بازگشت

نامه ي حضرت به سعد الخير


[173] 23 - شيخ كليني آورده است:

از يزيد بن عبدالله به نقل از فرد ديگري روايت شده كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي به سعد الخير [1] ، چنين نوشت: بنام خداوند بخشنده ي مهربان، اما بعد: تو را به تقواي الهي، سفارش مي كنم كه در آن، سالم ماندن از تباهي و خسارت و غنيمت يافتن در آخرت است، به يقين خداي متعال بنده را بواسطه تقوي از خطراتي كه انديشه اش بدان راه ندارد، باز مي دارد و به وسيله ي آن، كوري و جهل را از او دور مي كند، نجات نوح و همراهان او در كشتي، از غرق شدن و نيز رهايي صالح پيامبر و همراهان او از صاعقه آسماني، به وسيله ي تقوا صورت گرفت، رستگاري بردباران و نجات ايشان از گردنه هاي خطر ناك، با تقوا ميسر است و بس، اينان، برادراني در پي خود دارند كه آرزومند فضيلت ايشانند و از آنجا كه عبرتهاي كتاب خدا به ايشان رسيده است، سركشيهاي نفساني را از ورود به خواهشهاي حيواني، پشت سر افكنده اند.

شاكر خدايند كه شايسته ي شكر است، بر آنچه روزي اشان كرده است و خود را بر افراط كاريهاي خويش، نكوهش نموده اند كه شايسته نكوهش اند و اطمينان دارند كه خداي متعال، بسيار شكيبا و بسيار آگاه است، بي گمان خشمش بر كسي است كه خشنوديش را نپذيرد و از كسي منع مي كند كه بخششش را رد نمايد و كسي را گمراه مي سازد كه هدايتش را قبول نكند، سپس گناهكاران را قادر ساخته است كه گناهان خود را با توبه، به ثواب تبديل كنند، بندگان



[ صفحه 147]



خويش را در كتاب خود، با صداي بلند و بي وقفه، به توبه فراخوانده است و دعاي بندگانش را منع نفرموده است، آنگاه كساني را كه آيات فرود آمده الهي را كتمان مي كنند، لعن و نفرين كرده است و رحمتي كه بر خشم و غضب پيشي مي گيرد را برخود واجب و لازم فرموده و به راستي و ميانه روي، پايان بخشيده است، پس چنان نيست كه بر بندگان خويش خشم آورده، بيش از آنكه به خشمش آرند و اين حقيقت، بر تافته از «علم اليقين» و «علم التقوي» است و خداي متعال، دانش كتاب را از آنها كه پشت سرش افكنند، دريغ مي دارد و بر آنها، دشمنشان را كه ولايتش را پذيرفته اند، مستولي مي فرمايد.

نشانه ي پشت سر افكندن كتاب، اين است كه حروف و كلمات آن را استوار، ولي حدود و احكام آن را دگرگون مي سازند، الفاظ كتاب را نقل و بازگو مي كنند، ولي حدود و احكامش را مراعات نمي نمايند، در نتيجه جاهلان، از حفظ الفاظ آن، دچار خود پسندي مي شوند و دانشمندان، از فروگزاردن حدود و احكام آن، گرفتار غم و اندوه مي گردند.

يكي ديگر از نشانه هاي پشت سر افكندن كتاب، اين است كه بي سوادان را بر آن مي گمارند و آنها، امت را به پيروي هوا و هوس مي كشانند و به پستي و پليدي مي رسانند و پايه و اساس دين را دگرگون مي سازند، آنگاه آن را، براي سفيهان و كودكان به ارث مي گذارند، اينجاست كه امت، فرمان مردم را بر فرمان خداي متعال كه برايش آمده، مقدم مي دارد و دستور خداي متعال را رد مي كند و «براي ستمگران جايگزين بد و ناخوشايندي است»، پذيرش ولايت مردم، بعد از ولايت خداي متعال و پاداش مردم، بعد از پاداش خداي متعال و خشنودي مردم، بعد از خشنودي خداي متعال، البته جايگزين ناخوشايندي است و مي بينم كه امت، به چنين روزي افتاده است، مجتهدين و دانشمنداني در ميان خود دارد كه در عين گمراهي، سرگرم عبادات اند و به عبادت خود مي نازند و بسيار از خود راضي اند، در حالي كه عبادتشان، براي خود و پيروانشان، فتنه و بلا است. در ميان پيامبران مايه پند و عبرت براي عابدين وجود دارد، آنجا كه يكي از پيامبران خدا، طاعت و بندگي را به سرحد كمال رسانيده، ناگهان يك گناه از او سر مي زند و همان يك گناه، موجب رانده شدنش از بهشت و جاي گرفتنش در شكم ماهي مي گردد و جز با اعتراف به گناه و توبه و بازگشت به سوي خداي متعال، نجات پيدا نمي كند.



