بازگشت

ديدار ذوالقرنين و ابراهيم


[12] 3 - و نيز روايت كرده است:

محمد بن خالد با واسطه از ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) روايت كرده كه گفت: ذوالقرنين با ششصد هزار سوار، حج گزارد؛ چون داخل حرم شد، چند نفر از يارانش، او را تا كعبه همراهي كردند؛ وقتي بازگشت، گفت: مردي را ديدم كه هرگز نوراني تر و خوش سيما تر از وي را مشاهده نكرده بودم.

گفتند: او، ابراهيم خليل الرحمن است.

گفت: مركبها را زين كنيد؛ بي درنگ و در مدت زمان زين كردن يك مركب، ششصد مركب، مهيا گرديد. امام عليه السلام گفت: سپس ذوالقرنين گفت: نه، بلكه به ديدار خليل الرحمن مي رويم؛ او به راه افتاد و نخبگان ياران او نيز پشت سرش به راه افتادند و رفتند.

حضرت ابراهيم عليه السلام از او پرسيد: چگونه روزگار را سپري كردي؟ ذوالقرنين در جواب حضرت گفت: با يازده كلمه كه عبارت است از: منزه است آنكه او، پايدار فنا ناپذير است؛ منزه است، آنكه او، دانايي است كه فراموش نكند؛ منزه است آنكه او، نگهدارنده اي است كه به زمين نمي زند؛ منزه است آنكه او، بينا است و هرگز دچار شك و ترديد نمي شود؛ منزه است آنكه او، نگهبان پاينده اي است كه خوابش نگيرد؛ منزه است آنكه او، پادشاهي است كه قصد كرده نشود (كسي طمع نيل به پادشاهي اش نكند)؛ منزه است آنكه او، عزيز است و هرگز مورد ستم قرار نگيرد؛ منزه است آنكه او، پرده نشين است و مشاهده نگردد؛ منزه است آنكه او، فراخ دست (بخشنده اي) است كه در زحمت نيفتد؛ منزه است آنكه او، هميشه در كار است و



[ صفحه 17]



مبرا از بازي است؛ منزه است آنكه او، هميشگي و فارغ از سهو و غفلت است». [1] و


پاورقي

[1] قصص الانبياء: 122 ح 124.