بازگشت

در يك شب اماكن متبركه - از شام تا مكه


علي بن خالد - كه يكي از راويان حديث و از شخصيت هاي معروف شعر بغداد است - حكايت كند:

شنيدم مردي از اهالي شهر شام به اتهام آگاهي از علم غيب و غيب گوئي زنداني شده است، من به همين جهت وقت ملاقات با آن زنداني را گرفتم؛ و چون با او ملاقات كردم و جريان اتهام و زنداني شدنش را از خودش سؤال كردم، چنين اظهار داشت:

من در شهر شام سكونت دارم و در آن مكان معروف، كه سر مقدس امام حسين عليه السلام را دفن كرده اند، مرتب عبادت مي كردم و دعا مي خواندم.

در يكي از شب ها كه مشغول عبادت و راز و نياز بودم، ناگاه شخصي نزد من آمد و فرمود: برخيز و همراه من بيا.

و من نيز همراه وي حركت كردم، بعد از لحظه اي خود را در مسجد كوفه ديدم، پس با يكديگر نماز خوانديم و زيارت كرديم و چون برخاستيم و چند قدم حركت نموديم، ديدم كه در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم كنار قبر مطهر آن حضرت هستيم، پس سلام كرديم و زيارت خوانديم.



[ صفحه 68]



و چون نماز زيارت را به جا آورديم، قدمي برداشتيم كه بيرون برويم، ناگهان متوجه شدم كه در مكه ي معظمه مي باشيم.

پس اعمال و مناسك خانه ي خدا را نيز انجام داديم؛ و چون از اعمال و زيارت كعبه ي الهي فارغ شديم، دوباره خود را به همراه آن شخص در همان مكان معروف در شهر شام ديدم.

چون يك سال از اين قضيه گذشت، باز همان شخص، نزد من آمد و به همراه يكديگر مسافرت به اماكن متبركه را - به همان شكل طي الأرض - انجام داديم.

و هنگامي كه او خواست از نزد من برود و جدا شود، پرسيدم: شما كيستي؟

و گفتم: تو را به حق آن كسي كه چنين قدرت و توان را به شما عطا نموده است، قسم مي دهم كه مرا آگاه سازي؟

آن شخص در جواب فرمود: من محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليهم السلام هستم.

و چون اين خبر در شام منتشر گرديد؛ و نيز محمد بن عبدالملك زيات اين خبر را شنيد، دستور داد تا مرا دست گير كردند و دست و پايم را با زنجير بستند و سپس به عراق روانه ام ساختند؛ و اكنون اين چنين در زندان به سر مي برم.

علي بن خالد گويد: با شنيدن اين جريان عجيب و حيرت انگيز، نزد حاكم زمان رفتم و پي گير قضيه ي آن مرد شامي شدم.



[ صفحه 69]



در جواب گفته شد: به او بگوئيد: هر كه او را از شهر شام به كوفه و مدينه و مكه برده است، هم اينك آن شخص نيز بيايد و او را از زندان نجات دهد.

من خيلي ناراحت و افسرده شدم از اين كه نتوانستم كار مثبتي انجام دهم، پس از گذشت چند روزي، صبحگاهان سر و صداي بسياري از مردم و نگهبانان و مأمورين بلند شد؛ و چون علت آن را جويا شدم؟

گفتند: آن مرد شامي كه متهم به غيب گوئي بود، شب گذشته مفقود شده است و معلوم نيست به زمين فرو رفته، يا به آسمان عروج پيدا كرده است؛ و هيچ اثري از او بر جاي نمانده است. [1] .



[ صفحه 70]




پاورقي

[1] اثبات الهداة: ج 3، ص 330، ح 5 و 354، مدينة المعاجز: ج 7، ص 295، ح 27، اعلام الوري طبرسي: ح 2، ص 96 - 97.