بازگشت

نامه ي حضرت به عبدالجبار بن مبارك نهاوندي


[179] 29 - و نيز آورده است:

از عبدالجبار بن مبارك نهاوندي روايت شده كه گفته است: در سال 209(دويست و نه) خدمت آقا و مولايم (امام جواد عليه السلام) رسيدم و عرض كردم: فدايتان گردم! از پدران بزرگوارت روايت شنيده ام كه هر چيزي كه از راه فريب و غافلگيري (بدون جنگ و كشتار) به تصرف در آيد، متعلق به امام است؛ حضرت فرمود: همينطور است؛ عرض كردم: فدايت شوم! واقعيت اين است كه مرا در يكي از چنين فتوحاتي، به اسارت گرفتند و هر طور شده، خود را از دست صاحبانم رها ساخته، و به بندگي و به نوكري خدمتتان رسيدم؛ حضرت فرمود: پذيرفتم.

راوي گفت: چون موسم حج فرا رسيد و خواستم، رهسپار مكه گردم (و حضرت خواست رهسپار مكه گردد) [1] ، به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! همانا من، قبلا حج گزارده ام و ازدواج كرده ام و زندگي ام از محل كمك برادران ديني، تأمين مي گردد و چيزي جز آن ندارم؛ چه دستوري مي فرمائيد؟ حضرت فرمود: به شهر خودت باز گرد و حج تو و ازدواجت و درآمدت، بر تو حلال و رواست.

در سال دويست و سيزده (213)، خدمت حضرت رسيدم و بندگي خودم را كه به آن متعهد و ملزم بودم، يادآور شدم؛ حضرت فرمود: تو، در راه خدا آزادي؛ عرض كردم: فدايت شوم! تصميمتان را برايم بنويسيد؛ حضرت فرمود: فردا به دستت مي رسد؛ فردا به همراه نوشته هاي ديگر، نامه اي به دستم رسيد كه در آن نوشته شده بود:

بنام خداوند بخشنده و مهربان؛ اين نامه اي است از محمد، پسر علي هاشمي علوي، براي عبدالله پسر مبارك جوان دليرش؛ همانا من تو را در راه خدا و به عنوان ذخيره ي آخرت، آزاد نمودم؛ جز خداي متعال صاحب و مالكي نداري و بند بندگي، بر پايت نيست و تو، آزاد شده ي من و جانشينان من مي باشي.

اين نامه را در ماه محرم سال دويست و سيزده (213) نوشت و با دست خود و با عنوان «محمد بن علي» امضا كرد و مهر فرمود: درود خدا بر او باد. [2] .



[ صفحه 154]




پاورقي

[1] عبارت داخل پرانتز به نقل از كتاب مناقب مي باشد.

[2] اختيار معرفة الرجال 2: 839 ح 1076.