلام فرمود:

پدرم از پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام روايت كرده است كه: ابوذر غفاري، يكي از برگزيدگان اصحاب و ياران رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بود؛ يك روز خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم رسيد و عرض كرد: اي



[ صفحه 40]



رسول خدا! همانا من، گوسفنداني به اندازه شصت عدد دارم و نمي خواهم سرگرم آنها شده و از محضر مباركتان، دور باشم و از طرفي هم مايل نيستم آنها را به شباني بسپارم، مبادا در حق آنها ظلم و ستم نمايد و رسيدگي به آنها را از ياد ببرد، بفرمائيد من من چكار كنم؟ سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: سرگرم آنها باش (و ابوذر، سرگرم رسيدگي به آنها گرديد.)؛ چون روز هفتم فرا رسيد، ابوذر خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم شرفياب شد و رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم به او فرمود! اي ابوذر!

ابوذر عرض كرد: بلي، اي رسول خدا!

حضرت فرمود: با گوسفندانت چه كردي؟ ابوذر عرض كرد: اي رسول خدا! آنها داستان عجيبي دارند! سپس حضرت فرمود: داستانشان چيست؟

ابوذر عرض كرد اي رسول خدا! در حالي كه من، به نماز ايستاده بودم، گرگ به گوسفندانم زد و من گفتم:

پروردگارا! نمازم؛ پروردگارا! گوسفندانم و نمازم را، بر گوسفندانم ترجيح دادم؛ در همين حال شيطان ملعون خطوراتي به خاطرم دميد كه اي ابوذر! كجا هستي، اگر گرگها به گوسفندانت حمله كنند، در حالي كه تو مشغول نمازي؛ همه را نابود مي سازند و در دنيا، چيزي براي تو باقي نخواهد ماند تا هزينه ي زندگي خود را تأمين كني.

اما به شيطان گفتم: يگانگي خداي متعال و ايمان به حضرت محمد پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم و ولايت برادرش، سرور آفريدگان بعد از او، حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام و ولايت و محبت امامان پاك و راستين از فرزندان آن حضرت و دشمني با دشمنان ايشان، برايم باقي خواهند ماند و با وجود اين سرمايه هاي عظيم، از دنيا هر چه از دست بدهم باكي نيست.

سپس با دل و جان به نمازم پرداختم پس گرگي آمد و در حاليكه من متوجه بودم بره اي را گرفت و برد، ناگهان شيري به گرگ رو آورد و آن را نصف كرد و بره را به گله برگردانيد سپس مرا ندا كرد: اي اباذر! به نمازت رو كن خداوند تا زماني كه تو مشغول نمازي، مرا به گوسفندانت گمارده است. پس با دل و جان به نمازم پرداختم و آنچنان شگفتي يي مرا فرا گرفت كه جز خداي متعال، احدي بر آن واقف نيست تا اينكه از نماز فارغ شدم؛ در اين حال، شير نزد من آمد و به من گفت: پيش حضرت محمد برو و او را با خبر ساز كه خداي متعال، به يقين صحابه ي تو را كه نگهبان شريعت توست، تكريم و احترام فرمود و شيري را بر گوسفندانش گمارد تا



[ صفحه 41]



حافظ و نگهبان آنها باشد. همه ي كساني كه در محضر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بودند، دچار شگفتي شدند و رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: راست گفتي، اي اباذر! و بي گمان، من و علي و فاطمه و حسن و حسين (درود خدا بر آنان باد.)، به اين حقيقت ايمان داريم.

اما يكي از منافقان اظهار داشت: اين ماجرا، بيانگر تباني محمد صلي الله عليه و اله و سلم و ابوذر است؛ محمد صلي الله عليه و اله و سلم مي خواهد با نيرنگش ما را بفريبد و بيست نفر از منافقان، هم پيمان شدند و گفتند: پيش گوسفندان ابوذر مي رويم و تماشا مي كنيم كه آيا هنگام اقامه نماز ابوذر، شيري مي آيد و از گوسفندانش محافظت مي كند يا نه و بدينگونه، دروغش را آشكار مي سازيم؛ سپس آنها رفتند و اتفاقا ابوذر، به نماز ايستاده بود و آن شير، پيرامون گوسفندانش مي گشت و از آنها، محافظت مي كرد و اگر يكي از آنها، از گله جدا مي شد؛ آن را به گله باز مي گردانيد تا وقتي كه ابوذر، نمازش را به پايان برد؛ در اين حال، شير او را آواز داد: بيا اين گله گوسفندانت، را صحيح و سالم و بي كم و كاست.

آنگاه آن شير، منافقان را آواز داد كه: اي گروه منافقان! موالي و پيرو حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و علي عليه السلام و خاندان پاكيزه ي او و نيز كسي كه به خداي متعال به وسيله ي آنان متوسل گشت كه خداي متعال و پروردگار من، مرا به نگهباني گوسفندانش به گمارد را، انكار نموديد! سوگند به آن كسي كه محمد صلي الله عليه و اله و سلم و خاندان پاك و پاكيزه اش را گرامي داشت! خداي متعال اختيار مرا به ابوذر داده است، تا جايي كه اگر به من دستور دهد كه شما را پاره پاره كنم و هلاك سازم، هر آينه چنين خواهم كرد؛ سوگند به كسي كه به فراتر از او، سوگندي ياد نمي شود! اگر از خداي متعال خواسته شود كه به حق محمد صلي الله عليه و اله و سلم و خاندان پاكش، آب درياها را به روغن «زنبق» و «بان»، مبدل سازد و كوهها را مشك و عنبر و كافور، گرداند و شاخه هاي درختان را به «زمرد» و «زبر جد»، بدل فرمايد، خداي متعال اين خواسته را رد نخواهد كرد.

وقتي ابوذر خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم آمد، حضرت به او فرمود: اي ابوذر! همانا خداي متعال را نيك بندگي كردي، در نتيجه خداوند هم كسي را فرمانبردار تو ساخت، تا دشمنان را از تو دور سازد؛ بنابراين، تو از برترين كساني هستي كه خداي متعال آنان را به نماز گزاردن، ستايش نموده است. [1] .



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام: 73 ح 37.