[ صفحه 148]



بنابراين، امثال احبار (عالمان) و رهبان (عابدان) را بشناس كه از كتمان كتاب (تورات و انجيل) و تحريف آن، (فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين) [2] «تجارت سودمندي ندارند و به راه رستگاري نمي روند.» علاوه بر اين، نظاير آنها را در ميان امت اسلام، شناسايي كن كه الفاظ كتاب را استوار داشته، حدود و احكامش را دگرگون ساخته اند، پس اينان با سروران و بزرگان (مثل سلاطين و حكام) دم خورند و چون پراكنده و از هم جدا شوند، دنيا داري اكثرشان آشكار مي گردد كه دست آوردشان از دانش، همين است و همواره، در طبع و آز و طمع، چنين اند، پيوسته صداي شيطان به ياوه گويي بسيار، از حلقومشان شنيده مي شود، دانشمندان حقيقي، بر اذيت و آزار آنان، بردباري مي كنند و آنان، بر دانشمندان حقيقي نسبت به تكليف و امر آنها به رعايت حدود و احكام، خورده مي گيرند، دانشمندان حقيقي نيز هرگاه از نصيحت سرباز زنند، خيانتكارند، چنانكه گمراه سرگرداني را ببينند و راهنمايي نكنند، و مرده اي (جاهل به علوم و معارف و اخلاق و آداب شرعية) را مشاهده كنند زنده اش ننمايند و كار اينان نيز ناپسند است، چه اينكه خداي متعال به نقل قرآن كريم، از ايشان پيمان گرفته است كه امت را به معروف و به آنچه مأمورند، وادار سازند و از هر آنچه مورد نكوهش است، بازش دارند و در راه نيكي و تقوي همكاري كنند و در راه گناه و تجاوز همكاري نكنند.

با اين حال، دانشمندان حقيقي، همواره گرفتار جهل جاهلان اند، چنانكه اگر موعظه و نصيحت كنند، جاهلان مي گويند: سركشي كرده اند و هر گاه حق فروگزار شده را ياد آوري نمايند، مي گويند: مخالفت مي ورزند و چون درخواست دليل و برهان براي گفته هايشان بكنند، تهمت نفاق به آنها مي زنند و اگر از آنها كناره گيري كنند، به تفرقه و تشتت متهمشان مي سازند و بالاخره چون از آنها پيروي نمايند، معصيت خداي متعالشان مي دانند و بدينگونه جاهلان در مورد نادانسته هاي خود و بي سوادان، نسبت به تلاوت خويش، به هلاكت مي رسند، وقتي كتاب (الفاظ ظاهري آن) را تصريح و تعريف مي كنند، آن را تصديق مي كنند و وقتي هم (معاني قرآن را) تحريف مي كنند (در واقع) كتاب خدا را تكذيب مي كنند و مورد انكار و اعتراض هم واقع نمي شوند، اينان، امثال احبار و رهبان، در امت اسلام اند، سردمداران هوا و هوس و



[ صفحه 149]



فرماندهان پستي و زبوني اند و گروه ديگري از ايشان، در حد فاصل ميان هدايت و گمراهي، قرار دارند، حق و باطل را نمي شناسند و مي گويند: مردم، (در زمان رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم) اين اختلافات امت را نداشتند. و اين گروه سوم نمي دانند اختلاف چيست و منشأ آن كدام است.

راست مي گفتند كه رسول خدا، آنها را در نور و روشنايي رها كرد، شب و روزشان، از هم متمايز بود، بدعت در ميانشان، راه نيافته بود و سنت، تغيير ننموده بود و خلاف و اختلافي نزد ايشان پديدار نگشته بود، اما وقتي تاريكي گناهان، مردم را در بر گرفت، اينان به دو گروه با دو امام و رهبر، تقسيم شدند، امامي كه ديگران را به خداي متعال فرا مي خواند و امامي كه به آتش دعوت مي كرد، اينجا بود كه شيطان، زبان آرايي كرد و صداي خود را بر زبان دوستدارانش بالا برد و سپاهيان سواره و پياده ي خود را گسيل داشت و در مال و فرزند مردم، شريك شد، هر كس، شيطان شريكش گرديد، به بدعت گرائيد و كتاب و سنت را وانهاد و با دوستان خدا كه به كتاب و حكمت چنگ زده اند، به كشمكش پرداخت، همان روز، حق باوران، و باطل گرايان، از يكديگر جدا شدند و اهل هدايت يكديگر را فر گذاشتند و از هم بريدند و در ياري حق سستي كردند، به عكس اهل باطل و گمراهي همكاري و همياري كردند تا اينكه جماعت جاهل و نادان به فلاني (اولي) و امثال او (دومي و سومي)، روي آوردند، بنابراين،اين دو دسته و گروه را شناسايي كن و حق باوران را به چشم خود ببين كه شريف و نجيب اند و پيوسته با آنها باش تا به اهل خويش ملحق گردي كه: (ان الخاسرين الذين خسروا أنفسهم و أهليهم يوم القيامة ألا ذالك هو الخسران المبين) [3] «به يقين زيانكاران، همان كساني هستند كه خود و خانواده ي خود را گرفتار زيانكاري آخرت كرده اند! آري اين، همان

ضرر و زيان آشكار است.»

