بازگشت

با پنجاه قدم، شام تا كعبه را پيمود


حافظ ابونعيم - يكي از علماء اهل سنت - در كتاب خود به نام حلية الأولياء آورده است:

شخصي به نام ابويزيد بسطامي حكايت قابل توجهي را از سرگذشت خود با كودكي خردسال نقل كرده است:

روزي از شهر بسطام جهت زيارت خانه ي خدا حركت كردم؛ چون به يكي از روستاهاي شهر دمشق رسيدم، تپه ي خاكي را ديدم كه كودكي حدودا چهار ساله روي آن بازي مي نمود.

وقتي نزديك او رسيدم، خواستم به او سلام كنم، با خود گفتم: اين بچه است و هنوز به تكليف الهي نرسيده، اگر به او سلام كنم، جواب نمي داند؛ و اگر سلام نكنم حقي را ضايع [1] كرده ام.

و بالاخره بر او سلام كردم و آن كودك نگاهي بر من انداخت و اظهار داشت:

قسم به آن كسي آسمان را برافراشت و زمين را گسترانيد، چنانچه جواب سلام را واجب نگردانيده بود، جواب نمي گفتم.



[ صفحه 40]



چون كه مرا به جهت كمي سن و سال نزد خود كوچك و حقير دانستي؛ وليكن جوابت را مي دهم: «عليك السلام و رحمة الله و بركاته و تحياته و رضوانه».

و سپس افزود: هرگاه تحفه و تحيتي برايتان هديه كردند، سعي نمائيد كه به بهترين وجه آن را پاسخ دهيد.

با شنيدن چنين سخناني، فهميدم كه او شخصيتي والا و بلند مرتبه است و من اشتباه فكر كرده ام.

در همين لحظه، فرمود: اي ابويزيد! براي چه از ديار خود بسطام به شهر شام آمده اي؟

گفتم: اي سرورم! قصد زيارت كعبه ي الهي را دارم.

پس آن كودك از جاي خود برخاست و اظهار داشت: آيا وضو داري؟

گفتم: خير.

فرمود: همراه من بيا، ده قدم كه راه رفتيم، به نهري بزرگ تر از فرات رسيديم و او نشست و وضوئي با رعايت تمام آداب و مستحبات گرفت و من نيز وضو گرفتم.

در همين اثناء، قافله اي عبور مي كرد از شخصي پرسيدم: اين نهر كدام نهر است، و چه نام دارد؟

گفت: رود جيحون است.

بعد از آن، كودك فرمود: حركت كن تا برويم، چون بيست قدم



[ صفحه 41]



راه پيموديم، به نهري بزرگ تر از نهر قبلي رسيديم.

و چون كنار آن نهر آمديم، فرمود: بنشين، و من طبق دستور او نشستم و او رفت، از قافله اي كه از آن محل عبور مي كرد، پرسيدم: اين جا كجاست و اين نهر چه نام دارد؟

گفتند: رود نيل است و تا شهر مصر حدود يك فرسخ فاصله داري، آن ها رفتند و پس از ساعتي آن كودك باز آمد و اظهار داشت: برخيز حركت كن تا برويم.

پس حركت كرديم و بيست قدم ديگر راه رفتيم، نزديك غروب خورشيد بود كه نخلستاني نمايان گرديد، كنار آن رفتيم و اندكي نشستيم، و پس از استراحتي مختصر دوباره فرمود: حركت كن تا برويم.

مقدار خيلي كمي كه راه آمديم، به مكه ي معظمه رسيديم؛ و چون وارد مسجد الحرام شديم، من از كليددار كعبه سؤال كردم كه اين كودك كيست؟

گفت: او حضرت ابوجعفر، محمد جواد، فرزند علي بن موسي الرضا عليهم السلام مي باشد. [2] .



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] يكي از حقوق لازم هر مسلمان آن است كه چون بر ديگري وارد شود، بايد بر او سلام كند.

[2] اثبات الهداة: ج 3، ص 348، ح 79، به نقل از حلية الالياء.