(روايت حسين، تا همين جا بود؛ اما در روايت محمد بن يحيي، فراز ذيل نيز به چشم مي خورد:)

آنان، نسبت به مسير و راه، آگاهند؛ هر گاه گرفتار بلا و فتنه اي شدند، يا دچار ظلم و ستم ظالمان شدند به ايشان منگر (آنها را ملامت مكن و از آنها جدا مشو) و بدان كه انحراف و



[ صفحه 150]



چرخشها و بلاها از آنان سپري مي شود و به رفاه و آسايش (در دنيا يا آخرت)، بدل مي گردد و نيز آگاه باش كه برادران راستين و مورد اعتماد، براي همديگر ذخيره اند و اگر نگران نبودم كه در حق من، به گمان افتي، حقايقي را كه بر تو، پوشيده و پنهان است، آشكار مي ساختم و تو را از مسائلي كه نمي دانستي، با خبر مي نمودم؛ اما من، بقاي تو و سلامت تو را مي خواهم و شخص حليم و بردباري كه، پرواي ديگران نداشته باشد، متقي نيست؛ شكيبايي، لباس دانشمند است، آن را از خود، دور نساز؛ درود بر شما. [4] .

[174] 24 - و نيز روايت كرده است:

محمد بن اسماعيل بن بزيع از عمويش حمزه بن بزيع، نقل كرده است كه گفت: امام جواد عليه السلام در نامه اي به سعد الخير، چنين نگاشت: بنام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، نامه تان به دستم رسيد؛ در آن نامه شناختن چيزهايي كه ترك آنها شايسته نيست و نيز فرمانبرداري كساني كه خشنودي آنان خوشنودي خداي متعال است را ياد آوري كرده بودي؛ پس گفتي (يا گفتم): بخاطر آن (مطالبي كه در نامه ات ذكر كرده اي شايد مثل ترك امت ولايت حق را و كمي اهل آن) در نفس تو مسائلي (شايد مثل درد و تأسف) پديد آمده است كه نفس تو در گرو آنها شده (به آنها خو گرفته) به طوري كه اگر رها كني تعجب مي كني (نمي تواني آنها را رها كني) همانا خوشنودي خداي متعال و بندگي و نصايح و اندرزهاي او، يافته، شناخته و پذيرفته نمي شود؛ مگر در ميان بندگان غريب و ناشناس كه از مردمان پست و اخلاق آنها فاصله گرفته اند؛ بندگان غريبي كه مردم، آنان را بخاطر نهي از منكر كردنشان (يا به خاطر منكراتي كه به آنها نسبت مي دهند و در واقع معروف و خيرات هستند) به تمسخر گرفته اند!

مكرر گفته مي شود: مؤمن، واقعا مؤمن شمرده نمي شود تا وقتي كه در نظر مردم، از مرده ي الاغي، بدتر باشد و اگر مصيبت و بلاء و فتنه اي را كه از ناحيه مردم به آن دچار شدي، مثل عذاب الهي قرار نمي دادي - تو را و خودمان را از اين يكسان قرار دادن عذاب مردم و عذاب الهي در پناه خدا قرار مي دهم - به رغم فاصله زياد مكاني به ما نزديك بودي. بدان، خدايت رحمت كند! كه به دوستي و ولايت خدا نمي رسي، مگر به دشمني بسياري از مردم و وانهادن



[ صفحه 151]



مردم در برابر رسيدن به محبت خداي متعال، آنچه از تو به سبب دشمني مردم فوت مي شود نسبت به آنچه از ناحيه خدا درك مي كني خيلي حقير و ناچيز است و درك شرف آخرت و پستي دنيا مخصوص علماء و دانشمندان است. برادرم! همانا خداي متعال، در ميان امت هر پيامبري، افراد برجسته اي از دانشمندان قرار مي دهد تا اگر كسي گمراه شود، هدايتش كنند و در كنار مؤمنان بر آزار و اذيت كافران، صابر و شكيبايند و دعوت كسي را كه به سوي خدا مي خواند لبيك مي گويند و ديگران را به سوي خداي متعال، فرا مي خوانند؛ پس تو، خدايت رحمت كند! آنان را شناسايي كن كه در جايگاه بلندي قرار دارند، هر چند مقام و منزلت دنيايي ايشان، پست و فرودين باشد؛ آنان، مردگان را با كتاب خداي متعال زنده مي كنند و كوران را به نور الهي، بينايي مي بخشند، چه بسيار كشتگان شيطان را كه حياتشان بخشيده اند و چه بسا گمراه ها كه هدايت كرده اند؟! خون خود را در راه نجات بندگان خدا مي دهند و چقدر زيبا و پسنديده است، كردار آنان با بندگان؛ در حالي كه كردار بندگان با آنان، بسيار زشت و نكوهيده مي باشد! [5] .


پاورقي

[1] محقق شوشتري بر خلاف مرحوم مجلسي، اين نامه را متعلق به امام باقر مي داند.

[2] بقره: 2 \ 16.

[3] زمر: 39 \ 15.

[4] كافي 8: 52 ح 16.

[5] كافي 8:56 ح 17.